تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد شورا نقد شورا رمان انکارگر (دایره‌ی‌درگیری) | .nik. کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع تاسیـان
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 268
  • پاسخ ها 8
وضعیت
موضوع بسته شده است.
Mar
2,561
6,444
193


51839_45fd456b7e49602592b0fbe2461f9a99.png




با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @Pᵃʳᵃᵈᵒˣ

* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد

به امید موفقیت روز افزون شما
تیم مدیریت تالار نقد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Mar
2,561
6,444
193

92187_26e29b0c148ba956e8563a7d1da094f6.png


نام رمان: انکارگر (دایره‌ی درگیری)
نام نویسنده: @.nik.
ژانر: مأفیایی، اجتماعی، عاشقانه
خلاصه‌ رمان:
شادی را پیدا کرد؛ وقتی درد، مغز استخوانش را از پای درآورد. به تمام خواسته‌هایش رسید، وقتی روحش زمین خورد و دیگر بلند نشد. در عمیق‌ترین نقطه‌ی حسرت و ناامیدی، روشن‌ترین شادی دستش را گرفت. نفس راحتی کشید، غافل از این که این درگیری، یک دایره است؛ نقطه‌ی پایانی ندارد! شبیه گرداب آن‌قدر دور خودش می‌چرخد تا مرکزش را به تاریک‌ترین نقطه بفرستد و او، مرکز این دایره‌ی درگیری است... .
برای مطالعه رمان کلیک کنید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Mar
2,561
6,444
193
با یاد اوس کریم
نقد رمان"انکارگر (دایره‌ی درگیری)"
منتقد"Pᵃʳᵃᵈᵒˣ"
نوع نقد"نقد اولیه شورا"
تاریخ تحویل"1400/10/30"

ارکان‌ اولیه:
1. عنوان رمان:
عنوان رمان شما انکارگر یا دایره‌ی درگیری است.
نام با ژانر و کلیت رمان هم‌خوانی دارد و هم‌چنین ابهام لازم را دارا است و این ایده جالب و دقیق شما را در انتخاب نام روشن می‌سازد.
نام خود تصویری از ژانر مافیایی را در ذهن خواننده به وجود می‌آورد و این یکی از نقاط قوت نام رمان شماست.
یکی دیگر از نقاط قوت نام رمان شما کلیشه‌ای و تکراری نبودن آن است.

2. ژانر رمان:
ژانر اصلی رمان شما مافیایی بود که جذاب است اما رمان‌هایی از این دست و با این ژانر مافیایی فراوان‌اند و این ژانر را کلیشه‌ای می‌سازد و یکی از نقاط ضعف در ژانر انتخابی شما است.
هم‌چنین ژانر با بافت هماهنگ است و از این نظر ژانر دقیق انتخاب شده است.
اما شما ترکیب بی‌نظیری با سه‌ژانر مافیایی و اجتماعی و عاشقانه ساخته‌اید.
ژانر اجتماعی که شما برای رمانتان انتخاب کردید، آن هم در کنار ژانر مافیایی و عاشقانه ترکیبی بی‌نقص ساخته است.
اما شما ترکیب بی‌نظیری با سه ژانر مافیایی و اجتماعی و عاشقانه ساخته‌اید.
ژانر اجتماعی بیان‌گر یک مساله اجتماعی در جامعه است، که درگیری‌های اجتماعی، تضادهای فردی با جامعه با ادغام شخصیت‌ها شکل می‌گیرد.

3. خلاصه رمان:
شروع خلاصه با کلمه "شادی" کلیشه‌ای بود.
در قسمتی از خلاصه "و" جا گذاشته شده بود و برای خواننده ناخوانا بود.
اما سایز و اندازه خلاصه به حد مطلوب و اندازه خود رسیده بود.
هم‌چنین خلاصه باید به قدری چاشنی سوالی داشته باشد ولی نه تا حدی که خواننده متوجه منظور نشود.
گیرا بودن خلاصه هم مد نظر است که این مورد را رعایت کرده بودید.
خلاصه حد مطلوبی دارد ولی اگر از کلمات و آرایه‌‌های ادبی بیشتری استفاده می‌کردید، خلاصه زیباتر می‌شد‌.
هم‌چنین با توجه به مافیایی بودن ژانر رمان باید خلاصه چاشنی مافیایی داشته باشد، که این مورد را نداشت.

4. جلد رمان:
جلد رمان باید با ژانر هم‌خوانی داشته باشد و عکس با کیفیت و مناسبی انتخاب شود که شما این مورد را متوسط انجام دادید.
هم‌چنین در جلد رمان شما چیز زیادی جز مهره شطرنج و تصویر یک شخص پیدا نیست و این یکی از ضعف هاست.
متن کوتاهی که برای روی جلد انتخاب کردید در بار اول بدون فکر کردن برای خواننده ناواضح است و هم‌چنین این متن منظور خاصی نمی‌رساند و این یکی دیگر از ضعف‌ها است.

5. مقدمه رمان:
مقدمه بسیار طولانی است و شما به اندازه یک پارت از رمان مقدمه نوشته‌اید.
مقدمه می‌تواند از شخص دیگری به جز نویسنده باشد، مثلا یک یا دو بیت از یک شعر که شاعری سروده باشد.
مقدمه زیبا بود و شما صحنه‌ها را لحظه به لحظه تصویر سازی کردید و با این‌ کار به جذابیت مقدمه افزودید.

ساختمان کلی:
1. شروع رمان:
ابتدا قبل از اینکه به داستان کلی وارد بشوم، راجب قلم شما صحبت می‌کنم.
در دیالوگ نویسی حد خوبی دارید.
شما ریز ترین جزئیات را نوشتید، اما خوب بازی با کلمات ادبی نکردید. داستان شما کلیشه‌ای شروع نشده است.
اما در عوض شما نتوانستید به خوبی بنویسید و هدف از پارت اول رمان فهماندن و گنجاندن شروع اتفاقاتی که برای شخصیت اصلی می‌افتد است.
در پارت اول ما فقط اطلاعات کمی از یک شخص می‌گیریم و رمان با یک اتفاق هیجان انگیز یا غیره شروع نمی‌شود.

2. میانه رمان:
داستان زمانی اوج می‌گیرد که ما تقریبا با شخصیت‌های اصلی آشنا شده ایم و به خوبی می‌توانیم، تصویر سازی کنیم که این نقطه قوتی برای رمان شماست.
هر شخصیت در داستان شما به خوبی سناریو منحصر به فرد خودش را دارا بوده و در میانه ما متوجه می‌شویم که پای یک انسان بی‌رحم در میان است.
طوری که حتی به "فاطمه" هم رحم نمی‌کند.
اتفاقات مهم رمان شما خیلی کند پیش می‌رود و این نقطه ضعفیست و نقاط ضعف‌های بسیاری هم دارد که باز مثال می‌زنم.
گاها تغییر لحن داشتید.
لحن رمان ادبی بود و جمله‌ای که با "می‌آیند" به پایان برسد، باید در سطر بعد حتما ادبی نوشت اما ما "اونها" را می‌بینیم که ادبی نیست.

ارکان‌های پایانی:
1. ایرادات نگارشی:

قدیمی‌ای❌
قدیمی✅

روشنایی‌ای❌
روشنایی✅

پژوپارس❌
پژو پارس✅

خط خطی❌
خط‌خطی✅

سورمه‌ای❌
سرمه‌ای✅

-اگه انقدر هلاک مردنشی، خودت آستین بالا نمیزنی؟❌
-اگه انقدر هلاک مردنش هستی،خودت آستین بالا نمی‌زنی؟✅

کاغذدیواری❌
کاغذ دیواری✅

سورمه‌ایش❌
سرمه‌ایش✅

حواسپرتی‌های❌
حواس‌پرتی‌های✅

نچ نچی ❌
نچ‌نچی✅

نمیدانم❌
نمی‌دانم✅

2. سخن منتقد:
ایده و کلیات و ژانر و نام و همه‌ی ساختار‌های رمان من رو به شخصه به وجد آورد.
اما شما باید روی توصیفات کار کنید تا بهتر بتونید تصمیم بگیرید که در چه صحنه از چه لحن و چه کلماتی استفاده کنید.
شخصیت پردازیتون جذاب بود و دوست داشتم، ولی ی چند تا مشکل داشت، که اولیش اضافه گویی بود.
نمونه اضافه گویی شما هم در پارت اول با یکبار خواندن مواجه میشیم باهاش...
ایرادات نگارشیتون هم بیشتر افعالی که "می'' داشتند رو اشتباه نوشتید.
تغییر لحن هم زیاد داشتید و نقطه‌های اوج رو خوب تصویر سازی نکردید..

3. توصیه‌های منتقد:
اولین توصیه بنده به شما تحقیق راجب "می" و "ات" هست که بهتر متوجه بشید و از اشتباهات نگارشیتون کاسته بشه.
دومیش برای حس گرفتن رمانتون و سرد نبودن شخصیت‌ها تمرین کنید که برای هر شخصیت یک سناریوی بلند یا کوتاه ولی جالب و جذب کننده بنویسید و برای هر کدام خصوصیات اخلاقی جداگانه در نظر بگیرید.
مقدمه شما جالب بود ولی بلند بودن موجب دفع مخاطب میشه و پیشنهاد میشه که کوتاه بشه‌.
شروع رمان رو عوض کنید و کلمه‌ای جایگزین "شادی" بکنید که کلیشه‌ای نباشه.
|خسته نباشید.|
***
@.nik.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Aug
227
0
103
با یاد اوس کریم
نقد رمان"انکارگر (دایره‌ی درگیری)"
منتقد"Pᵃʳᵃᵈᵒˣ"
نوع نقد"نقد اولیه شورا"
تاریخ تحویل"1400/10/30"

ارکان‌ اولیه:
1. عنوان رمان:
عنوان رمان شما انکارگر یا دایره‌ی درگیری است.
نام با ژانر و کلیت رمان هم‌خوانی دارد و هم‌چنین ابهام لازم را دارا است و این ایده جالب و دقیق شما را در انتخاب نام روشن می‌سازد.
نام خود تصویری از ژانر مافیایی را در ذهن خواننده به وجود می‌آورد و این یکی از نقاط قوت نام رمان شماست.
یکی دیگر از نقاط قوت نام رمان شما کلیشه‌ای و تکراری نبودن آن است.

2. ژانر رمان:
ژانر اصلی رمان شما مافیایی بود که جذاب است اما رمان‌هایی از این دست و با این ژانر مافیایی فراوان‌اند و این ژانر را کلیشه‌ای می‌سازد و یکی از نقاط ضعف در ژانر انتخابی شما است.
هم‌چنین ژانر با بافت هماهنگ است و از این نظر ژانر دقیق انتخاب شده است.
اما شما ترکیب بی‌نظیری با سه‌ژانر مافیایی و اجتماعی و عاشقانه ساخته‌اید.
ژانر اجتماعی که شما برای رمانتان انتخاب کردید، آن هم در کنار ژانر مافیایی و عاشقانه ترکیبی بی‌نقص ساخته است.
اما شما ترکیب بی‌نظیری با سه ژانر مافیایی و اجتماعی و عاشقانه ساخته‌اید.
ژانر اجتماعی بیان‌گر یک مساله اجتماعی در جامعه است، که درگیری‌های اجتماعی، تضادهای فردی با جامعه با ادغام شخصیت‌ها شکل می‌گیرد.

3. خلاصه رمان:
شروع خلاصه با کلمه "شادی" کلیشه‌ای بود.
در قسمتی از خلاصه "و" جا گذاشته شده بود و برای خواننده ناخوانا بود.
اما سایز و اندازه خلاصه به حد مطلوب و اندازه خود رسیده بود.
هم‌چنین خلاصه باید به قدری چاشنی سوالی داشته باشد ولی نه تا حدی که خواننده متوجه منظور نشود.
گیرا بودن خلاصه هم مد نظر است که این مورد را رعایت کرده بودید.
خلاصه حد مطلوبی دارد ولی اگر از کلمات و آرایه‌‌های ادبی بیشتری استفاده می‌کردید، خلاصه زیباتر می‌شد‌.
هم‌چنین با توجه به مافیایی بودن ژانر رمان باید خلاصه چاشنی مافیایی داشته باشد، که این مورد را نداشت.

4. جلد رمان:
جلد رمان باید با ژانر هم‌خوانی داشته باشد و عکس با کیفیت و مناسبی انتخاب شود که شما این مورد را متوسط انجام دادید.
هم‌چنین در جلد رمان شما چیز زیادی جز مهره شطرنج و تصویر یک شخص پیدا نیست و این یکی از ضعف هاست.
متن کوتاهی که برای روی جلد انتخاب کردید در بار اول بدون فکر کردن برای خواننده ناواضح است و هم‌چنین این متن منظور خاصی نمی‌رساند و این یکی دیگر از ضعف‌ها است.

5. مقدمه رمان:
مقدمه بسیار طولانی است و شما به اندازه یک پارت از رمان مقدمه نوشته‌اید.
مقدمه می‌تواند از شخص دیگری به جز نویسنده باشد، مثلا یک یا دو بیت از یک شعر که شاعری سروده باشد.
مقدمه زیبا بود و شما صحنه‌ها را لحظه به لحظه تصویر سازی کردید و با این‌ کار به جذابیت مقدمه افزودید.

ساختمان کلی:
1. شروع رمان:
ابتدا قبل از اینکه به داستان کلی وارد بشوم، راجب قلم شما صحبت می‌کنم.
در دیالوگ نویسی حد خوبی دارید.
شما ریز ترین جزئیات را نوشتید، اما خوب بازی با کلمات ادبی نکردید. داستان شما کلیشه‌ای شروع نشده است.
اما در عوض شما نتوانستید به خوبی بنویسید و هدف از پارت اول رمان فهماندن و گنجاندن شروع اتفاقاتی که برای شخصیت اصلی می‌افتد است.
در پارت اول ما فقط اطلاعات کمی از یک شخص می‌گیریم و رمان با یک اتفاق هیجان انگیز یا غیره شروع نمی‌شود.

2. میانه رمان:
داستان زمانی اوج می‌گیرد که ما تقریبا با شخصیت‌های اصلی آشنا شده ایم و به خوبی می‌توانیم، تصویر سازی کنیم که این نقطه قوتی برای رمان شماست.
هر شخصیت در داستان شما به خوبی سناریو منحصر به فرد خودش را دارا بوده و در میانه ما متوجه می‌شویم که پای یک انسان بی‌رحم در میان است.
طوری که حتی به "فاطمه" هم رحم نمی‌کند.
اتفاقات مهم رمان شما خیلی کند پیش می‌رود و این نقطه ضعفیست و نقاط ضعف‌های بسیاری هم دارد که باز مثال می‌زنم.
گاها تغییر لحن داشتید.
لحن رمان ادبی بود و جمله‌ای که با "می‌آیند" به پایان برسد، باید در سطر بعد حتما ادبی نوشت اما ما "اونها" را می‌بینیم که ادبی نیست.

ارکان‌های پایانی:
1. ایرادات نگارشی:

قدیمی‌ای❌
قدیمی✅

روشنایی‌ای❌
روشنایی✅

پژوپارس❌
پژو پارس✅

خط خطی❌
خط‌خطی✅

سورمه‌ای❌
سرمه‌ای✅

-اگه انقدر هلاک مردنشی، خودت آستین بالا نمیزنی؟❌
-اگه انقدر هلاک مردنش هستی،خودت آستین بالا نمی‌زنی؟✅

کاغذدیواری❌
کاغذ دیواری✅

سورمه‌ایش❌
سرمه‌ایش✅

حواسپرتی‌های❌
حواس‌پرتی‌های✅

نچ نچی ❌
نچ‌نچی✅

نمیدانم❌
نمی‌دانم✅

2. سخن منتقد:
ایده و کلیات و ژانر و نام و همه‌ی ساختار‌های رمان من رو به شخصه به وجد آورد.
اما شما باید روی توصیفات کار کنید تا بهتر بتونید تصمیم بگیرید که در چه صحنه از چه لحن و چه کلماتی استفاده کنید.
شخصیت پردازیتون جذاب بود و دوست داشتم، ولی ی چند تا مشکل داشت، که اولیش اضافه گویی بود.
نمونه اضافه گویی شما هم در پارت اول با یکبار خواندن مواجه میشیم باهاش...
ایرادات نگارشیتون هم بیشتر افعالی که "می'' داشتند رو اشتباه نوشتید.
تغییر لحن هم زیاد داشتید و نقطه‌های اوج رو خوب تصویر سازی نکردید..

3. توصیه‌های منتقد:
اولین توصیه بنده به شما تحقیق راجب "می" و "ات" هست که بهتر متوجه بشید و از اشتباهات نگارشیتون کاسته بشه.
دومیش برای حس گرفتن رمانتون و سرد نبودن شخصیت‌ها تمرین کنید که برای هر شخصیت یک سناریوی بلند یا کوتاه ولی جالب و جذب کننده بنویسید و برای هر کدام خصوصیات اخلاقی جداگانه در نظر بگیرید.
مقدمه شما جالب بود ولی بلند بودن موجب دفع مخاطب میشه و پیشنهاد میشه که کوتاه بشه‌.
شروع رمان رو عوض کنید و کلمه‌ای جایگزین "شادی" بکنید که کلیشه‌ای نباشه.
|خسته نباشید.|
***
@.nik.
سلام
وقت به خیر?
بابت نقد و زمانی که گذاشتید ممنون❤
ببخشید ولی چندتا سوال برای من پیش اومده و توضیحاتی می‌خوام بدم?
اول این که تا به حال نشنیده بودم بگن چون یه ژانر تکراریه، کلیشه‌ای محسوب می‌شه و انتخابش غلطه؛ مگه به ایده برنمی‌گرده؟ این‌جوری باشه با یه حساب سر انگشتی باید خیلی از ژانرها به خصوص عاشقانه هم کلیشه‌ای به حساب آورد که?

خلاصه رو بیشتر از روی هسته‌ی رمان نوشتم، نه ژانرها? ویرایش می‌کنم?

نظرتون در مورد جلد رو درک نمی‌کنم? شاید چیز زیادی در جلد پیدا نباشه اما سعی کردین همین دو تصویر رو موشکافی کنید؟ اینکه با وجود کم بودن، تا چه حد می‌تونن به محتوای رمان اشاره داشته باشن؟
ممنون می‌شم اگه فرصت توضیح در مورد جلد رو بدید. برای تک تک تصاویر توی جلد بنده منطقی دارم.
اگه دقت کنید روی چشم ادمک جلد پوشونده شده که این اشاره‌ای به همون نادیده‌انگاری یا انکار داره اما اشک و خونی از زیر گل‌ها جاریه و اون‌ها رو کنار زده، این هم به این اشاره داره که درک گریه و اون غم‌ها تنها چیزیه که پس از انکار برای فاطمه مونده (طبق متن رمان)
پروانه‌های آبی یه حالت مثبت و زندگی بخشی در جلد دارن و نکته‌ی روشنش هستن، رنگ فونت هم با اون‌ها هم‌رنگه و این می‌تونه از جنبه‌ی عمیق‌تری به این اشاره داشته باشه که انکار، فاطمه رو شاد و زنده نگه داشته.
دو شطرنج هم با هم درگیر هستن و این اشاره‌ای به نیمه‌ی دایره‌ی درگیری رمان داره؛ ضمن این که با وجود خون خواستم ژانر مأفیاییش رو هم نشون بدم. گذشته از این، شطرنج‌ها در پشت سر ادمک هستن و ادمک هم سرش حالت دعاگونه‌ای داره و حالت دست‌هاش نوعی التماس رو می‌رسونن و این، می‌تونه نشونگر درگیری اون در اون دایره‌ی درگیری باشه و این که این دایره به اون آسیب می‌زنه.
برای کیفیتش متأسفم، واقعا کاری براش نمی‌شد کرد چون تصویر ترکیبی از دو عکس بود?

جمله‌ی جلد رو واقعا دوست داشتم با توجه به خود رمان هم تحلیل کنید? در واقع بر اساس متن رمان نوشته شده. در جایی از رمان، روانشناس عرفان می‌گه درک واقعی اینه؟ و منظور من هم همینه.
چون خودش این گریه‌ها رو گریه کرده؛ یعنی اون می‌تونه احساسات عرفان، شهاب و... رو درک کنه، صدای گریه‌هاشون رو بشنوه چون یه روزی به دلایل مشابهی با اون‌ها فاطمه گریه کرده. یه دایره پر از گریه، اشاره به همین دایره‌ی درگیری داره؛ به این که تموم اعضای این دایره، در گذشته مورد ازار مشابهی قرار گرفتن.
سعی می‌کنم مقدمه رو تا حدی که فضاسازی اسیب نبینه، کوتاه‌تر کنم.
شروع رمان من فکر می‌کردم تعقیب و گریز هیجان‌انگیز باشه? روی تغییر دادنش فکر می‌کنم ولی چون اون ماجرا پایه‌ی اتفاقات بعدیه، دستم یه کم بسته‌ست?
تغییر لحن رو ویرایش می‌کنم?
درسته که سیر کند به نظر میاد ولی هیچ یک از اتفاقات رو نمی‌تونم حذف کنم؛ الان بی‌اهمیت هستن، مثل دیدن نیکداد یا درگیری‌های دانیال، احسان و... اما بعد از روشن شدن رمان، همین اتفاقات عین پازل همدیگه رو کامل می‌کنن. در واقع تمومشون یه هدفی دارن. با این حال، ممنون می‌شم اگر بگید کجاها کندی به اوج خودش می‌رسید? که من کوتاه‌تر اون قسمت‌ها رو بنویسم.

در قسمت ایرادات نگارشی روشنایی واقعا باید روشنایی‌ای نوشته بشه به نظرم? چون یی اخر که یا نسبیه فکر کنم، نه ی نکره?

نظر لطفتونه☺
ای کاش اشکالم در افعال می‌ دار رو می‌گفتید. نیم‌فاصله رو جای اشتباهی گذاشتم یا نذاشتم؟
من همین الانش هم برای شخصیت‌ها خصوصیات‌های خاصی رو در نظر گرفتم؛ رأیمند وسواس عجیبی داره، دانیال چای سبز دوست داره، فاطمه به طور عجیبی بی‌خیال و زودباوره، شهاب هم تا حدودی بی‌خیاله و عاشق طراحی، تیک عصبی و آرام‌کننده‌ی احسان گرفتن دست‌هاشه و...
نازه بیست و هفت پست گذشته و من در ادامه بیشتر بهشون می‌پردازم. در مورد سناریو هم قطعا تمام شخصیت‌ها سناریو خاص خودشون رو دارن که ویژگی‌های الانشون، حتی وسواس رأیمند نتیجه‌ی اتفاقاتی هست که در گذشته تجربه کردن؛ این سناریو به طور کامل در فصل دوم نوشته می‌شه?
و در پایان یه سوال داشتم؛ مقدمه برای شروع رمان خوبه؟ که بیارمش در رمان و مقدمه‌ی جدید و کوتاه‌تری کلا بنویسم?
با تشکر?
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
559
4
103
??????
سلام
وقت به خیر?
بابت نقد و زمانی که گذاشتید ممنون❤
ببخشید ولی چندتا سوال برای من پیش اومده و توضیحاتی می‌خوام بدم?
اول این که تا به حال نشنیده بودم بگن چون یه ژانر تکراریه، کلیشه‌ای محسوب می‌شه و انتخابش غلطه؛ مگه به ایده برنمی‌گرده؟ این‌جوری باشه با یه حساب سر انگشتی باید خیلی از ژانرها به خصوص عاشقانه هم کلیشه‌ای به حساب آورد که?
سلام عزیزم.
ترکیب ژانر های اجتماعی و عاشقانه و مافیایی با هم فوق العاده است ولی تکراریه این منظور من بود که البته بستگی به خودتون و ایده تون داره.

خلاصه رو بیشتر از روی هسته‌ی رمان نوشتم، نه ژانرها? ویرایش می‌کنم?
ممنونم.
نظرتون در مورد جلد رو درک نمی‌کنم? شاید چیز زیادی در جلد پیدا نباشه اما سعی کردین همین دو تصویر رو موشکافی کنید؟ اینکه با وجود کم بودن، تا چه حد می‌تونن به محتوای رمان اشاره داشته باشن؟
ممنون می‌شم اگه فرصت توضیح در مورد جلد رو بدید. برای تک تک تصاویر توی جلد بنده منطقی دارم.
اگه دقت کنید روی چشم ادمک جلد پوشونده شده که این اشاره‌ای به همون نادیده‌انگاری یا انکار داره اما اشک و خونی از زیر گل‌ها جاریه و اون‌ها رو کنار زده، این هم به این اشاره داره که درک گریه و اون غم‌ها تنها چیزیه که پس از انکار برای فاطمه مونده (طبق متن رمان)
پروانه‌های آبی یه حالت مثبت و زندگی بخشی در جلد دارن و نکته‌ی روشنش هستن، رنگ فونت هم با اون‌ها هم‌رنگه و این می‌تونه از جنبه‌ی عمیق‌تری به این اشاره داشته باشه که انکار، فاطمه رو شاد و زنده نگه داشته.
دو شطرنج هم با هم درگیر هستن و این اشاره‌ای به نیمه‌ی دایره‌ی درگیری رمان داره؛ ضمن این که با وجود خون خواستم ژانر مأفیاییش رو هم نشون بدم. گذشته از این، شطرنج‌ها در پشت سر ادمک هستن و ادمک هم سرش حالت دعاگونه‌ای داره و حالت دست‌هاش نوعی التماس رو می‌رسونن و این، می‌تونه نشونگر درگیری اون در اون دایره‌ی درگیری باشه و این که این دایره به اون آسیب می‌زنه.
برای کیفیتش متأسفم، واقعا کاری براش نمی‌شد کرد چون تصویر ترکیبی از دو عکس بود?

جمله‌ی جلد رو واقعا دوست داشتم با توجه به خود رمان هم تحلیل کنید? در واقع بر اساس متن رمان نوشته شده. در جایی از رمان، روانشناس عرفان می‌گه درک واقعی اینه؟ و منظور من هم همینه.
چون خودش این گریه‌ها رو گریه کرده؛ یعنی اون می‌تونه احساسات عرفان، شهاب و... رو درک کنه، صدای گریه‌هاشون رو بشنوه چون یه روزی به دلایل مشابهی با اون‌ها فاطمه گریه کرده. یه دایره پر از گریه، اشاره به همین دایره‌ی درگیری داره؛ به این که تموم اعضای این دایره، در گذشته مورد ازار مشابهی قرار گرفتن.
درست میگید اگه موشکافانه نگاه کنیم میشه گفت درسته ولی خواننده رمان کلیات رو میبینه نه جزئیات.
متن هم که گفتم ناخواناست تا وقتی رمان رو بخونه و این ابهام زیادیه.

سعی می‌کنم مقدمه رو تا حدی که فضاسازی اسیب نبینه، کوتاه‌تر کنم.
شروع رمان من فکر می‌کردم تعقیب و گریز هیجان‌انگیز باشه? روی تغییر دادنش فکر می‌کنم ولی چون اون ماجرا پایه‌ی اتفاقات بعدیه، دستم یه کم بسته‌ست?
تغییر لحن رو ویرایش می‌کنم?
درسته که سیر کند به نظر میاد ولی هیچ یک از اتفاقات رو نمی‌تونم حذف کنم؛ الان بی‌اهمیت هستن، مثل دیدن نیکداد یا درگیری‌های دانیال، احسان و... اما بعد از روشن شدن رمان، همین اتفاقات عین پازل همدیگه رو کامل می‌کنن. در واقع تمومشون یه هدفی دارن. با این حال، ممنون می‌شم اگر بگید کجاها کندی به اوج خودش می‌رسید? که من کوتاه‌تر اون قسمت‌ها رو بنویسم.
ممنونم
در قسمت ایرادات نگارشی روشنایی واقعا باید روشنایی‌ای نوشته بشه به نظرم? چون یی اخر که یا نسبیه فکر کنم، نه ی نکره?
نه اگه روشنایی‌ای نوشته بشه خود شکل کلمه هم مشخصه که اشتباهه.
نظر لطفتونه☺
ای کاش اشکالم در افعال می‌ دار رو می‌گفتید. نیم‌فاصله رو جای اشتباهی گذاشتم یا نذاشتم؟
من همین الانش هم برای شخصیت‌ها خصوصیات‌های خاصی رو در نظر گرفتم؛ رأیمند وسواس عجیبی داره، دانیال چای سبز دوست داره، فاطمه به طور عجیبی بی‌خیال و زودباوره، شهاب هم تا حدودی بی‌خیاله و عاشق طراحی، تیک عصبی و آرام‌کننده‌ی احسان گرفتن دست‌هاشه و...
اینا اون خصوصیات مد نظر من نیست.
مثلا چای سبز دوست داشتن کسی از روش میشه دیالوگ ها رو نوشت؟
طوری باشه که دیالوگ رو به خواننده بفهمونه.

نازه بیست و هفت پست گذشته و من در ادامه بیشتر بهشون می‌پردازم. در مورد سناریو هم قطعا تمام شخصیت‌ها سناریو خاص خودشون رو دارن که ویژگی‌های الانشون، حتی وسواس رأیمند نتیجه‌ی اتفاقاتی هست که در گذشته تجربه کردن؛ این سناریو به طور کامل در فصل دوم نوشته می‌شه?
همونطور که گفتم اینا سناریو محسوب نمیشه و چیزی نیست که بشه از روش تشخیص داد مثلا تو ی کل‌کل کی صحبت می‌کنه‌.
و در پایان یه سوال داشتم؛ مقدمه برای شروع رمان خوبه؟ که بیارمش در رمان و مقدمه‌ی جدید و کوتاه‌تری کلا بنویسم?
با تشکر?
مقدمتون زیباست اگه بتونید به اون زیبایی بنویسید چرا که نه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Aug
227
0
103
سلام عزیزم.
ترکیب ژانر های اجتماعی و عاشقانه و مافیایی با هم فوق العاده است ولی تکراریه این منظور من بود که البته بستگی به خودتون و ایده تون داره.

ممنونم.

درست میگید اگه موشکافانه نگاه کنیم میشه گفت درسته ولی خواننده رمان کلیات رو میبینه نه جزئیات.
متن هم که گفتم ناخواناست تا وقتی رمان رو بخونه و این ابهام زیادیه.

ممنونم

نه اگه روشنایی‌ای نوشته بشه خود شکل کلمه هم مشخصه که اشتباهه.

اینا اون خصوصیات مد نظر من نیست.
مثلا چای سبز دوست داشتن کسی از روش میشه دیالوگ ها رو نوشت؟
طوری باشه که دیالوگ رو به خواننده بفهمونه.

همونطور که گفتم اینا سناریو محسوب نمیشه و چیزی نیست که بشه از روش تشخیص داد مثلا تو ی کل‌کل کی صحبت می‌کنه‌.

مقدمتون زیباست اگه بتونید به اون زیبایی بنویسید چرا که نه!
مرسی??
در مورد سناریو فکر کنم کلا منظور رو بد برداشت کردم، الان گرفتم? سعی خودم رو می‌کنم، هر چند چون اکثر شخصیت‌ها از یه قشر هستن، یه کم سخته?
ابهام جمله‌ی جلد به نظر خودم می‌تونه از جهتی جذاب هم باشه و ذهن خواننده رو درگیر کنه.
نگفتید کجاها سیر زیادی کند شده بود و خب باید کوتاه‌تر بشن? کدوم تیکه‌ها به نظر اضافه می‌اومدن؟
در مورد مقدمه هم صادقانه بخوام بگم متوجه نشدم? الان همین مقدمه فعلی خوبه؟ ولی خب بلنده، منظورتون اینه مقدمه جدید رو به خوبی این بنویسم؟ اصلا مقدمه فعلی برای ابتدای رمان، پیش از تعقیب مناسبه? یا همین مقدمه رو نگه دارم با توجه به اینکه برای اندازه‌ش کاری از دستم ساخته نیست و شروع جدیدی بنویسم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
559
4
103
??????
مرسی??
در مورد سناریو فکر کنم کلا منظور رو بد برداشت کردم، الان گرفتم? سعی خودم رو می‌کنم، هر چند چون اکثر شخصیت‌ها از یه قشر هستن، یه کم سخته?
ابهام جمله‌ی جلد به نظر خودم می‌تونه از جهتی جذاب هم باشه و ذهن خواننده رو درگیر کنه.
نگفتید کجاها سیر زیادی کند شده بود و خب باید کوتاه‌تر بشن? کدوم تیکه‌ها به نظر اضافه می‌اومدن؟
در مورد مقدمه هم صادقانه بخوام بگم متوجه نشدم? الان همین مقدمه فعلی خوبه؟ ولی خب بلنده، منظورتون اینه مقدمه جدید رو به خوبی این بنویسم؟ اصلا مقدمه فعلی برای ابتدای رمان، پیش از تعقیب مناسبه? یا همین مقدمه رو نگه دارم با توجه به اینکه برای اندازه‌ش کاری از دستم ساخته نیست و شروع جدیدی بنویسم؟
همین مقدمه رو کوتاه کنید از توصیفاتش کوتاه کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Aug
227
0
103
همین مقدمه رو کوتاه کنید از توصیفاتش کوتاه کنید.
چشم❤
میشه یه‌کم در مورد سیر بیشتر برام توضیح بدید؟
حقیقتش من اصلا نمی‌فهمم? می‌دونم کنده ولی چی باعث کند شدنش شده؟ چی حوصله‌ی خواننده رو سر میبره؟ نمی‌تونم این‌جوری ویرایشش کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
559
4
103
??????
چشم❤
میشه یه‌کم در مورد سیر بیشتر برام توضیح بدید؟
حقیقتش من اصلا نمی‌فهمم? می‌دونم کنده ولی چی باعث کند شدنش شده؟ چی حوصله‌ی خواننده رو سر میبره؟ نمی‌تونم این‌جوری ویرایشش کنم.
اینکه اتفاقات رو با توصیفات خیلی ریز مثل سنگ رفت تو چشمش ولی مادرش نبود فوت کنه همینطور پیش میبرید، توصیفات اضافه باعث کند شدنش شده و ما اوجی نمیبینیم در زمان اوج هم میبینیم که خوب القا نشده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا