تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

چالش [ چالش برتر ماه تالار آوا ]

وضعیت
موضوع بسته شده است.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Feb
1,976
2,556
168
با سلام خدمت کاربران عزیز انجمن کافه نویسندگان

زین پس در این تاپیک هر هفته به صلاح‌دید مدیریت تالار یک‌ متن ادبی یا شعر و... به صورت چالش، توسط یکی از گوینده‌ها صوتی و قرار داده می‌شود. امید است با این روش گویندگان در جهت درستی در حرفه گویندگی هدایت شوند و شاهد موفقیت روزافزون آن‌ها باشیم.

با آرزوی موفقیت
| کادر مدیریت آوای کتاب |

 
آخرین ویرایش:
Jul
12,190
58,153
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
ما مسکّن‌های موقت بودیم، مرهم‌های چندروزه که بعد از شنیدنِ درد و دلامون، از کنارِ زخم‌های هم گذشتیم و فراموش کردیم که یک شب‌هایی همدیگه رو با غم‌هامون ب*غل کرده بودیم تا قوی بمونیم، نشکنیم، خشک نشیم... .
ما باهم به دردهامون خندیده بودیم و آخرِ خنده‌هامون سکوت کرده بودیم!
دیوونگی لابد همین بوده، که ندونیم بینِ دست‌هامون چقدر فاصله ست اما دل‌هامون چفتِ هم باشه و ریتمِ خنده هامون مثل هم!
زود فراموش شدیم ولی رفیق، اون‌ قدر که حالا وقتی حال همو می‌پرسیم واسمون مهم نیست کِِی جواب می‌دیم، دیگه مهم نیست پشتِ خط می‌مونیم یا رد می‌کنیم تماسِ همو!
دیگه مهم نیست یه روزی آرزومون از تهِ دل خندیدن توی شهر بود و زیرِ گوش هم آروم حرف زدن!
دیگه هیچی مهم نیست جز این‌ که فقط یک شبایی دلتنگِ درد و دل کردن‌هامون می‌شیم، دلتنگِ صدای هم که آرام بخش روحمون بود!
حالا که زخم‌هامون خوب شده بیشتر تنهاییم، اون‌ قدر که حاضریم باز غصه‌دار بشیم تا همدمِ لحظه‌های ملال انگیزِ هم بشیم!
اون‌ قدر که دردِ زخم‌ها رو به جون می‌خریم تا اونی که زخم‌هامون رو می‌بنده تو باشی. بلکه ببینیم همو به بهانه غصه‌هامون.
اما واقعیت این نیست! من به دلم میگم توام بگو:" ما تنها امتدادِ غم های بی‌رویه هم بودیم که هیچ‌وقت دست‌هایمان به هم نرسید... "


به قلم: شقایق عباسی
گوینده:
@ترمـه

[ لینک دانلود ]

_ ۳ شهریور ۱۴۰۰ _
 
آخرین ویرایش:
Jul
12,190
58,153
270
سވހیܣ
وضعیت پروفایل
یه متن پاک شده...
اولین بار که بهم دروغ گفتی، تا چند هفته غم نشسته بود رو دلم...
نه واسه خاطر دروغی که گفته بودی!
واسه این‌ که فهمیدم اون قدر به من بی‌اعتمادی که نمی‌تونی رک و پوست‌کنده باهام حرف بزنی... راستش بهت هم حق دادم...
پس عهد کردم با خودم که اگه با هر کی هرجوری هستم، با تو یه نفر رو راست، "خودم" باشم!
اما زندگی به من یاد داده که همیشه ضربه‌ی بعدی دردش بیشتره... برای همینم با دروغِ بعدیت از درون فرو ریختم! چون درست همون‌جای قبلیِ رو لگدمال کرده بودی...
بعد از اون، هربار که فهمیدم بهم دروغ می‌گی؛ فقط سکوت کردم. هیچ‌وقت به روت نیاوردم، حتی ناراحتم نشدم دیگه...
کم کم اون‌قدر سِر شدم که حتی اگه میونِ حرفات دو کلمه راستم گفته باشی، من باورشون نکردم...
هنوزم مثل قبل باهات میگم، می‌خندم، اما دیگه مثل قبل نگات نمی‌کنم.
"باور" توی من مُرد. تو برای من مُردی؛ اما من برای تو تا ابد زنده‌ام. چون من برای تو پُر از راستی بودم. پُر از واقعیت...
یه واقعیت رو هیچ‌ وقت نمی‌تونی انکار کنی!


دلنوشته: ماحاصل اولین دروغ
به قلم: سبا ولیزاده
گوینده:
@me


[ لینک دانلود ]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا