تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد و بررسی نقد و بررسی دلنوشته هم پیمان | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع Ally
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 100
  • پاسخ ها 1
وضعیت
موضوع بسته شده است.
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Mar
818
86
119
وضعیت پروفایل
ما بد نیستیم ولیکن، دوران با ما بدی کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام
باتشکر از نقد پذیری شما نویسنده عزیز.

لازم به ذکر است که:
✔ پس از نقد، بر روی دلنوشته شما نظارت خواهر شد و در صورت عدم توجه به حرف‌ها و راهنمایی‌های منتقد، با درخواست‌های نقد بعدی شما‌، موافقت نخواهد شد!
✔ نقد‌ها در کمال انصاف بوده و منتقد فرد وارد به مباحث ادبی‌ست؛ و از بابت صحت نقد و راهنمایی‌ِ منتقد، نگرانی نداشته باشید.
✔ نقدپذیر باشید و در برابر نقد خود، جبهه نگیرید. چرا که تمام تلاش ما در جهت پیشرفت نویسنده‌هاست.
✔ از ارسال پست اسپم، تشکر و... خودداری فرمائید.
لینک دلنوشته:
@الماس
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Jun
1,593
200
133
Urmia
بسم تعالی
نقد دلنوشته هم پیمان

نقد نام دلنوشته:
نام دلنوشته هم پیمان است که معنای از جمله: متحد، صادق، وفادار و هم عهد دارد که قابل تامل است که با توجه به مقدمه می‌توان هم عهد در نظر گرفت همچنین با توجه به متن نیز می‌توان وفادار در نظر گرفت
نام دلنوشته اولین چیزی است که به چشم مخاطب می‌آید بنابراین باید جذابیت و اثر گذاری زیادی داشته باشد تا مخاطب را برای خواندن اثر جذب کند متاسفانه نام با ژانرها مطابقت نداشت مخصوصا با ژانر عاشقانه و آنچنان که باید تاثیر گذار باشد نبود و دلنگار می‌توانست با استفاده از کلمه مترادف نام وترکیب آن با کلمه‌ی دیگر نام جذابتری بسازد که تاثیر گذاری بیشتری در نظر مخاطب داشته باشد و با ژانرها نیز مطابقت داشته باشد

نقد مقدمه: مقدمه از اهمیت زیادی برخوردار است و بعد از نام دومین چیزی است که به چشم مخاطب می آید و یکی از عوامل جذب مخاطب برای خواندن و آماده کردن وی برای اتفاقات پیش روی اثر است مقدمه بسیار دل انگیز است که در آن به زیبایی مع*شوق و عهدی که باهم بسته اند پرداخته و با ژانرها مطابقت داشت
در قسمت اول مقدمه (شکوه چشمانت را از خدا عاریه گرفته‌ام که زیبایی از رخساره پر مایه تو می‌تپد) در اینجا میبینم که دلنگار علت قرض گرفتن شکوه چشمان معشوقش از خدا را بیان کرده ولی علت (که زیبایی از رخساره پر مایه تو می‌تپد) از نظر مفهومی دلیل مناسبی برای توجیح کاری که در جمله اول آورده شده نیست و کاملا بی ربط است به خاطر همین جمله زائد حساب می‌شود و بهتر است از مقدمه حذف شود

در قسمت میانی ( با هم پیمانی بسته‌ایم که در آستانه‌ی این سرنوشت، هیچگاه آویخته‌ی دار غم و جدایی نشویم. گر قلب فسرده‌ای را در جهان یافتی، بدان از نبود سودای مملو از حیات تو، حزین گشته است!) در اینجا شاهد تغییر ناگهانی فعل‌ به دوم شخص جمع هستیم که این باعث عدم یکپارچگی در این قسمت شده است که این کاملا نادرست است و باید یک پارچگی حفظ شود

در قسمت آخر ( از بهار لبخند‌هایت، این دل بی‌دل باسق شده است. تو که در کنارم می نشینی در آتش عشق غرق کرده است. )
در این قسمت می‌بینیم که فعل اول با فعل دوم مرتبط نیست و فعل اول که ماضی است یهو به فعل مضارع تغییر داده شده است بنابراین این قسمت نیاز به ویرایش دارد و بهتر است اینگونه نوشته شود:
از بهار لبخند‌هایت، این دل بی دل باسق شده است. همنشینی در کنار تو مرا در آتش عشق غرق کرده است

نقد جلد: تصویر جلد دو دست است که یکی متعلق به یک مرد و دیگری متعلق به یک زن است که به سوی همدیگر دراز شده و انگار می‌خواهند دست همدیگر را برای پیمان بستن بگیرند که با دلنوشته مطابقت می‌کند

نقد از نظر ساختمان دلنوشته:
درمیان چهره‌ی به اشک نشسته‌ات، (چشمان مشکی و زیبایی سفیدی محضی می‌زنند که مرگ خواندمش!
سیاهی گیرای چشمانت، خود را از دست داده‌اند)؛ خود را در میان دو راهی زندگی و مرگ گم کرده‌اند!
نگذار این بغض ثابت در گلویم
با رفتنت خفه‌ام کند.


این متن از نظر خوانش دشوار هست و با کمی دقت میشه پی برد که ایراد ساختمانی داره در دو جا که مشخص کردم.
در قسمت اول تصویر سازی توسط نویسنده خیلی گنگ صورت گرفته چه چیزی مرگ خوانده شده؟ و منظور از زیبایی سفیدی محض ایا قرنیه هست؟ و این برمیگرده به طرز نگارش و قرار دادن واژگان و جمله بندی توسط نویسنده که به طور ناشیانه ای عمل شده.
در قسمت دوم سعی کنید ساده و روان مطلب رو بیان کنین این جمله ی چشمانت سیاهی گیرای خود را از دست داده اند روان تر و بهتر عمل میکنه.
و ایراد سوم جهش ناگهانی مفهوم هست شما دارید حال مع*شوق رو وصف میکنین از طریق چشمانش اما به ناگاه به جدایی و رفتن اشاره میکنین که این درست نیست و خواننده نمی تواند با متن به درستی ارتباط بگیرد و احساسات را درک و دریافت کند.

شاید تنها در کنج حافظه من باشد که زنده باشی، شاید تنها من باشم که تو را زنده نگه داشته‌ام.
من محکوم به تو را دوست داشتن نیستم، اما مشتاق به تو هستم
مرا سرزنش نکن

در قسمت اول (شاید تنها در کنج حافظه من باشد که زنده باشی ) هر چقدر میزان استفاده از فعل کم باشه جملات کوتاه تر باشن متن روان تر هست
در قسمت دوم (من محکوم به تو را دوست داشتن نیستم) این رایی که به کار بردین فک اضافه هست که در متون قدیمی کاربرد داره و استفادش متون ساده و روان امروزی چندان جایز نیست.

نقد از نظر آرایه:
آنقدر می‌سوزد که آفتاب مرا به خود می‌گیرد! دیگر جانی برای نفس‌هایم نمی‌ماند که نفس بکشند‌‌.

ایده جزیی از آفتاب شدن خیلی زیبا و خلاقانه هست اما میتونیم به طرز بهتری بیانش کنیم
آنقدر می سوزد که به آغو*ش آفتاب می روم
و دیگر جانی برای نفس هایم نمی ماند
که متولد شوند...
نفس که خودش رو نفس نمیکشه... بهتره با کنایه یا استعاره موضوع نفس کشیدن رو بیان کنیم.

زمانی که در گودی چشمانت شیشه‌هایی می‌شکنند؛ در لبخند لبانت، خشکی و روح مُرده می‌مد؛ در کنج گونه‌هایت نم می‌نشیند و چال گونه ها را می‌بلعد، من آن لحظه شکنجه می‌شوم.
و جان من است که از نفس می‌افتد و جانی برایش نمی‌ماند.


اینکه اشک چال گونه رو می بلعه زیبا و قشنگ بود اما خیلی به از جان افتادن نفس نکشیدن اشاره شده اینهایی که گفتم را به نوع دیگری بیان کنید یا مفاهیم تازه ای رو در متونتون ذکر کنید جملات با مفهوم تکراری خصوصا اگر به یک شیوه بیان بشن برای خواننده دلچسب نخواهد بود.

ثانیه‌ای که می‌گویی برو،
نمی‌دانی همانجا من به آن دنیا می‌روم!
اما نبود تو رفته رفته گریبان لحظه‌هایم را می‌گیرد و خفه‌ام می‌کند.
سیل عذاب‌هایم طغیان می‌کند و سد واژگانم
را می‌شکند؛ که این‌بار به جای وصف لبخندت، درد نبودت را می‌نویسم.

در مورد تصویر سازیه این دو جمله میخوام صحبت کنم.
برخی جملات خیلی باب شده میان هر کس که دستی به قلم میبره اما هدف ما ماندگاری هست و داشتن ویژگی بارز یک نویسنده یعنی نو نویسی... یعنی انچه دیگران نمیتونن به تصویر بکشن به روی کاغذ بیارن نویسنده بتونه این کار رو انجام بده.
شاید بگین نو یعنی چی؟ من هدفم از مثال زدن تحمیل فکر و اندیشه‌ی خودم نیست فقط صرفا میخوام دیدتون رو به مثال گسترش بدم.
مثلا اگر عاشق یک پرنده ای باشه که مع*شوق بهش میگه برو چه‌جوری میتونیم بنویسیم؟
ثانیه ای که میگویی برو
پر می کشم به سوی آسمان
و تصویر یاد تو در دامان شب
بال و پرم را به اسارت می کشد
ابرهای عذاب فراغ
بانگ بر می آورند و سدواژگانم می شکند
این بار به جای وصف لبخندت
درد نبودنت را
برای ستاره ها می خوانم...


که لبخند می‌زنی درد های من درمان می‌شود

توجه کنید تمام ایراد شما در آرایه هست خیلی خوب نوشتید واقعا برخی جاها آرایه هاتون زیباست اما کافی نیست برای تبدیل شدن به یک دلنوشته عالی و زیبا.
آرایه هاتون بر محور کلیشه هستند و تصویر سازی ابتدایی‌ست
مثلا اینجا
درد و درمان درد رو متفاوت تر بیان کنید... تویی که لبخند میزنی ترک های درد صورتم محو می‌ شوند... گویا که خودم هزاره ها به لبخند زیسته ام

نقد از نظر نگارشی: در بعضی از پارت‌ها اشکال نگارشی وجود داشت که لازم است ویرایش شود

کنار شومینه سرد، زانوهایم را ب*غل کرده‌ام؛ خاطرات تلخی چشمانم را می‌بلعند ❌

کنار شومینه سرد، زانوهایم را ب*غل کرده‌ام؛ خاطرات تلخی چشمانم را می‌بلعند. ✅

نکاتی برای دلنگار:
۱. اثر خود را از نظر نگارشی ویرایش کنید.
۲. روی آرایه ها خلاقانه‌تر کار کنید.


منتقد: @Elena
دلنگار: @الماس
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا