تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعر هرمان هسه | آلمانی

مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,359
20,099
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
برادرم مرگ روزی پیش من هم می آیی

فراموشم نکرده ای . می دانم .

رنج پایان می گیرد

وزنجیرها ازهم می گسلد .

هنوز اما بیگانــه ودور می نمایی

برادر عزیزم مرگ !

وبر فراز درماندگی ام

چون ستاره ای سرد برجایی .

روزی اما نزدیک خواهی شد و

پراز شعلــه های آتش خواهی بود

بیا . محبوبم . این جایم

مرا ببر . از آن توام من !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,359
20,099
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
راه درون یافتــه راه درون

فرو شده درگداز خویش

دل فرزانگی را هرچــه پیش تر دانست

خداوجــهان در خاطرش

تمثیلی بود فقط . همین ودیگر هیچ !

هر کــه داری وپنداری

او را گفتی ست وشنودی با روانش

روانی توأمان دنیا وخدا .

سال چــهارم جنگ

وقتی شب . سردو غم انگیز است و

صدای باران نمی آید

ترانــه ام را می خوانم

چــه کسی بــه آن گوش می سپارد ؟ نمی دانم !

وقتی دنیا پراز جنگ وهراس است

عشق از کف رفتــه

درجایی پنــهانی می سوزد

حتی اگر کسی نبیندش .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,359
20,099
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
تا وقتی در پی بخت و اقبالی

اما خود مــهیای خوشبختی نشده ای

آن چــه می خواهی از آن تو نخواهد شد.

تا وقتی بر آن چــه از کف داده ای . می مویی

مقصدی برای خود داری و خستگی ناپذیز می پویی

نخواهی دانست . آرامش چیست .

تنــها آن زمان کــه از آرزو چشم برمی بندی

دیگر تو را نــه هدفی است و نــه خواهشی

ودیگر بخت را بــه نام نمی خوانی

نــه دلت

کــه جانت نیز می آرامد .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,359
20,099
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
گاه گاهی کــه پرنده ای فریاد بر می آورد

یا کــه نسیمی لا بــه لای شاخسار می پوید

یا کــه سگی در دورترین کلبــه می لاید

هم آنگاه است کــه باید دیری

گوش بسپارم و دم درکشم.

روحم واپس می گریزد

تا جایی در هزار سال از یاد رفتــه

آن زمان کــه پرنده و باد وزنده

برادر و همسانم بودند.

روحم درختی می شود

حیوانی و بافــه ی ابری.

استحالــه یافتــه و غریبــه بازمی گردد

و از من پرسان می شود.

چگونــه باید پاسخ اش گویم ؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا