تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد سینما نقد فیلم ماجرای نیمروز

  • شروع کننده موضوع Noah
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 187
  • پاسخ ها 1
Jul
12,190
58,171
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...

محمد حسین مهدویان، از جمله فیلمسازانی در سال‌های اخیر محسوب می.شود که می توان صفت پدیده را به آن ها اختصاص داد، مدت‌هاست که رفتن سراغ سوژه‌های ملتهب تاریخ معاصر در سینمای ما پر دردسر شده و به جز مواردی که از عبارت «سفارشی» برایشان استفاده می‌شود، نمونه های انگشت شماری داریم که هم مورد اقبال منتقدین قرار بگیرند و هم با رضایت نسبی مردمی همراه باشند، موضوعی که باعث می‌شود تا مهدویان بر سر زبان‌ها بیفتد، این است که او کم کم به ساختار مستندگونه‌ای رسیده که هم می.تواند قدرت دراماتیک خود را داشته باشد و هم با تلاش بسیار، تصویری باورپذیر از رویداد ها و شخصیت.هایی که روایت می.کند داشته باشد، تصویری که نه سعی در ایجاد تقدس گل درشت شخصیت.های برجسته اش دارد و نه بیانیه سیاسی صادر می.کند و نه سمت احساسات گرایی می‌رود، این نشان می‌دهد که او برای رسیدن به این سبک، بسیار حساب شده عمل کرده است.


«ماجرای نیمروز»، تازه‌ترین اثر محمد حسین مهدویان نیز از این قاعده مستثنی نیست و می‌توانیم این فیلم را از زوایای مختلفی بررسی کنیم، فیلم روایت خود را از زاویه دید یک تیم چند نفره جلو می‌برد و ما را به یاد نمونه های خارجی‌ای مثل «اسپاتلایت» یا «سی دقیقه بامداد» می‌اندازد. پرورش شخصیت اعضای این تیم با هوشمندی انجام شده و با تضادهایی که در نگاه و کنش این افراد می‌بینیم، هم بیشتر درگیر داستان می‌شویم و به علاوه که گوناگونی خط فکری آرای مختلف سیاسی دیروز و امروز را از بستر افراد این گروه درمیابیم.


فیلمنامه ماجرای نیمروز با روایت کردن داستان، صرفاً از زاویه دید این تیم توانسته تا جلوه مرموز و پر ابهتی از سازمان مجاهدین خلق ارائه دهد، در این راه حتی اغراق هم کرده و ما تا اواخر فیلم بیش از همه در حال مشاهده شکست‌ها و کلافگی‌های تیم عملیاتی هستیم. روایتی پر فراز و فرود از ضربه‌ها و زخم‌هایی که سازمان می‌زند و تیم عملیاتی را بسیار گیج و ترسانده است. جالب است که در تلاشی بسیار صادقانه، فاجعه تلخی را مشاهده می‌کنیم که اعضای این سازمان تا چه حد جان بر کف ایدئولوژی خود بوده‌اند، خواهری که حاضر می‌شود تا به شیوه انتحاری خواهر خود را حذف کند یا در را*بطه حامد و فریده، در شرایطی که هر دو نماینده تفکر جبهه خود در فیلم هستند، اما این فریده است که پا روی احساس خود می.گذارد و برای اعتقادش علیه حامد تیراندازی می‌کند. خشونت به یکی از عناصر مورد تاکید فیلم تبدیل می شود و شاهد خشونتی بی‌رحمانه هستیم، نگاه فیلم نیز خشونت را جبری نشان می‌دهد و می‌بینیم که در کنار رفتار رادیکال کمال، در انتهای داستان حتی مسعود که به عنوان شخصیت مسالمت جو و صلح طلب شناخته میشد هم به دلیل زخمی که خورده، طالب خشونت می‌شود به عبارتی می‌توانیم برداشت کنیم که خشونت، خشونت می‌آورد و این نگاه سرد در کل فیلم جاری است.


موضوعی که خیلی از جاها به عنوان ضعف فیلم، نام برده شده، این است که ما در جریان انگیزه‌های سازمان منافقین قرار نمی گیریم و از عقبه و پیشینه رویدادهای درون فیلم مطلع نمی‌شویم، همان تلقی اشتباهی که سینما را مانند تریبونی برای انتقال پیام و اطلاعات فرامتنی و صدور شعار و درون مایه می‌بیند. در صورتی که مدیوم سینما تفاوت زیادی با مقاله دارد، زیرا سینما قدرت بسیار قوی‌تری برای تاثیر گذاری بر روی مخاطب دارد و بنابراین رسالتش صرفاً بستری برای سخنرانی نمی باشد، ماجرای نیمروز هم قرار نیست همچون کتاب‌های تاریخ به ما از چرایی رویدادهایش بگوید، همین که وقتی فیلم تمام می‌شود تا مدت‌ها مخاطبش را کنجکاو دانستن حقیقت ماجرا می‌کند و با شیوه.ای متقن عمق فاجعه اتفاق افتاده در آن سال‌ها را نشان می‌دهد به راستی کافی‌ست و مطمئناً نشان دهنده موفقیت فیلم می‌باشد.


اگر به بحث تکنیکی فیلم نیز بپردازیم، درمیابیم که چه قدر فضاسازی فیلم بی نظیر است. فیلمبرداری که با نگاتیو 16 میلیمتری انجام شده و تحت تاثیر مستند های آن دوران بی قرار است، از لنز تله استفاده شده که فاصله داشتن بین مخاطب و رویداد ها القا می‌شود. تونالیته رنگی، کهنگی را بازتاب می‌دهد، در بسیاری از نما ها شیئ‌ای به صورت ناقص و فوکوس نشده در کادر قرار دارد و تا جایی که دقت کردم همیشه دوربین خارج از دایره دراماتیک قرار دارد، این روش در طراحی همه میزانسن‌های فیلم رعایت شده و همه جا فاصله‌گذاری بین فیلم و مخاطب انجام می‌ضود، مثلاً در صحنه‌های اکشن، بر خلاف نمونه‌های هالیوودی منطبق بر هیجان بیشتر، دوربین مانند یکی از شخصیت‌هاست و موقعیت سوبژکتیو دارد، یکی از شیواترین سکانس‌های فیلم، سکانس نبرد پایانی است که در اجرا، هیچگاه زاویه دانای کل نمی بینیم و با وجود اینکه محدودیت برای کارگردان به وجود آمده اما نتیجه کار در نهایت از بسیاری از سکانس های پر اغراق، پر تعلیق تر است.

طراحی‌های صحنه و لباس و گریم نیز خیلی به فضاسازی ها کمک کرده و ما را به آن زمان پرتاب می‌کند، هماهنگی لباس و گریم با شخصیت‌ها از نکات جالب توجه می باشد، مسعود که ویژگی‌های ملایم و محافظه کارانه دارد را با سبیل می‌بینیم و لباس‌های رنگی، بر خلاف کمال که ریش، صورت او را منحنی‌دار کرده و خشونتش را عیان می‌کند، کشمیری و عباس که نفوذی های درون سیستم هستند با ظاهری بسیار ارزشی و غلط انداز تصویر شده‌اند. ارزشمند تر اینکه همه موارد ذکر شده توسط عوامل جوان انجام شده و این به ارزش فیلم می افزاید.


مهدویان، در بازی گرفتن سعی کرده تا از بازیگرانش نقش‌های متفاوتی نسبت به کارنامه قبلی خودشان در بیاورد حتی با وجود تیپ بودن این افراد، به قدری بازی ها تماشایی است که حداقل در ذهن من بعضی از افراد تیم برای همیشه ماندگار شدند

موسیقی فیلم نیز با وجود یکسان بودن، در جاهای مختلف فیلم حس‌های گوناگون را تداعی می‌کند.

گفته می‌شود که ماجرای نیمروز موضع یک طرفه دارد و جانب دارانه داستانش را روایت میکند که ادعای درستی است، حتی با وجود تلاش‌هایی که شده تا به شخصیت ها جلوه زمینی داده شود، مثلا‌ کمال نیز از کوره در برود و یکی از منافقین را کتک بزند یا حامد در بین اعتقاد و عشقش مردد شود اما در نهایت ما تصویر کاملا‌ً مثبتی از تیم عملیاتی می‌بینیم که شاید برخلاف حقیقت رخ داده در تاریخ باشد، یکی از ضعف‌های عیان فیلم این است که جوان یزدی ابتدای فیلم، بدون مقدمه چینی ناگهان در پایان تصمیم می‌گیرد تا با گروه همکاری کند و اطلاعات خود را در اختیار آن ها قرار دهد این نقطه عطف فیلم علاوه بر اینکه حکم یکی امداد غیبی برای حل سردرگمی تیم عملیاتی را دارد و کمی این گروه را منفعل نشان می‌دهد به وضوح نشان دهنده کتمان خشونت‌های این سوی جبهه است، می شود حدس زد که این اتفاق به دلیل فرار از ممیزی انجام شده ولی به هر حال با روایت مستندگونه فیلم در تناقض است و اگر سختگیرانه نگاه کنیم پاشنه آشیل متن میشود و می‌تواند اعتماد مخاطب را تحت الشعاع قرار دهد.

در پایان باید بگویم که با فیلم بسیار مهمی رو به رو هستیم که چه موافقان و چه مخالفان در این باره هم نظرند، با دیدن این فیلم می‌توان امید داشت که در سال های آینده یک فیلمساز با استعداد و صاحب سبک در سینمای ایران تثبیت خواهد شد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Jul
12,190
58,171
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
#چندخط

مراقب ضربان قلب‌تان باشید!


این فیلم یک اتفاق خوب در سینمای ایران نیست. یک اتفاق عالی است.
فیلم ماجرای نیمروز قطعا اثری قابل تحسین از یک کارگردان جوان فیلم دومی است! مهدویان تجربیات مستندسازی و نوع روایت و میزانسن "ایستاده در غبارش" را در این فیلم به بلوغ رساند و توانست قصه ای جذاب، شخصیت هایی باورپذیر، درامی تکان دهنده و فیلمی ماندگار خلق کند.


? خطر لو رفتن داستان فیلم:

قصه فیلم مربوط به اوایل سال 60 در ایران است. زمان بعد از برکناری بنی صدر از ریاست جمهوری و شروع فعالیت های مسلحانه مجاهدین خلق در ایران. تیمی در سپاه پاسداران مسئول شناسایی و دستگیری عاملین ترورها و سرکردگان مجاهدین خلق هستن. در همین حین را*بطه احساسی یکی از اعضای تیم شناسایی با یک دختر که از رده های بالای سازمان هم هست، قصه را پیچیده تر میکند.
با اینکه مسعود رجوی و بنی صدر از کشور خارج میشوند این تیم در نهایت و با فعالیت های اطلاعاتی موفق به کشتن نفر دوم مجاهدین خلق میشوند.

? پایان خطر لو رفتن داستان فیلم



این فیلم به شدت سینما است. سینما
همان چیزی که کمتر روی پرده سالن های ایران دیده میشود.

ماجرای نیمروز یک درام سیاسی است. مهدویان موضوعات مهم و مغفول مانده اوایل انقلاب اسلامی ایران را دستمایه یک روایت پرتعلیق کرده است. داستانی که در ذات خود جذاب، مهم، مبهم و بکر هست. و در عین حال که خود قصه و نوع نگاه به آن حوادث، جذابیت روایی بالایی دارد اما یک مرحله جلوتر میرود و یک خط داستانی عاشقانه را هم در این درام میگنجاند تا تضمین کند که ماجرای نیمروز یک فیلم جذاب است.

نوع میزانسن ها هوشمندانه است. شاید در یک سوم ابتدایی فیلم نوع فیلمبرداری دوربین روی دست که ارمغانی است از "ایستاده در غبار"، بیننده را اذیت کند. اما این دوربین روی دست و این نوع میزانسن میشود همان نقطه قوت ماجرای نیمروز که در یک سوم انتهایی فیلم به اوج خود میرسد.
دیالوگ های قوی و تدوین مناسب، ریتم فیلم را حفظ میکند و شخصیت هایی که به خوبی پرداخته میشوند و حتی تبدیل میشوند به شخصیت هایی دوست داشتنی و به یادماندنی.

سکانس پایانی این فیلم، نشان داد که مهدویان کارگردانی کاربلد است و تجربیات مستندسازی برای ایجاد دلهره و تعلیق در مخاطب را به خوبی به ماجرای نیمروز آورده است و اینجاست که باید مراقب ضربان قلب خودتان باشید.

بازیگرانی مثل جواد عزتی و احمد مهرانفر که قبلا بیشتر تجربه طنز داشتند و انتظار نمیرفت در نقش هایی اینقدر جدی موفق باشند، به خوبی از نقش شان برآمدند و هادی حجازی فر هم درخشان بود.

ماجرای نیمروز مهدویان برعکس سیانور بهروز شعیبی یک اتفاق عالی برای سینمای آینده ایران است.
و نوید نسلی جدید با نگاهی دغدغه مند نسبت به مسائل روز و تاریخ ایران است. برای اینکه سینما را از اوضاع خرابش و فیلم های تلخ و بی سروته اش نجات بدهد.
فیلمی که باید بیشتر دیده میشد که خب این تقصیر هیچ کس نیست. بهترین تایم اکران فیلم ها در سینمای ایران نوروز است. اما در نوروز مردم برای دیدن فیلم های کمدی به سینما میروند نه فیلم های جدی. و این میشود که ماجرای نیمروز به اندازه ای که باید بفروشد، نمیفروشد.

این فیلم با تمام حواشی در جشنواره فجر سال 95، موفق شد 4 سیمرغ مهم را به دست بیاورد. بهترین فیلم، بهترین فیلم از نگاه تماشاچیان، بهترین فیلم از نگاه ملی، و بهترین طراحی لباس و صحنه!


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا