نقد پادکست اغوا
موضوع و ایده:
همه ی ما در یک جامعه ای زندگی میکنیم که از بطن مشکلات آن خبر نداریم. و این موضوع نه تنها از سختی ها، بلکه از دل ها و راز های مگوی انسان هم سخن میگوید. شاید این یک موضوع متفاوت نباشد اما نویسنده با هوش مختص به خود در جذابی و گیرا بودن متن، مهارت بسیار داشته است و طبیعتا قلم حرفه ای باعث افزایش گیرایی و ارزش ادبی متن میشود.
نقد نام اثر:
اغوا به معنی: وسوسه، فریب دادن و گمراه کردن است.
با توجه به پادکست، اگر جزئیات را در نظر گرفت میتوان گفت نام مناسب و به دور از پیچیدگی و در کمال سادگی اما زیبایی انتخاب شده ولی تمام متن و موضوعات را در بر نمیگیرد.
اما از طرفی دیگر میتوان اغوا را به این منظور دانست که از شخصیت افراد منفور این جامعه سخت میگوید.
پس عمق و منظور مبهمی هم در نام پنهان شده است.
نقد جلد اثر:
در نگاه اول شاید مخاطب کمی سردرگم شود که این جلد کمی مخوف و بی ربط است اما نویسنده در نهایت ذکاوت خود این تصویر را انتخاب کرده تا هم اینجا افراد منفور و خوب را نشان دهد و هم هوش مخاطب را محک بزند.
در نتیجه جلد با معنایی انتخاب شده است.
نقد لحن نویسنده:
در پادکست بهتر است از لحن محاوره استفاده شود تا ارتباط عمیقی مخاطب بتواند با متن ایجاد کند و در شخصیت پردازی بتواند تک تک احساسات افراد را لم*س و درک کند و بتواند راحتتر آنچه را رخ داده برای خود مجسم و تحلیل کند که نویسنده با بهره گیری از لحن محاوره توانسته است این نکته را حفظ و رعایت کند.
نقد ساختمان نوشته:
ایراد خاصی دیده نمیشد و جمله بندی ها اصولی و برپایه نثر روان و ساده بودند.
نقد علائم نگارشی:
دروغ نگم شکستم... بد شکستم ها
دروغ نگم شکستم...بدشکستم ها
چند مورد مشابه دیده میشود.
و
شکه
شوکه
هدف و کاربرد محتوا:
ایده های مطرح شد و کلیت موضوعات تکراری بود اما چه چیزی باعث میشد خواننده وادار به خواندن ادامه داستان شود؟ سبک نگارش به بیان راحتتر پردازش نویسنده این پردازش شامل لحن نویسنده و برخی ری اکشن های متفاوت مثلا: دست منو گرفتن و بدون خداحافظی از خونه زدیم بیرون. مامانم از اون روز با عمو پرویز هم قطع را*بطه کرد... .
مثلا اینجا اینکه بدون خداحافظی به خاطر کار اشتباه یک فرد قطع را*بطه کنیم خوب این کاریه که ما شاید خیلی وقت ها باید بکنیم اما نمیکنیم و طرف مقابل اشتباهش رو هم متوجه نمیشه...
شخصیت پردازی:
البته این بدون خداحافظی رفتن در چند پست بعدی هم تکرار شده و من پیشنهاد میکنم برای جذاب تر شدن سعی کنید از ری اکشن های متفاوت استفاده کنید تا بتونید شخصیت های متفاوت بسازید شخصیت هایی که مثل هم شکل بگیرن به داستان جذابیت نمیده و از خلاقیت متن می کاهد.
و یک نکته میخوام همینجا بگم در مورد پست اخر، ببینید پست اخر مفهوم و پردازشی کلیشه ای داره منظورم چیه؟ ما خیلی برمیخوریم به این قضاوت ها و بعضا از این نوع اما شما می تونستید متفاوت تر شخصیتتون رو خلق کنید مثلا یکبار یک فردی به جای قبول شکست بجنگه... برای حفظ زندگیش این جنگیدن رو نشون بدیم یاد بدیم با قلممون.
یا مثلا اصلا قهرمان خلق نکنیم یکبار بگیم به جای این جمع های خاله زنکی زنانه، یک گروه از زنان از زن مطلقه حمایت کردن یکبار افرادی صلح جو عاشق و مهربان خلق کنیم. میدونین هر چقدر نو و تازه نگاه کنید همونقدر متن گیرایی بالاتری خواهد داشت چه در ایده چه در شخصیت پردازی و چه در فضاسازی.
فضاسازی و توصیفات:
در پست اول فضاسازی در برخی قسمت ها خیلی خوب نگاشته شده و خواننده به درستی میتوانست فضا را برای خودش مجسم و همراه داستان و اتفاقات باشد اما یک قسمت قابل ذکر و تامل است:
ولی اگه نگم با دیدن یه فرش که رو هوا است و با دوتا چشم داره نگام میکنه نگرخیدم دروغ گفتم!
چند دقیقه بعد معلوم شد اون دو تا چشم قرمز زیر پتو زن همسایمونه که قالی کهنه خریده و اومده گدایی که مثلاً وای مردم کمک کنید! چشماش رو هم قطره مصنوعی زده بود که قرمز بشه،
این قسمت خواننده نمیتونه اون چیزی رو که شما واقعا تجسم میکنین یا تجربه کردین رو حس کنه...
شاید اولش بتونه فرش یا دو چشم رو برای خودش شرح بده اما بعد نمیفهمیم پتو در کجای داستان قرار گرفته؟
یا اون چیز سفت اگر فرش بوده شما چطور با دو چشم روبه رو شدید؟ آیا افتادید رو زن همسایه؟!
و اینها چون برای خواننده گنگ هست که علت هم فضاسازی ناقص هست و نیاز به ویرایش ظریفی دارد تا به درستی اتفاقات را پوشش دهد باعث می شود خواننده نتواند با حس ترس یا طنز زیرپوستی ماجرا همراه شود.
نکته:
موارد گفته شده رعایت و اصلاح شود.
خسته نباشید ?