گفتمان گفت و گوی رمان | مفیستوفل

[Noah]

نه. خانواده مادر آنا تو فصل های بعدن و اونجا نیستن ?

 

[آئـــیـــنـــا]

Hi. عالییییییییییییی تا سرکوچه میکشمش اگه بشه?

 

[Noah]

احساسات نسبت به پارت کلاغ و ابومالک؟ ? می‌دونم خیلی حرص خوردی می‌دونم
@لِــیــدی گُـل

 

[مَـهـوا]

احساسات نسبت به پارت کلاغ و ابومالک؟ ? می‌دونم خیلی حرص خوردی می‌دونم
@لِــیــدی گُـل

بنده تا اطلاعات ثانوی قعررررم)=

 

[Noah]

Hi. عالییییییییییییی تا سرکوچه میکشمش اگه بشه?

مرسی عزیزم از همراهی ??

 

[Noah]

بنده تا اطلاعات ثانوی قعررررم)=

چرا بانو؟ بد بود؟

 

[مَـهـوا]

احساسات نسبت به پارت کلاغ و ابومالک؟ ? می‌دونم خیلی حرص خوردی می‌دونم
@لِــیــدی گُـل

نه قعر کردن به من نمیاد، اقا جدا از اینکه چندش بود و یه لحظه رفتم تو شوکش لحنتیییییی چجوری انقددررررر خفن و جذاب نوشتی خدایییش؟

 

[مَـهـوا]

چرا بانو؟ بد بود؟

بــــــد بود؟ برو دیوانههههه عالیییییی بودددددددد خفننننننن هم حرص میخوردم هم تشویقت میکردم و تو دلم قربون صدقه تو قلم قشنگت میرفتم یادم باشع جشن امضات کلی پز بدم??

 

[Noah]

نه قعر کردن به من نمیاد، اقا جدا از اینکه چندش بود و یه لحظه رفتم تو شوکش لحنتیییییی چجوری انقددررررر خفن و جذاب نوشتی خدایییش؟

درست فهمیدی...

به خدا خودم فکر نمیکنم می‌سپرم دست دستم می‌نویسه اتفاقات رو خودم خبر ندارم از اتفاقی که قراره بیوفته :/
پارت کلاغ هم دستم خودش نوشت ?

 

[Noah]

بــــــد بود؟ برو دیوانههههه عالیییییی بودددددددد خفننننننن هم حرص میخوردم هم تشویقت میکردم و تو دلم قربون صدقه تو قلم قشنگت میرفتم یادم باشع جشن امضات کلی پز بدم??

خوش حالم کردی ?
در حدی که برم بنویسم پارت بعدی چشمام رو کور کنم