تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد همراه نقد همراه رمان منشوم | نیکــــو کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع Alien
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 221
  • پاسخ ها 7
وضعیت
موضوع بسته شده است.
برترین منتقد سال ۱۴۰۲
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,345
10,879
168
بسم‌الله‌الرحمان‌الرحیم

65957_36b261020a4d392d31790cf747718fa2.png



با عرض درود و وقت بخیری خدمت نویسنده ارجمند
اثر شما طبق چهارچوب و اصول نقد همراه توسط منتقد: @-shun- پارت‌به‌پارت نقد می‌شود و پست‌های نقد توسط شخص منتقد در همین تاپیک ارسال می‌شود.

پیش از شروع نقد خواهش‌مندیم تاپیک قوانین نقد همراه را مطالعه کنید؛
?قوانین نقد همراه

برای پیشگیری از هرگونه اسپم و ... درصورت بروز هرگونه پرسش، سوال خود را در گپ اختصاصی منتقد خود یا تاپیک زیر مطرح کنید؛
?تاپیک پرسش و پاسخ تالار نقد

درصورتی تمایل به پیشنهاد و انتقاد از روند نقد خود و تالار نقد در تاپیک زیر مطرح کنید؛

?تاپیک انتقادات و پیشنهادات تالار نقد

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین منتقد سال ۱۴۰۲
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,345
10,879
168
عنوان: مشنوم
ژانر: جنایی، معمایی، تراژدی
نویسنده: @نیـکــــو
خلاصه:
تکرار واژه شوم در سرش غوقایی برپا کرده بود.
آری او شوم بود، اما فارق از تمام ویرانی‌هایی که برپا می‌کرد.
همانند دیوانه‌ها می‌خندید و به دور خود می‌چرخید.
تمامش، تمام او به تیری که با دستانش شلیک شد بستگی داشت.
معصومیتی که برباد رفت، خون‌هایی که ریخته شد... و در آخر او با دامن سفیدی که با رنگ سرخ خون‌هایی که ریخته بود مزین شده بود در وسط دوزخی که برای خود ساخته بود ایستاده بود و قهقه میزد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Aug
227
0
103
| به نام خدا |
نقد پارت ۱
خلاصه:
تکرار واژه شوم در سرش غوقایی برپا کرده بود.
آری او شوم بود، اما فارق✖
فارغ✅
از تمام ویرانی‌هایی که برپا می‌کرد.✖
این‌جا آوردن ، توصیه می‌شود، چرا که جمله ادامه دارد.
همانند دیوانه‌ها می‌خندید و به دور خود می‌چرخید.
تمامش، تمام او به تیری که با دستانش شلیک شد بستگی داشت.
معصومیتی که برباد رفت، خون‌هایی که ریخته شد... و در آخر او با دامن سفیدی که با رنگ سرخ خون‌هایی که ریخته بود مزین شده بود
(،)
در وسط دوزخی که برای خود ساخته بود
(،)
ایستاده بود و قهقه میزد.

نقد پ.ن خلاصه: مفهوم جذابی دارد، با ژانرها هماهنگ است اما به دلیل استفاده‌ی مکرر بود، از زیبایی متن کاسته شده. پیشنهاد می‌کنم با جمله‌بندی‌های متفاوت و استفاده درست از حذف به قرینه لفظی، این مشکل را برطرف کنید.



مقدمه:
در شهر من انسان هایشان، انسانیت بلد نبودند.
صداهایشان بوی بیهودگی می‌داد و رفتارهایشان، صدای حماقت.
بهتر است می‌داد را پس از حماقت بیاورید. بر تأثیر گذاری جمله هم می‌افزاید.
و درحالی که در میان آن هم✖
همه✅
جنایت و خون‌های سرخی که ریخته شده بود
(،)
دست و پا می‌زدند
(؛)
تنها ترسشان جان باختنِ عروسک های بی جان بود و تلاطمشان ناشی از پر نزدنِ مجسمه های پرنده مانند.
***
مجددا بهتر است بود را پس از مانند آورده و بود اول را حذف کنید.

نقد پ.ن مقدمه: جذاب است، اندازه‌ی مناسبی دارد اما بیشتر بر روی تراژدی تمرکز کرده و کمتر به جنایی و معمایی که ژانرهای اصلی‌تری هستند، می‌پردازد.



نگاه یخ‌زده زده‌اش✖
یخ‌زده‌اش✅
را از دستنبدی که به دور مچ دردناک دستان ظریفش بند شده بود و بی‌رحمانه رد سرخ و دردناکی
ترکیب سرخِ دردناک برای جلوگیری از تکرار و بهتر است.
برجای گذاشته بود
(،)
به دلیل وصل جملات با و، رفتن به پاراگراف بعدی صحیح نیست و موضوع پاراگراف هم پس از خیره شد، تغییر می‌کند. بنابراین از سفیدی به پاراگراف بعدی بروید.
و به انعکاس چهره‌اش که در لیوان پلاستیکی آب افتاده بود
(،)
(.)
سفیدی چشمانش به سرخی میزد، تمام شب را بیدار مانده بود و درحالی که زانوهایش را به آغو*ش کشیده بود
(،)
در افکار خالی از پوچش غوطه ور شده بود،
(؛)
انقدر که وقتی سرباز با خشونت بازوی زخمی‌اش را میان پنجه‌هایش فشرد به خود آمده بود.
این روز‌ها تنها تلنگری برای غرق شدن در افکارش لازم داشت،
آوردن ، پیش از و صحیح نیست.
و هربار با خود تکرار می‌کرد" شاید باید به همون فاصله بین کمدهام افاقه می‌کردم
(،)
"
به قول نا پدری‌اش اگر آن روی سرکشش می‌گذاشت او بهترین ادم روی زمین می‌شد!
اما چه فایده، دستانش با رنگ سرخ خون مزین شده بود.
شانه‌هایش را با بی قیدی بالا انداخت، نگاهش را از انعکاس چهره‌اش در آب گرفت و بینی سرخ شده‌اش را بالا کشید، انگشتان ظریفش را درهم پیچید و آرنج دستش را روی سطح سرد میز آهنی نهاد و دستش را زیر چانه متورمش؛
نهاد را به پس از متورمش انتقال دهید.
با پنجه‌ی پایش روی زمین سیمانی ضرب گرفت
(،)
صدایش سوهان روحش بود و روی عصای✖
اعصاب✅
متشنجش خط می‌کشید.
عصبی دست از ضربه زدن برداشت و کمی پایش را روی زمین کشید که صدای گوش خراشی تولید کرد.
ابروان ظریف و مشکی‌اش را درهم کشید و مردمک چشمان خسته و خواب آلودش آبی‌اش را چرخاند و فضای کوچک، سرد و تاریک اتاق بازپرسی را از نظر گذراند.
شاید اگر کمی استرس می‌گرفت، احساس زنده بودن می‌کرد...
... . صحیح‌تر است چون شاهد فعل هستیم.
اما او عاری از هیچ حسی با خونسردی تمام منتظر بود، مانند تمام این سال‌ها... دیگر فرار نمی‌کرد
(،)
دیگر برای نجات به هر ریسمانی چنگ نمی‌زد
(،)
تنها منتظر نشسته بود،
پیش از اما هم آوردن ، توصیه نمی‌شود.
اما حتی اگر ساعات آخر زندگی‌اش را نفس می‌کشید
(،)
انتقامش را از آن‌ها می‌گرفت
(؛)
زهرش را می‌ریخت و سپس میان آتشی که برپا کرده بود
(،)
خاکستر می‌شد!
پورخندی روی ل*ب‌های چاک خورده‌اش نقش بست
(.)
بر حسب عادت انگشت شصتش را روی زخم گوشه لبش کشید و با چشمان ریز شده به تنها دربی که در اتاق وجود داشت
(،)
چشم دوخت.
بعد از دقایقی طولانی درب با صدای بدی به دیوار کوبیده شد و مرد قد بلند و چهار‌شانه‌ای با خشم وارد شد.
ابروان پرپشتش سخت هم را به آغو*ش کشیده بودند،
، یا و حذف شوند.
و درحالی که سفیدی چشمان درشت آبی رنگش به قرمزی میزد با خشم
ضمیر آن‌ها را بیاورید.
به چهره خونسرد و آری از احساس یاسمن دوخت.
دستانش را مشت کرده بود و بلند‌بلند نفس می‌کشید.
دخترک لحظه‌ای با خود اندیشید اگر همچنان به بلند‌بلند نفس کشیدنش ادامه دهد
(،)
تمام اکسیژن اتاق را ازان خود می‌کند.
نیشخندی به افکارش زد که مرد دندان‌هایش را روی هم فشرد و پر صدا نفسش را بیرون داد، در را محکم روی هم کوبید و با قدم‌های بلند خود را به میز آهنی رساند.
تمام حرصش را سر صندلی بیچاره خالی کرد و پشتی‌اش را میان پنجه‌های قدرتمندش فشرد و آن را عقب کشید.
رویش نشست و به پرونده رو به رویش چشم دوخت؛ پرونده را باز کرد و با آن لهجه فرانسوی‌اش اسم و فامیل دختر را به ل*ب آورد.✖
:✅
-ژاسمن مرادی... .
دیالوگ‌ها با یک فاصله از - شروع می‌شوند.
دخترک میان کلامش پرید و با سردی گفت:
-یاسمن!✖
- یاسمن!✅
مرد نگاه تندی به یاسمن انداخت، اما او بی‌توجه حلقه‌ای از گیسوان کوتاه فر مشکی‌اش را به دور انگشتش پیچید و آن را به پشت گوشش هدایت کرد.
نقد پ.ن پارت اول: در پارت شاهد تکرار مکرر فعل بود هستیم که از زیبایی متن می‌کاهد. همان شیوه‌های پیشین را پیشنهاد می‌دهم. هم‌چنین در بخشی از آن، فعل کشید به فاصله‌ی کمی از هم آمده است.
شروع در اتاق بازپرسی شروعی کاملاً جدید نیست و کمی دچار ریزکلیشه‌ها هم شده است اما روایت جذابی دارد. ابتدای رمان با فکرهای یاسمن گذشت و مونولوگ‌های بسیاری داریم اما خسته کننده نیستند.
در پارت اول، اشاره‌ای به زمان نشده است. توصیف چهره‌ی مختصر اما بریده بریده‌ای داریم که بهتر است در پارت‌های بعدس کامل‌تر شوند. روی توصیف مکان هم کار کنید و جزئیات بیشتری بیان دارید.
توصیف حالات و احساسات در سطح مطلوبی قرار داشت. مونولوگ‌ها ادبی و دیالوگ‌ها محاوره بودند و تداخل بافتی دیده نشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Aug
227
0
103
| به نام خدا |
نقد پارت ۲
انگشتانش را درهم پیچید، کمی رو به جلو خم شد و با چشمانش که ریز شده
فعل بودند جا افتاده.
به کارت کوچکی که روی پیراهن مشکی رنگش وصل شده بود چشم دوخت و زیرلب نامش را زمزمه کرد.
-آرتور چستر!
ل*ب‌های چاک خورده‌اش فاصله شکست
شکستند✅
و هوای گرفته‌ی داخل اتاق را سی*نه‌اش پیش گرفت
یک قسمت جمله‌ی بالا حذف شده و مفهوم را نمی‌رساند.
و زهر کلامش آتش بر خرمن آرامش آرتور زد.
-آرتور آلن چستر؟ رئیس جمهور پیشین آمریکا!
- آرتور... ✅
لبش را به دندان گرفت تا خنده‌اش را کنترل کند،
نیازی به ، نیست.
اما تلاشش بی‌فایده بود و با صدای بلند شروع به خندیدن کرد، سرش را به پشت خم کرد
تکرار دو فعل مشابه بدون فاصله از زیبایی متن کاسته.
و روی پشتی صندلی نهاد؛ گیسوان کوتاهش روی هوا معلق ماند.
ماندند✅ به نهاد مفرد یا جمع دقت داشته باشید، بهتر است.
مرد دندان‌هایش را روی هم سابید و دستش را که روی زانویش قرار داشت مشت کرد و ناخون‌های کوتاه‌اش را به کف دستش فشرد،
؛ مناسب‌تر است. به علاوه چسباندن جملات با و به هم تنها یک بار پسندیده است و تکرار مجدد و صحیح نیست، به جای و اول از ، استفاده کنید.
جانش از آن همه خونسردی دخترک به ستوه آمده بود، بی‌طاقت یک باره درجایش ایستاد و فریاد بلندی کشید.
مشت محکمی بر روی میز آهنی کوبید، چنگی به گیسوان کوتاه طلایی‌اش زد و
به جای و، استفاده از ، بهتر است.
با عصبانیت پایش را که زیر میز قرار داشت به سرعت بلند کرد و لگدی زیر میز کوبید.
میز با صدای بدی به دیوار برخورد کرد، چشمانش را که از خشم سرخ شده بود
بودند✅
از میزی که روی زمین سیمانی افتاده بود گرفت و وحشیانه به سمت یاسمن که حال خنده‌اش بند آمده بود و با پوزخند درحالی که پای چپش را روی پای دیگرش انداخته بود با خونسردی به چهره سرخ شده آرتور چشم دوخته بود و و رضایتش نسبت به عصبانیت آرتور در چهره‌اش هویدا بود. هجوم برد و یقه تیشرت گشاد زردش را میان دستانش فشرد،
این قسمت به خاطر استفاده از جملات طولانی وصفی در توصیف حالت یاسمن، سخت خوانده می‌شود. از جمله‌های کوتاه‌تر استفاده کنید.
او را با تکانی به سمت خود کشید
(،)
به راحتی او را از روی صندلی بلند کرد
برای جلوگیری از تکرار او را، بهتر است به جایش ضمیر چسبان اش را پس از بلند بیاورید.
لفظ محکم از نظر توصیفی بهتر است.
به دیوار کوبید.
درد بدی در ک*مر ظریف دخترک پیچید اما خم به ابرویش نیاورد و تنها با چشمانی در آن‌ها بی‌تفاوتی موج میزد
(،)
به چهره برافروخته‌ از خشم و نفرت آرتور چشم دوخت،
(؛)
صدایی در مغزش او را وادار به خونسردی می‌کرد گویی می‌دانست آرتور به شدت نسبت به خونسردی یاسمن واکنش نشان می‌دهد،
(.) به پاراگراف بعدی بروید.
آرتور فشاری به گلوی دردناکش وارد کرد
حرف ربط که جا افتاده.
لحظه‌ای نفسش رفت و برای بلعیدن هوای گرفته‌ی اتاق لب‌هایش را مانند ماهی باز و بسته کرد، کمی کمر دردناکش را بالا کشید که بر اثر بالا رفتن تی‌شرت گشادش پوست کمرش کمی به دیوار کشیده شد، درد و سوزشی بر اثر خراشیده‌گی
خراشیدگی✅
سطحی در کمرش پیچید و چهره‌اش درهم رفت، عجیب بود... او دردهایی بیشتری را در بیست شش سال عمرش تحمل کرده بود!
آب دهان خشک شده‌اش را فرو فرستاد و بریده بریده و با لحنی پر از نفرت گفت:
- یکم... دیگه گلوم رو ف... فشار بدی از پلیس... تبدیل به قاتل میشی!
آرتور دندان قروچه‌ای کرد و با چهره سرخ شده از خشم با صدای بلندی فریاد کشید.
: مناسب است.
- نامزدم رو کشتی عو*ضی!
نیازی نیست به بند بعدی بروید.
بعد می‌خوای زنده بمونی؟! تو یه حیوانی!
حیوونی✅ بافت دیالوگ محاوره است، با ادبی نباید ترکیب شود.
دخترک با تمسخر پوزخندی نسبت به ساده لوحی مرد زد و شروع به خندیدن کرد، صدای طنین انداز خنده‌اش سوهان روح زخم خورده آرتور شد و باعث شد دستش با فشار بیشتری به گلوی دردناک دخترک بفشارد
به، بدون دلیل آمده و جمله‌بندی را خر*اب می‌کند.
، یاسمن ل*ب‌های چاک خورده‌اش را فاصله داد و به سختی نفسی گرفت و درحالی که سعی می‌کرد خود را بالا بکشد با ناخون‌های
ناخن برای بافت ادبی مونولوگ مناسب‌تر است.
بلندش چنگی بر دست آرتور زد که رد سرخی برجای گذاشت و سوزشی در دستش پیچید
(.)
دخترک بریده‌بریده گفت:
- هیچ... مدرکی برای اینکه... ث... ثابت کنی من اون دختره... لوس رو کشتم... نداری!
مرد فریادی کشید که یک باره درب به شدت به دیوار برخورد کرد و صدای فریاد مافوقش باعث شد قفل پنجه‌هایش بر دور گلوی دردناک دخترک شل شد.
شود✅
مرد نگاه سرخ شده‌اش را از یاسمن که رد پنجه‌های قوی آرتور روی گردن سفیدش خود نمایی می‌کرد و چهره‌اش کبود شده بود و به شدت نفس می‌کشید
(،) مجددا بیش از اندازه از و استفاده کرده‌اید.
گرفت دندان‌هایش را روی هم فشرد و با قدم‌های بلند سمت آرتور رفت، پنجه‌اش را به دور ساعد آرتور حلقه کرد و آن را عقب کشید، با صدای نسبتاً بلندی فریاد زد.
:
- داری چه غلطی می‌کنی؟! مگه نگفتم بدون خشونت!
نقد پ.ن: دو مورد درهم‌ریختگی بافت دیده می‌شد که مشخص کردم. روی هماهنگی جمع و فرد فعل و نهاد بیشتر دقت کنید.
توصیف حالات پارت در سطح خوبی قرار دارد. احساسات قابل لم*س‌اند. توصیف چهره‌ی چندانی در پارت مشاهده نمی‌شد، بهتر است به صورت خرد خرد و غیر مستقیم به بیان ویژگی‌های ظاهری اشخاص بپردازید؛ به خصوص مردی که در پایان پارت وارد می‌شود.
توصیف مکان نیز جای پیشرفت دارد. چیزهایی غیر از میز و صندلی را بیان کنید. فضای اتاق، رنگ دیوارها و اگر آینه یا دوربین یا هر چیز دیگری که موجود است.
هم‌چنان به زمان اتفاقات اشاره‌ای نشده است. تعادل دیالوگ و مونولوگ رعایت شده.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Aug
227
0
103
| به نام خدا |
نقد پارت ۳
مرد دستی میان انبود گیسوان مشکی رنگش کشید و کلافه از رفتار‌های آرتور نفسش را بیرون داد؛ آرتور نگاه خیره‌اش را از چشمان درنده دخترک که میان او و مرد رد و بدل می‌شد گرفت،
نیازی به ، نیست.
و به سرعت فضای منجمد اتاق را ترک کرد.
مرد که با نگاهش مسیر رفت آرتور را دنبال کرده بود، حال مردمک چشمان عسلی رنگش را به چهره رنگ پریده دخترک دوخت.
قدم کوتاهی به سمتش برداشت، صدای پاشنه کفشش سکوت خفقان آور اتاق را شکست.
دخترک نگاهش را از زمین سیمانی گرفت و پر از کینه و نفرت به چشمان پر از دلسوزی مرد نگریست.
بهتر است به جای استفاده از ترکیب‌های تکراری، با کلمات جدیدتری همان مفهوم را برساند. یکی اژ پر از... هارا می‌توانید با لبریز از یا غرق در و... جایگزین کنید.
لحظه‌ای در دل با خود اندیشید، کاش می‌توانست با نک ناخن‌های بلندش، چشمان عسلی رنگش را از کاسه در بیاورد،
نیازی به ، نیست.
تا دیگر نتواند با آن‌ نگاه دلسوزانه مسخره‌اش به چهره‌اش چشم بدوزد!
مرد بهت زده به چشمان پر از نفرت یاسمن زل زده بود و در ذهنش هزاران سوال بی‌جواب درباره این دخترک مرموز داشت.
صدای گرفته و خش‌دار یاسمن سکوت فضای اتاق را شکست.
(:)
- من هنوزم دلیلی برای اینکه من رو از مراسم تشییع جنازه پدرم دستیگر کردین و به این‌جا آوردین و با بدترین شکل ممکن باهام رفتار کردین پیدا نکردم! می‌شه یکی بهم توضیح بده چرا اینجام؟!
پوزخندی بر روی ل*ب‌های مرد شکل گرفت
(.)
استفاده از کلمه سر یا ابتدا برای نثر ادبی مناسب‌تر است.
انگشتانش پشتی صندلی را که گوشه‌‌ای افتاده بود گرفت و آن‌ را روی زمین کشید، که صدای گوش خراشی تولید کرد
(.)
دخترک ابروان ظریف‌اش
ظریفش✅ این نوع نگارش اش بیشتر با کلماتی که حرف آخرشان ه یا ی است به کار می‌رود.
را درهم کشید و چهره‌اش در هم جمع شد. سرش را بر روی شانه‌اش کج کرد که گیسوان مشکی مواجش بر روی چهره‌ سفید و رنگ پریده‌اش پخش شدند.
مرد صندلی‌ را برعکس روبه رویش گذاشت و بر رویش نشست، ساعد دستانش را بر روی پشتی صندلی نهاد و انگشتانش را درهم قفل کرد
(.) نیازی به و گفت بعدی نیست. اگر می‌خواهید فعل گفت را نگه‌دارید، و اش را حذف کنید.
و گفت:
- یعنی می‌خواید بگید شما تو مرگ پدرتون دست نداشتید؟!
صدای خنده دیوانه‌وار و مستانه یاسمن در فضا پیچید، دستی میان گیسوانش کشید و با صدایی که رگه‌های خنده در آن موج میزد گفت:
- چرا باید پدر خودم رو بکشم؟
و دوباره شروع به خندید
خندیدن✅
کرد، مرد کلافه به چهره‌ سرخ شده‌ از خنده یاسمن چشم دوخت، حال حق را به آرتور می‌داد!
حق می‌داد که از دست این دخترک دیوانه عصبانی بشود.
یاسمن با لذ*ت سرش را به دیوار تکیه داد و با سرگرمی
(،)
چشمانی که برق می‌زدند
را جا مانده.
به چهره خشمگین مرد چشم دوخت.
نقد پ.ن: توصیف حالات پارت در سطح خوبی قرار دارد. شاید بهتر باشد برای بیان احساسات، از زبان راوی کمی به درون شخصیت‌ها نفوذ کنید. توصیف غیر مستقیم چهره عالی است! با این‌حال توصیف مکان و زمان جای پردازش بیشتری دارند؛ چرا که در پارت‌های پیش هم چندان به آن‌ها پرداخته نشده بود.
در پایان پارت بهتر است مرد را کمی خونسردتر توصیف کنید. شاید عبارت کلافه برای او بهتر باشد. کار بازجوها همین است! این که به این زودی خشمگین شود، پذیرفته نیست. واکنش شدید آرتور دلیل داشت و خواننده می‌توانست درک کند اما به خاطر توصیه‌ی مرد پس از ورودش به آرتور، انتظار رفتار حرفه‌ای‌تری از او می‌رود.
زاویه دید ثابت بود. بافت متن منظم بود. سیر به خوبی پیش می‌رود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Aug
227
0
103
| به نام خدا |
نقد پارت ۴
مرد کلافه دستی به ته ریش‌‌اش کشید چانه‌اش را خاراند و سپس با صدای نسبتاً بلندی که رگه‌های عصبانیت در آن موج میزد گفت:
- مدارک بر علیه تو هست!

یاسمن یک تای ابروی ظریف و مشکی رنگش را بالا انداخت، تکیه‌اش را از دیوار گرفت و مچ ظریف دستانش که با دستبند مزین شده بود به پشت گردنش تکیه داد؛ زبانش را روی ل*ب‌های چاک خورده‌اش کشید و گفت:
- کدوم مدارک؟! پدر من تو سانحه آتش‌سوزی فوت شد!
نمی‌تونین گناه کاری که نکرده‌ام رو پام بنویسید!
مرد کنترلش را از دست داد فریادی کشید و از روی صندلی بلند شد دست راستش را مشت کرد و با قدمی بلند خود را روبه روی یاسمن رساند
(.) به پاراگراف بعدی بروید.
دخترک شوکه کمی سرش را عقب کشید و با چشمان گرد شده به انگشت اشاره مرد که با فاصله کمی درست روبه روی چشمان آبی و درنده‌اش قرار داشت
(،)
چشم دوخت.
مردمک عسلی چشمان مرد دو‌دو می‌زد و صدای فشرده شدن دندان‌های سوهان روح یاسمن شده بود، یک‌باره مرد از بین دندان‌‌های چفت شده‌اش غرید.
(:)
- گناه نکرده؟! لعنتی پدرت با اصابت گلوله‌ای
به نظر می‌رسد یک که جا افتاده.
از کلت تو شلیک شد
(،)
مرد!
یاسمن کمی به خود مسلط شد
(؛)
سرش را جلو آورد و مردمک ریز شده چشمانش را از انگشت اشاره مرد گرفت، دستانش را که پشت گردنش قلاب کرده بود بالا آورد و بی‌هوا مشت محکمی بر بینی خوش فرم و استخوانی مرد کوبید؛ مرد فریادی از درد زد و خون سرخ رنگ از بینی‌اش بیرون پاشید، قطرات گل‌گون خون به آرامی بر روی پوست سفیدش غلط می‌خوردند و پایین و می‌آمدند و چهره از درد جمع شده‌اش را به کمک رنگ سرخ خود مزین کرده بودند.
یاسمن خونسرد به قطرات خونی که بر روی انگشتان ظریف و کشیده دستش باقی مانده بود چشم دوخته بود، مرد درحالی که فحش‌های رکیک‌اش
رکیکش✅
را پشت هم قطار می‌کرد
(،)
بینی‌اش را گرفته بود و برای بند آمدن خونریزی بینی‌اش به سقف خیره شده بود، با درد زیرلب زمزمه کرد.
(:)
- دختره روانی وحشی!
یاسمن با نگاهی آری از هرگونه حسی به چهره مرد چشم دوخت و با خونسردی رد سرخ خون که بر روی انگشتانش باقی مانده بود را با گوشه تیشرت گشاد زرد رنگش پاک کرد.
نقد پ.ن: توصیف حالات و احساسات جای حرفی ندارد. توصیف چهره لابه‌لای متن مناسب است اما تمرکز شما بیشتر بر مواردی چون چشم، مو و ل*ب بوده. بهتر است به نکات درشت‌تر و ریزتر چون اندام، قد، مژه، رنگ پوست و... هم اشاره‌ای داشته باشید.
به توصیف مکان و زمان بپردازید.
خونسردی، بی‌تفاوتی و در عین حال بی‌پروایی یاسمن به خوبی در پارت نشان داده شده‌اند. با این حال، واکنش مرد کمی مبالغه‌وارانه توصیف شده است. همان‌طور که گفتم از یک بازجو توقع رفتار حرفه‌ای‌تری می‌رود. مثلاً پس از انکار یاسمن، به چیستی مدارک اشاره کند تا موضع یاسمن به مدارک را بفهمد و بتواند به حرفش بگیرد؛ نه این که همان اول صدایش را بالا ببرد.
به جای آن گونه حرف زدن مرد از مرگ پدر یاسمن یا گلوله که احساس این را می‌دهد که به جای بازجویی، از قصی القلبی یاسمن ناراحت است، حال آن که به تناسب شغلش باید تقریباً عادت کرده باشد، بهتر است اشاره کنید که مدارکی که دال بر این اتفاق است را تک تک برای یاسمن بازگو کرده و نشان می‌دهد تا پاسخ او را بفهمد.
تعادل دیالوگ و مونولوگ مناسب بود. سیر و زاویه‌ی دید مشکلی ندارند. بافت متن یکدست بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Aug
227
0
103
| به نام خدا |
نقد پارت ۵
لکه بزرگ گل‌گون بر روی تیشرت رنگ باخته برجای ماند.
- تو دیوونه‌ای!
صدای پر از درد و خشم مرد سبب شد نگاه خسته‌‌اش را بالا بیاورد و مسکوت با دریای پر از کینه‌ای که پشت میله‌های پولادین اسارت‌گاه مردمک‌های لرزانش بند شده بود
(،)
به چهره آغشته به قطرات رقصان خونش چشم بدوزد،
(؛)
گویی همان چند کلمه مرد کافی بود که تلنگری محکم بر مغز فراموشکارش کوبیده شود و خاطرات دردناکش مانند تیزر فیلمی بر روی پرده نازک و سفید رنگ سینما از جلوی پرده اشکی که دید تاریک و پر از تنفرش را تار کرده بود بگذرد.
گویا واژه (دیوانه‌) ای که مرد برای توصیف‌اش
توصیفش✅
به کار برده بود
(،)
ضربت سبک و ناگهانی بود برای غرق کردنش در ژرفای تاریک و بی روح اذهان مهمل‌اش.
فعل بود را در آخر جمله بیاورید. برای نثر ادبی مناسب‌تر است.
گویی آن لغت را به کار برده بود تا چهره باطروات مادرش که در خوناب غوطه ور
غوطه‌ور✅
(،)
این‌جا دچار تکرار فعل بود شده. جمله‌بندی‌ها را تغییر دهید.

بر روی پرده مغزش جان بگیرد.
به یاد چشمان زیبای آبی رنگش که سفیدی‌اش به سرخی مایل بود، ل*ب‌هایی که به وسیله رژلب سرخ رنگش مزین شده بود و لبخندی که هرگز از روی آن‌ها کنار نمی‌رفت
(،)
بیفتد✅
به یاد دست‌های پر از مهرش که در میان خرمن زلفان مشکی و متموجش فرو می‌رفت و با سخاوتمندی تمام مهر و محبتش را در غالب
قالب✅
آغو*ش گرمی به او اهدا می‌کرد
(،)
بیفتد.✅
به پاراگراف بعدی بروید.

مرد ناخواسته سبب شده بود قلب نزار دخترک به تب و تاب بیوفتد و خاطرات جراحت‌هایی که به پیکر عاجز و رنجورش وارد شده بود را بارها و بارها یادآوری کند.
گویی جراحت‌های چرکین تن رنجورش سر باز کرده بودند، درد بدی تنش را در بر گرفت
(؛)
صدای شیون و زجه‌هایی که بر پیکر بی‌جان و خونین مادرش زده بود در سرش جولان می‌داد.
دردی که تن آزرده‌اش را در بر گرفته بود به قلب نامیزانش رسید و از پا دراوردش.
او را از پا درآورد جلوه‌ی بهتری دارد.
رنگ پریده‌اش به زردی مایل شد
(،)
چشمان آب گرفته‌اش درشت شد
شدند✅ نهاد (چشمان) جمع هست.
و دست‌های بند شده‌ و لرزانش قفسه سی*نه‌اش را چنگ زد.
زدند✅
تیشرت را با درد میان انگشتانش می‌فشرد، ناگهنان آستانه تحملش پر شد و مایه سرخ رنگی که به سیاهی مایل بود از میان ل*ب‌های چاک خورده‌اش بیرون آمد.
مرد که با چهره بهت زده شاهد جان دادن دخترک بود
(،) اشاره دقیق‌تری به حالات مرد داشته باشید. مثلاً چشم‌هایش درشت شدند، رنگش پرید و...
با هول سمتش هجوم برد
(،)
بازوانش را میان پنجه‌های قوی و قدرتمندش فشرد و با عجله نام همکارش را با صدای بلند فریاد زد.
اما دخترک هنوز هم همان مایه سرخ بالا میاورد
می‌آورد✅
و از شدت سوزش معده‌اش و دردهای بی‌مهابای قلبش به خود می‌پیچید، و
(.) نیازی به و هم نیست.
قطرات سرد عرق از روی پیشانی‌اش سر می‌خوردند و از روی تیغه بینی‌اش پایین می‌چکیدند.
طولی نکشید که پیکر بی‌جانش مانند پرکاه بلند شد و با عجله از میان ازدهام جمعیتی که دورش را احاطه کرده بودند گذر کرد... .
نقد پ.ن:
توصیف حالات در طول پارت خوب است اما در بند پایانی، رمان تند می‌شود. کمی بیشتر مکان، افراد و جو حاکم بر فضا را توصیف کنید.
توصیف مکان و زمان را بیشتر موردتوجه قرار دهید. برای توصیف احساسات از تشبیهات زیبایی استفاده شده اما گاهی از جملات طولانی برای این کار استفاده کرده‌اید؛ بهتر است تا حد امکان و یا معمول، جمله‌ها را کوتاه‌تر کنید.
توصیف چهره در این پارت کمتر از پیش بود. به نکاتی که در پ.ن پارت قبلی گفته شد، بپردازید.
بافت متن مناسب است. تعادل دیالوگ و مونولوگ برقرار است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Aug
227
0
103
| به نام خدا |
نقد پارت ۶
«فلاش بک»

دست سفید و گوشتالویش را سخت به دور گردن عروسک پشمی و صورتی رنگ حلقه کرده بود و با گام های آرام و هشیاری که بر روی پنجه انگشتان کوچک پاهای سیمگونش بر می‌داشت
(،) یک به هم پس از ، بیاورید.
سمت پرتوی کم سوی نوری که از سمت درب چوبی انتهای دالان حائل میشد
(،)
حرکت می‌کرد.
صدای شیون و زاری های زن قلب کوچکش را به درد وا می‌داشت؛ هرشب بانگ مجادله‌هایی که میان والدینش بود
(،)
باعث میشد انگشتان کوچک دستان گوشت‌آلودش را بر دور عروسک محبوبش حلقه کند و همانطور که قطرات اشک از روی گونه‌های گلرنگش پایین می‌چکد
(،)
غرق شود در ژرفای تاریک رویاهای کودکانه‌‌اش
غرق شود را در پایان جمله بیاورید و سپس از ؛ استفاده کنید.
، به طایفه‌ای بی‌اندیشد
بیندیشد✅
که پر باشد از شفقت‌، وداد، مهر و مهربانی... .
در نغول
؟ بهتر است با کلمه‌ی شناخته شده‌تری جایگزینش کنید.
ضمیر ناخودآگاه‌اش کودکانه می‌اندیشید که اگر چشمان اقیانوسی‌اش را ببند و شفق که بالا بیاید
(،)
تیرگی و ظلمت سایه افکنده بر کاشانه‌یشان کنار می‌رود
(؛)
آن وقت دیگر آوای بحث و جدل‌ میان والدینش به گوشش نمی‌رسد.
گه گاهی نیز دست‌های کوچکش را روی گوش‌هایش می‌گذاشت تا آوای بیمناک فریاد‌هایشان به گوشش نرسد؛ گوشه در خود جمع میشد و مانند گنجشک باران خورده‌ای می‌لرزید و گهواره وار خود را تکان می‌داد تا آرام بگیرد
(.)
قلب ناآرامش
اینگاه باژگونه شب های
شب‌های✅
پیش صوت جستارشان پایین نیامده بود و دخترک مرعوب و هرسان
هراسان✅
سمت اتاق ته دالان قدم بر می‌داشت.
گام‌های محتاطش با شنیدن صدای جیغ گوش خراش مادرش و شکستن شئ‌ای مبدل به دوئیدن
دویدن✅
دوئیدن محاوره‌ست.

شد؛ فشار آرامی به درب چوبی وارد کرد و مردمک لرزان چشمانش بر روی جسم غرق در خوناب مادرش قفل شد.
بهت زده پلکی زد تا مطمئن شود کابوس نمی‌بیند، اما چه خیال خامی... افکار وهم آورش حال به حقیقت پیوسته بودند و کابوس‌های سهمگینش را در بیداری می‌دید، دیده لرزانش از روی چهره زیبای مادرش بالا آمد و به چهره سرخ و پر از لذ*ت منفورترین شخص زندگی‌اش که با بی‌رحمی تمام و لبخندی کهیر بالای سر جنازه غرق در خونابه ایستاده بود
(،)
کلید شد.
عقده‌ای که به حنجره‌اش فشار می‌آورد و گلویش را جریحه دار کرده بود با صدای بدی شکافته شد و اشک‌هایش چهره‌اش را خیس کردند.
عروسک از میان انگشتان کوچکش سر خورد و روی قالی گلگون از خونی که بی‌رحمانه ریخته شد بود
(،)
(.)
دخترک دوان دوان خودش را روی جسم بی‌جان و منجمد مادرش انداخت و نجوای گریستن سر داد؛ پیراهن سفید و گل‌دارش به وسیله رنگ سرخ خون ریم‌
ریم؟
آلود شده بود.
لپ‌های گلرنگش را به گونه‌ی یخ بسته مادرش چسباند و اشک‌هایش را از سر گرفت.
نقد پ.ن:
در ابتدای پارت تمرکز خوبی روی توصیف حالات است اما رفته رفته در توصیف احساسات غرق می‌شود و تعادل دیالوگ و مونولوگ تا حدودی خدشه‌دار می‌شود. بهتر است در همان قسمت‌های اولیه‌ی پارت دیالوگ‌هایی از مجادله پدر و مادر و یا زمزمه‌ی خود یاسمن بنویسید.
به زمان اشاره شده بود. توصیف مکان جای کار بیشتری دارد. هم‌چنین در پایان پارت، صحنه‌ی قتل، نیاز به توصیف بیشتر مکان، حالت و چهره احساس می‌شود.
به توصیف چهره‌ی پدر و مادر توجه بیشتری داشته باشید‌.
در ابتدای پارت متوجه می‌شویم محتوا نشان دهنده‌ی اتفاقی در گذشته است. اگر از این به بعد کلاً رمان در گذشته روایت می‌شود تا به حال یاسمن برسد، مشکل چندانی ندارد اما اگر قرار است شاهد فلاش‌بک‌های متعدد باشیم، بهتر است تا حد امکان تعدادشان را کاهش دهید تا از نظر زمانی رمان نامفهوم نشود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا