تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد همراه نقد همراه رمان انکارگر (دایره درگیری) | منتقد Mr.Khavari

  • شروع کننده موضوع تاسیـان
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 580
  • پاسخ ها 15
وضعیت
موضوع بسته شده است.
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
2,560
6,444
193
با یاد اوس کریم

65957_36b261020a4d392d31790cf747718fa2.png


با عرض درود و وقت بخیری خدمت نویسنده ارجمند
اثر شما طبق چهارچوب و اصول نقد همراه توسط منتقد: @Ms.khavari پارت‌به‌پارت نقد می‌شود و پست‌های نقد توسط شخص منتقد در همین تاپیک ارسال می‌شود.

پیش از شروع نقد خواهش‌مندیم تاپیک قوانین نقد همراه را مطالعه کنید؛
?قوانین نقد همراه

برای پیشگیری از هرگونه اسپم و ... درصورت بروز هرگونه پرسش، سوال خود را در گپ اختصاصی منتقد خود یا تاپیک زیر مطرح کنید؛
?تاپیک پرسش و پاسخ تالار نقد

درصورتی تمایل به پیشنهاد و انتقاد از روند نقد خود و تالار نقد در تاپیک زیر مطرح کنید؛


?تاپیک انتقادات و پیشنهادات تالار نقد
به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
2,560
6,444
193
نام رمان: انکارگر (دایره‌ی درگیری)
نام نویسنده: @.nik.
ژانر: جنایی، اجتماعی، عاشقانه
خلاصه‌:
شادی را پیدا کرد، وقتی درد، مغز استخوانش را از پای درآورد؛ به تمام خواسته‌هایش رسید، وقتی روحش زمین خورد و دیگر بلند نشد؛ در عمیق‌ترین نقطه‌ی حسرت و ناامیدی، روشن‌ترین شادی دستش را گرفت. نفس راحتی کشید، غافل از این که این درگیری، یک دایره است؛ نقطه‌ی پایانی ندارد! شبیه گرداب، آن‌قدر دور خودش می‌چرخد تا مرکزش را به تاریک‌ترین نقطه بفرستد و او، مرکز این دایره‌ی درگیری است... .
برای مطالعه رمان کلیک کنید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به نام خدا

نقد همراه رمان انکارگر ,ده پارت اول

خلاصه اثر با ژانرهای انتخابی نویسنده مطابقت دارد
اندازه‌ی مقدمه مناسب است و محتوای خلاصه با ژانرها همخوانی دارد.
باید بگم که در خلاصه از علائم(،)و (؛) زیاد استفاده شده خوب است که از چنین علائمی استفاده شود اما بکار بردن بیش از حد باعث کند شدن جمله‌بندی شده‌ به جز خلاصه در بقیه‌ی پارت‌ها نیز این مشکل دیده میشود‌ پس لطفا علائم اضافه را حذف کنند.
تنها ایراداتی که در این پارت‌ها دیده میشود علائم نگارشی اضافه و
زاویه‌ی دید مدام درحال تغییر وگفتن احساسات و کارهای کارکترها بود و باعث گیج شدن خواننده‌ها میشد.
اوج داستانی هنوز در این ده پارت اتفاق نیفتاده
باید دید در پارت‌های بعد چه اتفاقاتی پیش می‌آید.
به جز اینکه کارکترها هم را دیدند و کمی باهم آشنا شدند.

زمان روایت رمان در زمان حال بیان میشد نویسنده
توانسته بود که زمان را در پارتها به خوبی نگه دارد.
اندازهٔ دیالوگ‌ و مونولوگ‌ها مناسب بود و نویسنده دیالوگ‌های اضافه را حذف و دیالوگ‌هایی قرار داده تا با خواندن آنها ابهام کافی به وجود آید که کاملا مناسب است.
توصیفات:
انتقال حس کارکترها به خواننده خیلی مهم است، که نویسنده به خوبی توانسته است آنهارا بیان کند و خواننده میتواند ارتباط برقرار کند باید اضافه کنم که قلم نویسنده‌در توصیف احساسات،رفتار،حرکات،حالات چهره قوی است.
توصیف مکان‌ها نیز مانند توصیف حالات به نوبهٔ خود خوب است.
در بعضی از قسمت‌ها ظاهر کاکترها را پشت هم گفته میشود پیشنهاد میشود به جای اینکه تمام ظاهر کاکترها پشت هم ردیف شوند بهتر است در میان اتفاقات به آنها اشاره شود.

در این جمله از واژه‌ی مناسبی استفاده نشده

این فرشته‌ی عذاب... خدا بگم چی‌کارش کنه! یعنی خودش تا حالا چیزی جا نذاشته؟! بیا! (هنوز داره صدای نق نقش می‌آد)... یه لحظه!... دو مین ساکت شو ببینم باید چی‌کار کنم، زنگ زدم فاطمه، بیاره! بشین سر جات، خوبه شیش ماهه به دنیا نیومدی! مامان! یه چیزش بگو خب، من هم دخترت هستم‌ها!
میدانیم باید فاصله‌ی میان (می)را در بعضی کلمات رعایت کنیم اما کلمه‌هایی مانند«میاد» استثنا هستند و نباید این‌گونه نوشت«می‌آد» پس میتونیم متوجه‌ی تغییر در جمله بشویم.(هنوز داره صدای نق نقش میاد)

در اینجا بازهم میتوانیم ببینیم که نویسنده در استفاده از علائمی مانند(،)زیادی روی کرده است نیازی نیست انقدر از ویرگول استفاده شود زیاده روی فقط باعث ازبین رفتن زیبایی نوشتار میشود.

شِهام، از خدا خواسته، لبخندی می‌زند.

یا در این دیالوگ بعداز (به پیر) نیاز به ویرگول نیست ویرگول زمانی استفاده میشود که بخواهیم چند ثانیه مکث کنیم اما در اینجا نباید مکثی قرار بگیرد چون کارکتر در این قسمت سریع حرف خود را میزند.
- این غمش نباشه؟! داره می‌پوکه! ترکش‌هاش پدر گوش‌هام رو درآوردن!... یه لحظه باز... (بابا فهمیدم، به پیر، به پیغمبر فهمیدم داداش!) به عمد که جاش نذاشتم، حالا تو اگه این رو فهمیدی!...

در این جمله بهتر است از واژهٔ چشمهایش را میزند استفاده نشود مگر نور است که به چشم‌های او برخورد کرده؟ این واژه باعث ناهمخوانی شده.
فاطمه، بی‌توجه به او، در عقب ماشین را می‌گشاید که در همان لحظه‌ی اول، صورتی شفاف شی کوچکی چشم‌هایش را می‌زند.
( چشم‌هایش را می‌زند.) این قسمت حذف شود.
فاطمه، بی‌توجه به او، در عقب ماشین را می‌گشاید که در همان لحظه‌ی اول، صورتی شفاف شی کوچکی توجه‌اش را جلب میکند.

(در پناه حق)

(پایان)


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به نام خدا

نقد ۱۰ پارت بعدی رمان انکارگر


در پارت پانزدهم نویسنده زیاد به توضیح نقش شخصیت‌ها پرداخته است، توضیحات پشت سرهم باعث میشود که خواننده‌ها از خواندن ادامه‌ی رمان دست بکشند نویسنده باید بگذارد که خواننده‌ها خودشان در سیر رمان متوجهٔ نقش هرکدام بشوند.

نویسنده خیلی خوب میتواند از طریق دیالوگ‌ها هدفی که هر کاکتر دارد را منتقل کند همانقدر که در انتخاب دیالوگ‌ها تواناست در تعیین مونولوگ‌ها نیز بسیار قادر است.

فضاسازی یکی دیگر از اجزاء مهم رمان است که نویسنده قلم قوی‌ای برای ایجاد فضا آن داشته است.

نویسنده کاملا در توصیف مکان‌ها و رفتار و چهره و حرکات بسیار تواناست.
مکان‌ها به خوبی توصیف میشدند و خواننده‌ها از هرمکانی تصویری که کارکتر ها در انجا حضور هستند در ذهن خواننده‌ شکل میگیرد و ارتباط موثری نیز دارد.
باید اشاره کنم که تا این پارت‌ها خواننده میتواند تمام چهره‌ها را در ذهن خویش تصور کند چرا که نویسنده هرچه که لازم درباره‌ی ظاهر هر کاکتر است را به خوبی بیان کرده.

لطفا در پارت‌های بعدی حتما واژه‌هایی که نیاز به نیم فاصله ندارند رو رعایت کنید.
می‌آد ❌
میاد✅
-به نظر می‌آد همون موقع که میثاق و پژوپارس تصادف می‌کنن، این پسره، رضا هم بهشون شک می‌کنه ولی چون مافوقش می‌گه خود میثاق رو دنبال کنه، دنبال اون می‌ره ولی پلاک پژوپارس رو به خاطر می‌سپاره​
در اینجا بازهم این واژه استثنا است و نیازی به نیم فاصله
(می) ندارد و بهتر است (نمیشه و میرسه) نوشته شود.
نمی‌شه❌
نمیشود✅
می‌رسه❌
میرسد✅
- خب... طبق تحقیقات من نمی‌شه گفت کانی فروگذاری کرده! میثاق حسینی در ابتدا با نیت پاکی وارد اندیش شده بود اما به نظر می‌رسه خیلی..​
می‌شه❌
میشود✅
می‌زنه❌
میزند✅
- یهویی متحول می‌شه و می‌زنه به سیم خوب بودن! اون هم پس از نزدیک شش سال کار صادقانه و بی‌ایراد... به نظرم کانی حق داشته بهش اعتماد کنه​
می‌ره❌
میرود✅
می‌ده❌
میدهد✅
- خوب می‌شناسیم‌ها! آره... می‌دونم. داستان غم‌انگیزی داره! خیلی خلاصه بگم، یه شب یه دختر بچه رو می‌بینه که وسط خیابون، زیر بارون افتاده و مرده؛ وقتی دنبال خانواده‌ش می‌ره، می‌فهمه پدرش معتاد بوده، پس مادرش طلاق گرفته و این دوتا رو به امون خدا ول کرده. پدره هم با اوردوز می‌میره و دختره آواره می‌شه و آخرش به خاطر سرما، توی اون کوچه پس کوچه جون می‌ده. داستانش برای زمستون دو سال پیشه؛ چیزی که بیشتر از همه روی میثاق تأثیر می‌ذاره، این بوده که پدر اون دختره، از خود میثاق مواد می‌خریده!
کلیک کنید تا باز شود...​
می‌شم❌
میشم✅
- دارم دیوونه می‌شم! می‌خوام آب شم و برم توی زمین... من خیلی بی‌عرضه‌م، مگه نه؟!​
نمی‌گی❌
نمیگی✅
- تو هیچ وقت همچین چیزی بهم نمی‌گی​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

به نام خدا

نقد ۶ پارت بعدی رمان انکارگر

برای خلق نوشته های توصیفی تاثیرگذار، هر چه کمتر بنویسید بهتر است. اولین باری که کاراکتر یا صحنه ای را توصیف می کنید به یک یا دو جمله بسنده کنید. این کار به خواننده کمک می کند کاراکتر یا صحنه را بهتر به خاطر بسپارد.
این نکته را در پارت‌های قبلی نیز ذکر کردم.

اندازه‌ی دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها مناسب بود
نویسنده در این پارت‌ها از مونولوگ‌های مناسبی استفاده کرده بود همانطور که می‌دانیم
مونولوگ ها به شکل گیری شخصیت و آگاهی از وقایع زندگی او در ذهن و توسّط مخاطب کمک می‌کنند.
انتخاب دیالوگ مناسب در داستان اهمیت دارد.نویسنده دیالوگ‌هایی را انتخاب کرده بود تا روند داستان را پیش ببرد و خوانندگان به خواندن ادامه‌ی اثر ترغیب شوند.


نقطه برای پایان یک جمله است، نباید در هرجا که شد نقطه گذاشته شود به بیان دیگر نقطه نشانه‌ی درنگ طولانی و ختم کلام است.
نشانه گذاری در
ویرایش می‌تواند از جمله ساده‌ترین موارد رعایت درست‌نویسی و خوانانویسی و عامل رفع بسیاری از ابهام‌ها به شمار آید.
باید توجه داشت که در نشانه‌گذاری، زیاده‌روی و کوتاهی، هر دو عیب است. نشانه‌گذاری، امری دقیق و قانونمند است؛ ذوقی و دل‌بخواهی نیست.
نفس‌های عمیق پی‌در‌پی می‌کشد. باید آرام بماند. چشم‌ سالمش را می‌بندد. مژه‌های بلندش در هم گره می‌خورند.​
می‌اندازد. گویی با جسم تیزی روی گلویش خط و خش می‌کشند. نفسش می‌سوزد. سرخ می‌شود. چیزی در دلش نشست می‌کند.​

همانطور که در پارت‌های قبلی گفته شد نباید از (،) استفاده شود ویرگول‌های زیادی در هر پاراگراف قرار می‌دهید این‌ ایرادات باعث ایجاد کند شدن سرعت خواندن می‌شود ویرگول (،) برای جدا کردن جمله‌هایی که از جهت ساختمان و مفهوم مستقل به نظر می‌رسند ولی در یک عبارت طولانی بستگی معنایی دارند. در این قسمت‌ها:
نمی‌داند باید چه کار کند، چه خاکی بر سر بریزد! اگر این شنیدن‌ها نبود، این گریه‌ها نبود، اگر خودش هم می‌توانست به خوبی فاطمه انکار کند، نادیده بگیرد و قلبش را به آرامش وادارد، شاید همه چیز بهتر می‌شد. شاید واقعاً خوش‌بخت می‌شدند. شاد می‌بودند. زندگی می‌کردند!​
نیم‌فاصله‌ برای بعضی از واژه‌ها استثنا هستند لطفا در پارت‌های بعدی رعایت شود.
- می‌شه بگم نیستی؟ نمی‌تونم، به خدا نمی‌تونم نشنوم. نمی‌تونم خودم رو باور نکنم. صداش بلنده... چرا انقدر گریه می‌کنی عرفان؟​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برای مدت کوتاهی چشم‌هایش را می‌بندد. سی*نه‌اش سنگین شده است، گویا وزنه‌ای چند تنی روی آن گذاشته‌اند؛ بار خاطراتش کمرشکن است. نمی‌تواند از یاد ببرد، هر بار که صورت فاطمه و این زخم را می‌بیند، می‌خواهد خود را بکشد!
قربانی، قربانی می‌طلبد؛ فاطمه قربانی شده بود، قربانیِ کسی که خود قربانیِ دیگران بود!
فکر نکردن به اگرها برای عرفان اجتناب ناپذیر است؛ یک مورد کوچک‌می‌توانست زندگی الانشان را زیر و رو کند! فاطمه را محکم‌تر در آغو*ش می‌گیرد. او هست، فاطمه هست، چه می‌شد اگر آرامش هم می‌بود؟
شایان نفس عمیقی می‌کشد؛ اگر بیشتر از این به عرفان مجال دهد، در نهایت چیزی از او باقی نمی‌ماند. قبول دارد زندگی عرفان و خواهرش معمولی نیست اما عرفان هم بیش از حد خودخوری می‌کند؛ او هیچ تقصیری ندارد! حتی بیشتر از فاطمه اذیت می‌شود.
دستش را بالا می‌آورد و روی شانه‌ی خمیده‌ی عرفان می‌گذارد. با ملایمت فشارش می‌دهد تا به خودش بیاید.
- گردنش درد می‌گیره، بهتره برش گردونی به اتاقش.
چشم‌های عرفان باز می‌شوند. به شایان توجهی نمی‌کند اما از جایش تکان می‌خورد و مسیر اتاق فاطمه را در پیش می‌گیرد. شایان به تماشایش می‌ایستد. کمی ابروهایش را درهم می‌کشد و زمزمه می‌کند:
- گریه نکن؟!
با مکث کوتاهی ادامه می‌دهد:
- درک واقعی همینه؟!
دوست دارد فاطمه را بیشتر بشناسد. چندان در جریان مشکل فاطمه نیست، عرفان برای درمان خودش به او مراجعه کرده است. تا جایی که فهمیده، عرفان روی خواهرش حساسیت خاصی دارد.
با ناپدید شدن عرفان در خم راهرو، نفس عمیقی می‌کشد. به سمت دیوار می‌رود و با چسباندن کمرش به آن سر می‌خورد‌.
***
عرفان با دقت و لطافت، فاطمه را روی تخت‌خواب خاکستری‌اش قرار می‌دهد. رنگ تخت‌خواب به لبخندی تلخ و شیرین مهمانش می‌نماید. خاکستری از رنگ‌های مورد علاقه‌ی فاطمه است؛ خاکستری‌ روشنی که هم‌طیف چشم‌های عرفان باشد!
می‌خواهد کمرش را راست کند تا پتوی فاطمه را هم رویش بکشد که دوباره نگاهش به رد گوشه‌ی صورت گرد فاطمه می‌افتد. آهی از نهادش بلند می‌شود. صدایی درمانده و در عین حال طلبکارانه و بلند، قلبش را به زیر می‌آورد.
- دارم بهت می‌گم ولم کن، ولم کن! اون عو*ضی رو باید از روی زمین محو کرد. نمی‌خوام روی صورت دخترم باشه!
روزی را به یاد می‌آورد که مادرش عصبی جیغ می‌کشید و تقلا می‌کرد تا بتواند پوست صورت فاطمه را بکند که دیگر شباهتی به پدرش نداشته باشد، که دیگر آن صورت را نبیند!
مادرش هم تقصیری نداشت! مجنون شده بود؛ خودش می‌کرد و بر کرده‌ی خودش می‌گریست. عرفان گاهی به این فکر می‌کند که اگر فقط کمی دیرتر می‌رسید، مادرش تا کجا پیش می‌رفت؟
***
آرنج‌هایش را روی میز گذاشته و با دست‌هایش، دو طرف سرش را گرفته که بر روی میز سقوط نکند. چشم‌های گربه‌ای مشکی‌اش تا حد امکان درشت شده‌اند، گویی می‌خواهند از کاسه بیرون بیفتند! در حال خودش نیست. همان‌گونه مات و مبهوت، زمزمه می‌کند:
- سر کاریه دیگه، نه؟!
نمی‌تواند بپذیرد؛ خودش که هیچ، برادرش هم سر کار بوده است. وقتی برادرش درگیر اندیش شد، گاهی درموردش با او هم حرف می‌زد؛ منتهی نه در قالب اندیش، بلکه گروهی از آدم‌‌های شرور! شبیه داستان برایش تعریف می‌نمود.
بنیامین از سروش شارایل متنفر بود؛ با این حال یک ویژگی او را تحسین می‌کرد، خانواده دوستی عمیقی که داشت! بنیامین توانسته بود به سروش نزدیک شود، حتی یک بار با سروش به خرید کادویی برای سالگرد ازدواجش رفته بود. از این که چه‌قدر خوب پدری می‌کند، می‌گفت و در همان حال که خودش حسرت می‌خورد، می‌خواست همچون شخصی برای دانیال باشد!
آن وقت طبق همین پرونده، همین شخص، سروش شارایل، همسر دوم داشته؛ از همسر دومش هم صاحب یک دختر بچه به اسم سُها بوده!
دانیال می‌خواهد هر چه مربوط به سروش می‌شود را بالا بیاورد. چه ساده برادرش را فریب داده بود! نیشخندی می‌زند. دست‌هایش را مشت می‌کند. آرنج‌هایش را از روی میز برداشته و به صندلی تکیه می‌دهد. دست‌کم، این بخش که به دنبال دخترکش می‌گشته با آن شخصیت فرزند دوستش هماهنگی دارد.
آن طور که سروش در پرونده ادعا کرده، همسر دومش با نام سهیلا زارع مدتی است به همراه دخترکش سها گم شده و حدس می‌زند سها را از او دزدیده است!
دانیال آه کوتاهی می‌کشد. نگاهش را به سقف کرمی دفترش که سلیقه‌ی نازنین است، می‌دهد. راستی چای سبزش چه شد؟!
به صورت دورانی پیشانی‌اش را مالش می‌دهد. سرش ساز ناکوک می‌زند، حجم اطلاعات برایش زیاد است!
ساختار پرونده تا حدودی با پرونده‌های امروزی از نظر ظاهری و حتی باطنی متفاوت است؛ دانیال حدس می‌زند به خاطر فاصله‌ی سی ساله این تغییر پیش آمده.
با توجه به مورد پرونده، اطلاعات کامل اعضای خانواده‌ی سهیلا هم ثبت شده که مدتی تحت نظر بوده‌اند.
به جای استفاده از تلفن، ترجیح می‌دهد بلند صدایش بزند؛ دیگر کسی در دفتر نیست.
- نازی، ناز نازی!
چای سبزش را می‌خواهد و بعد باید به این فکر کند که از کجا شروع نماید.
***

°نقد پارت ۲۷ رمان انکارگر°

توصیفات در پارت به خوبی بیان شده بود از جمله احساسات کارکترها. نویسنده احساس‌ها و حالات هر کدام از انها را توانسته به خوبی نمایش دهد و ارتباط مستقیمی با خواننده‌ها ایجاد کند.
فضا سازی هم خوب بود اما هنوز جای کار داره.
اندازه‌ی دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها مناسب بود.
در پارت بهم ریختگی بافت دیده نشد.
غلط املایی نداشت.
علائم نگارشی رعایت شده بود.
نیم فاصله‌:
کوچک‌می‌توانست❌
کوچک‌ می‌توانست✅
 
آخرین ویرایش:
نقد پارت ۲۸ رمان انکارگر°

توصیفات کامل بود هر قسمت مجزا و کامل بین متن‌ها و دیالوگ‌ها تقسیم شده بودند.
توصیف چهره‌ها خیلی خوب بود، چهره‌ی بیشتر کارکترها توصیف شده و خوانندها تصویر کاملی از هر کدام از شخصیت‌ها دارند.
فقط فضاسازی هنوز جای کار داره مخصوصا این پارت وقتی ماشین رو پارک میکنن، نگفتین در چه جایی هستن، اصلا هیچ توصیف مکانی اینجا نزاشتین.
اگه خواننده‌ها بخونند دچار گیجی میشن چون هیچ فضایی که کارکتر هست، بیان نشده‌ این قسمت درست بشه.
ایراد نگارشی نداشتین، نسبت به پارت‌های اول علائم در این پارت‌ها کامل رعایت شده بود.
نیم‌فاصله
این واژه نیاز به فاصله ندارد.
پا شید❌
پاشید✅
 
آخرین ویرایش:
نقد پارت ۲۹ رمان انکارگر

ایرادات نگارشی دیده نشد
جمله بندی ‌ها درست بود
اندازه‌ی دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها هم مناسب بوده.
شکستگی بافتی دیده نشد.
توصیفات و همینطور فضاسازی خوبی برخوردار بود. در طول پارت نویسنده کم‌کم شروع به رفع ابهامات در ذهن خواننده‌ کرده‌ است.
احساسات و حالات هر کارکتر به خوبی بیان شده یود.
طول دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها به اندازه بود.
نویسنده به خوبی در طول هر قسمت(پارت‌ها) ابهام زایی میکند. سیر رمان کاملا مناسب است و زمان کافی برای درک و ارتباط خواننده‌ها با کارکتر‌ها و اتفاقات، کشمکش‌ها می‌دهد.
زاویه دید کاملا درست و بجا طبق ژانر‌ها و سیر رمان هست و چرخش کارکترها در زاویه دید باعث گیجی خواننده‌‌ها نمیشه.
 
آخرین ویرایش:
نقد پارت ۳۰ انکارگر

زاویه‌ی دید سوم شخص نامحدود بود و این قسمت دقیق معلوم نیست کدوم یک از کارکترها در حال روایت ماجرا است بهتره نویسنده اشاره‌ای به اینکه الان کدام شخصیت است کند.
برای مثال روز بعد از اشنایی فاطمه و شهاب، داستان از زبان کارکتر دیگری بیان میشد اما نویسنده به اینکه چه شخصی است اشاره نکرده و تا اخر پارت سی‌ام هم هنوز مشخص نشده است.
مکانی که کارکتر در ان قرار دارد به خوبی توصیف شده است.
در این بخش دیالوگی صورت نگرفته بود به جز صحبت‌های کارکتر با خودش.
مونولوگ‌ها نیز نسبت به دیالوگ‌ها مناسب بود.
احساسات کارکترها از طرف دیگر بسیار خوب بیان شده‌اند و احساسات می‌توانند به خواننده‌ها منتقل شوند. حالات کارکترها نیز به نوبه‌ی خود عالی‌ است و حرکات انها کاملا مطلوب است.
بهم ریختگی‌ای در طول پارت دیده نشد و
پرش زمانی‌ای رخ ندا‌د.
فضاسازی پارت کمی کم‌رنگ بود اما از آنجایی که در پارت های قبلی نویسنده از فروشگاه‌ای که فاطمه و شهاب در آن هستند و به حد کافی از فضای آن اطلاعات داده شده است می‌توان گفت که موردی ندارد.
نباید بیش از حد در جمله‌ها از نقطه استفاده بشه یا از علائمی که نیازی به ان نیست. مثل ویرگول.

با برداشتن آن کارت، جعبه را مرتب نموده و به درون کمد برمی‌گرداند. در همان حال عقب عقب می‌رود و خودش را روی تخت خوابش می‌اندازد. کارت را بالای سرش می‌گیرد.❌
با برداشتن آن کارت جعبه را مرتب نموده و به درون کمد برمی‌گرداند؛ در همان حال عقب عقب می‌رود و خودش را روی تخت خوابش می‌اندازد کارت را بالای سرش می‌گیرد.✅
دانیال دوباره به پهلوی دیگر می‌چرخد. دستش را زیر سرش می‌گذارد. آه کوتاهی می‌کشد. باید برای پیدا کردن همسر شارایل، دست به دامن این سازمان عجیب و غریب شود؟❌
دانیال دوباره به پهلوی دیگر می‌چرخد دستش را زیر سرش می‌گذارد آه کوتاهی می‌کشد، باید برای پیدا کردن همسر شارایل دست به دامن این سازمان عجیب و غریب شود؟✅
با این وجود، دانیال چندان خوشش نمی‌آید❌
با این وجود دانیال چندان خوشش نمی‌آید✅
نیم نگاه دیگری به کارت می‌اندازد. در حالی که کاملا خودش را روی تخت بالا می‌کشد، ناامیدانه ل*ب می‌زند:❌
نیم نگاه دیگری به کارت می‌اندازد در حالی که کاملا خودش را روی تخت بالا می‌کشد ناامیدانه ل*ب می‌زند:✅
سهیلا زارع، همسر سروش، قطعاً مدرکی از ارتباط اندیش و شارایل دارد؛ نه؟ حتی اگر مدرک نداشته باشد، اطلاعات به درد بخوری که دارد!❌
سهیلا زارع، همسر سروش قطعاً مدرکی از ارتباط اندیش و شارایل دارد؛ نه؟ حتی اگر مدرک نداشته باشد اطلاعات به درد بخوری که دارد!✅
این قسمت نیازی به نقطه ندارد. در کل نیازی به این مکث طولانی ندارد، در قسمت اخر جمله به جای ویرگول بهتره«را»نوشته بشه.
به سراغ قسمت سوم می‌رود. جعبه‌ی چوبی به زیبایی طراحی شده‌ای که به نظر می‌آید باید جعبه‌ی ساعت گران‌قیمتی باشد، برمی‌دارد.❌
به سراغ قسمت سوم می‌رود جعبه‌ی چوبی به زیبایی طراحی شده‌ای که به نظر می‌آید باید جعبه‌ی ساعت گران‌قیمتی باشد را برمی‌دارد.✅
بهتره در جمله‌هایی که کوتاه هستند کمتر نقطه گذاشته بشه چون نقطه برای مکث‌های طولانی استفاده میشه
اینجا نیازی به نقطه ندارد.
ببینید بین این دو جمله مکث طولانی شکل می‌گیره.

(لبخند تلخ و دردناکی می‌زند. دستش لولای در را می‌فشارد.)❌
(لبخند تلخ و دردناکی می‌زند و دستش، لولای در را می‌فشارد.)✅
بهتره یه ویرگول هم جلوی دستش گذاشته بشه.
اینجا این کلمه نیازی به«ه» ندارد و به صورت«امادم» نوشته می‌شود‌.

آماده‌م!❌
آمادم!✅
این قسمت منظور نویسنده از فوتبال دقیق معلوم نیست بهتره این بخش رو واضح بنویسید.
مثلا الان منظور فوتبال تماشا کنند هست یا فوتبال بازی کنند.
در هر صورت مشخص بشه بهتره.

به هر حال دیگر بنیامین نیست که شب‌ها فوتبال کنند و فضای بزرگ‌تری را بخواهند.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نقد پارت ۳۱ انکارگر

توصیفات فضای رستوران رو باید بیشتر کنید چون اینکه رأیمند و شهاب الان در کجای رستوران هستند معلوم نیست. در دفترکار یا در جایی از رستوران. روی فضاسازی این پارت کمی بیشتر کار کنید تا فضا و مکانی که کارکترها در آن هستند به طور کامل در ذهن خواننده‌‌ها شکل بگیرد.
در کل ما در داستان از عنصر فضا استفاده می‌کنیم تا ذهن خواننده را درگیر داستان کرده و او را آموزش دهیم تا بهتر زندگی کند.
زاویه‌ی دید که سوم شخص نامحدود است بسیار خوب توانسته بود تجربیات و افکار کارکترها را بیان کند.
بقیه ارکان‌ها رعایت شده بودند و فقط کمی روی فضا این پارت کار کنید تا فضای مبهمی که در ذهن مخاطب شکل می‌گیره رو رفع کنید.

در این قسمت نیازی به استفاده‌ی از ویرگول نیست.
اگر زنده باشد، چه؟ مدرک داشته باشد، آن‌وقت خیلی عالی نیست؟! ❌
اگر زنده باشد چه؟ مدرک داشته باشد آن‌وقت خیلی عالی نیست؟!✅

کلمه‌ی «مسخره‌م» نیازی به «ه» ندارد.
مسخره‌م می‌کنی؟!❌
مسخرم می‌کنی؟!✅

شعبه‌هاهم❌
شعبه‌ها هم✅
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا