تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد و بررسی نقد کتاب من او اثر رضا امیرخانی

  • شروع کننده موضوع شکارچی
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 171
  • پاسخ ها 1
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,769
148
18
بسم‌آنکه‌می‌نگارد‌برصفحه‌دل
خطوط‌آشنای را

ضمن سلام و درود
در این تاپیک قصد داریم به نقد و بررسی کتاب معروف "من او" بپردازیم.

پس با ما همراه باشید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,769
148
18
بی تردید یکی از وجوه ممتاز کافه نویسندگان خوب، ماندگار بودن شخصیت های آن در ذهن خواننده است؛ به گونه ای که او نه تنها در طول مطالعه ی رمان، با این شخصیت ها زندگی می کند، بلکه سال ها تأثیراتِ روحی ـ روانی، نوع نگرش و خصلت های رفتاری آنها در لایه های ذهن و ضمیرش به جا می ماند. در رمان «منِ او» [نوشته ی رضا امیرخانی، انتشارات حوزه ی هنری سال 78] این ویژگی ارزشمند، برجستگی خود را به خوبی نشان می دهد. شخصیت هایی؛ هم چون حاج فتاح و نوه هایش، علی و مریم فتاح و هم چنین شخصیت درویش مصطفی، در زمره ی بیادماندنی ترین اشخاص داستانی ای هستند که در عرصه ی رمان نویسی معاصر ما در دهه های اخیر خلق شده اند. روایت رمان «منِ او» با گفتن عبارتِ «سال هزار و سیصد و دوازده ی شمسی...» که بیانگر زمان تقویمی شروع ماجراها است، از زبان راوی ـ سوم شخص ـ کلید می خورد و تا صفحه ی 30، زمانِ داستان به شکل خطی و افقی پیش می رود، اما از آنجا به بعد با نقب زدن به گذشته، رویکرد به زمان عمودی در بیان توالی حوادث آغاز می گردد.

رمان با دو زاویه ی دید سوم شخص (راوی ـ نویسنده) و اول شخص مفرد (علی فتاح) در دوازده فصل روایت می شود. علی فتاح یکی از شخصیت های اصلی داستان را تشکیل می دهد که محور حوادث به طور عمده، حولِ سرگذشت او و خاطراتش از «قوم و قبیله ی فتاح ها...» می گردد. حاج فتاح پدربزرگ علی، دیگر شخصیت اصلی این رمان است که شیوه ی زندگی، افکار، ارزش ها و خصوصیات بارز اخلاقی اش، بیشترین بار معنایی را به داستان می بخشد. رمان طبق روال مألوف سبک رئالیسم جادویی ـ که رگه های برجسته ای از آن در متن به چشم می خورد ـ شروع می شود؛ یعنی حادثه ای اصلی و محوری پیشاپیش اتفاق می افتد و سپس راوی و علی فتاح در فصل های بعد، از رمز و رازهای این حادثه و ماجراهای فرعی فراوانی که در ارتباط با آن شکل می گیرند، پرده برمی دارند. راوی با ارایه ی تصویرهایی از محیط و شرایط زندگی خاندان سرشناس «فتاح ها» و با فضاسازی ملموس و گسترده، سیر پرشتاب ماجراها را پیش می برد. حاج فتاح، تاجر قندوشکر که صاحب یک کوره ی آجرپزی بزرگ نیز هست، جای خود را به پسرش می سپارد و او را برای تجارت روانه ی «باکو» می کند. اما پسرش در راه بازگشت به ایران، به طرز مشکوکی به قتل می رسد.

این حادثه به همراه واقعه ی کشف حجاب که مدتی بعد رخ می دهد، و هم چنین عشق افلاطونی ای که میان علی و «مهتاب» جریان دارد، سه حادثه ی مهم و محوری رمان را رقم می زنند که حوادث فرعی بسیاری از دل آنها به منصه ی ظهور می رسد. اما از جایی که شیوه ی روایت رمان، از صبغه ای مدرن برخوردار است، نوعی عدم مرکزیت در کل متن به چشم می خورد. این ویژگی در کنار مؤلفه های زیبایی شناختی لحن، زبان، و فرم داستان باعث می شود که هر فصلی از متن نیز به طور جداگانه، قابلیت خواندن و محفوظ شدن را به همراه داشته باشد.

«ادوین میور» نویسنده و منتقد اسکاتلندی در کتاب معروفش «ساخت رمان» می نویسد: «هر اثر هنری دو عنصر دارد: 1. عنصر عام و کلی 2. عنصر خاص و جزئی. هنرمند قصد توصیف امر جزئی را می کند و همان را به تنهایی به وصف درمی آورد. اما امر کلی مستقیما و بلاواسطه توصیف نمی شود، بلکه کلی با جزئی و همراه آن زاده می شود...»1 در رمان «منِ او» این قاعده به طور کامل مصداق عینی پیدا می کند. نویسنده ضمن بیان و توصیف دقیق جزئیات؛ یعنی عنصرِ خاص و جزئی، مفاهیم و موضوعات عامّ مورد نظرش را بدون هیچ اشاره ی مستقیمی به ذهن مخاطب ابلاغ می نماید. نویسنده در اکثر بخش های رمان، چه از زبان خودش و چه از زبان «علی فتاح» و دیگر شخصیت های داستان، خاطره هایی از دوران گذشته را یادآوری می کند که برگرفته از فرهنگ ها، آداب و رسوم، و ارزش های دینی، اخلاقی و انسانی آدم های تهرانِ قدیم است. آدم هایی که جوانمردی، لوطی گری، درویش مسلکی و پایبندی به اصول و آرمان های والای دینی، در رگ و ریشه ی آنها جاری و ساری بود. درواقع از نحوه ی همین خاطره گویی ها است که فرم و ساختار رمان به تدریج شکل گرفته و قوام می یابد.

در سراسر روایت، حس دردمندانه ی «نوستالژی» بر همه ی وقایع و آدم ها سایه افکنده است. حسی که در برخی از قسمت های داستان، دل خواننده را به لرزه درمی آورد: «.. هی روزگار! چه می کنی با ما؟ کریم ریقو را کردی خواهرزاده ی فیل، بعد هم زدی اش زمین! تکه تکه! طوری که یک و هشتاد در نیم، وسط باغ طوطی، تازه یک طبقه! از سرش هم زیاد بود. یا اصلاً خود ما را. خانواده ی حاج فتاح را با آن همه اعوان و انصار از عرش اعلی فرستادی دم درِ خلا! شب به قاعده ای داشتیم که گربه ی خانه مان واجب الحج بود، فردایش به قاعده ای نداشتیم که بزرگ خانه مان واجب الزکات بود...»2 از یک منظر دیگر، رمان «منِ او» سوگواری نسل جدید بر مرگِ غمگینانه ی ارزش های انسانی و الهی نسل های گذشته را به نمایش می گذارد. و این روحِ تراژیک در جای جای رمان، به طور محسوسی به چشم می خورد. از این رو اکثر شخصیت های متعالی داستان؛ مثل (مریم، مهتاب، درویش مصطفی، حاج فتاح و پسرش، ابوراصف و...) یا به مرگ طبیعی می میرند، یا به شهادت می رسند. یکی از پُرکشش ترین بخش های رمان، به مجلس ترحیم پسر حاج فتاح اختصاص دارد که در ماه محرم اتفاق می افتد. این مراسم با آداب و رسوم خاص آن دوران، چنان شکوه و تقدسی به پدیده ی مرگ می بخشد که همه ی جنبه های منفی و ناخوشایند آن را از بین می برد: «حاج فتاح، غم عالم را به دوش می کشید، اما ایستاده بود. تمام سعی اش این بود که با مهمان ها خوش رو باشد. او می دانست که وظیفه ی میزبان ادب است و خوش رویی. نمی خواست کسی گمان ببرد که او میزبانی را بلد نیست. گه گاه که مهمانی از در تو نمی آمد و مجالی می یافت، با خود واگویه می کرد: حکما سرِ مصیبت پسر ناشکری کرده ام. حکما درست تحمل نکرده ام. حکما مصیبت خودم را سنگین تر از مصایب دیگران دیده ام. حق است حق...»3

از دیگر شخصیت های طرفه و بیادماندنی رمان، درویش مصطفی است که گویی در طول روایت، همواره طنین زیبای «یاعلی مددی» او به گوش می رسد. نویسنده بسیاری از مفاهیم دینی، عرفانی، و فلسفی خود را از زبانِ درویش مصطفی بیان می کند. حضور او مانند وجدان بیدار در همه جا احساس می شود تا به وسیله ی نکته های حکمت آمیز خود، به آدم های غفلت زده، هشدار دهد. بی گمان صحنه هایی که درویش مصطفی در آن حاضر می شود، از پرجاذبه ترین صحنه های متن به شمار می آید. و این توفیقی برای نویسنده محسوب می گردد که توانسته است شخصیتی را با این ابعاد بزرگ روحی خلق نماید: «فتاح به آسمان گرفته ی مغرب نگاه می کرد. او می خواست اشکش به زمین نریزد. صدای درویش مصطفی در گوشش پیچید، فتاح! امتحانه ها! حکما امتحانه. سخت باش، یا علی مددی!...»4

نویسنده ی کتاب از جمله ی نویسندگان جوان و هوشمند نسل امروز است و این اثر نخستین تجربه ی او در عرصه ی رمان نویسی است که با اقبال عمومی همراه بوده است. این موفقیت بیش از هر چیز دیگر مرهون ابداع گری، نوجویی، و رویکرد خلاق نویسنده در حوزه ی فرم، زبان، و محتوا و ساختار است.

در این رمان، دو عنصر فرم و محتوا با چنان مهارتی به یکدیگر گره خورده اند که فاصله و شکافی بین آنها مشاهده نمی گردد. تا جایی که هریک از کنش های پیش برنده ی داستان ـ چه از جانب شخصیت های اصلی، یا فرعی ـ به طور کامل در خدمت چنین تمهیدی قرار می گیرند. درواقع فرآیند این رویکرد ساختاری، وجه ممیزه ی رمان «منِ او» را با رمان های منتشرشده ی دیگر، در دو دهه ی اخیر تشکیل می دهد که یا در بندِ فرم گرایی صرف بوده اند و یا پرداختن زیاده از حد به محتوا آنها را از جنبه های زیبایی شناختی دور نموده است. البته رمان «منِ او» به دلیل افراط و زیاده روی در فرم گرایی، در برخی بخش های کوتاه، نقاط ضعفی نیز دارد؛ مثل سفید گذاشتن 6 صفحه (از صفحه ی 455 تا 460) یا توصیف جابه جا شدن انگشتر فیروزه و انگشتر عقیق در انگشت های «علی فتاح» در 4 صفحه (از صفحه ی 467 تا 470) و یا 2 صفحه ای که نویسنده برای توجیه ترفندهای مذکور، در قالب یک منتقد ادبی ظاهر می گردد (صفحه ی 461 و 462) که حذف آنها هیچ گونه خللی در ساختار متن ایجاد نمی کند. حرف آخر اینکه رمان «منِ او» از هر حیث، وجاهت و قابلیت آن را دارد که از ماندگارهای ادبیات داستانی معاصر قلمداد گردد. و از این بابت باید به نویسنده ی آن تبریک گفته شود.
منبع: حوزه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا