تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته [ نقطه مرگ ]

مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,682
193
رَهـایـی
که دل‌مردگی تو را کشت، هان؟
از خشم می‌ترکی، از اندوه در تابی، خفه می‌شوی؟
من هم در حال خفه شدنم، مدت‌هایی‌ست مدید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,682
193
رَهـایـی
که رمز ماست ایستاده مردن...

•••●•••

گاهی آماده‌ام همه چیز را بدهم تا هیچ
پیوندی با جهان انسان‌ها نداشته باشم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,682
193
رَهـایـی
وقتی میپرسند دردت چیست یا کجایَت درد دارد اگر کمرمان درد بگیرد دست میگذاریم رو ک*مر یا اگر زانو هایمان درد بگیرد دست میگذاریم روی زانو یا اگر قلبمان درد بگیرد دست میگذاریم روی قفسه سی*نه مان اما مشکل من این است که روحم درد میکند ، روحم درد دارد و نمیدانم چگونه نشان بدهم اصلا بگویم کجایم درد میکند. درد زانو یا ک*مر یا قلب را میتوان با مسکن تحمل کرد اما بیآیید بگویید درد روحم را چگونه میتوانم تحمل کنم؟
تموم میشه دیگه...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,682
193
رَهـایـی
من به کره‌ی ماه نرفتم . سفر من طولانی‌تر بود . چون زمان دورترین فاصله‌ی بین دو نقطه‌س .
••تنسی ویلیامز••
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,682
193
رَهـایـی
به‌ هر‌ حال رفت ، و من به آن‌چه از خودش باقی گذاشت یک لحظه اندیشیدم .
مرده‌ها نمی‌دانند چه چیزی از خودشان
جا‌ می‌گذارند .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,682
193
رَهـایـی
کم‌حرف شده‌ام . دوست ندارم توضیحی به کسی بدهم . و هیچ توضیحی از کسی نمی‌خواهم . میشل مونتنی می‌گفت " غم‌های کوچک پُرحرفند ، غم‌های بزرگ لال ." می‌ترسم که لال شده باشم .
••کامل غلامی••
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,682
193
رَهـایـی
من از همه‌چیز دور افتاده‌ام. از وظایف انسانی‌ام، از کارم. محروم از کسی که دوستش دارم. این است که مرا زمین زده.
••آلبر کامو••
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا