تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

•• برای مــــانـــدن ••

  • شروع کننده موضوع Kallinu
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 251
  • پاسخ ها 4
بسمه تعالی

برای ماندن، چکیده‌ی ترانه‌ها و اشعاریه که رفته رفته در تاریخ رنگ می‌بازن و کم‌رنگ میشن؛ فراموشی سزاوارشون نیست اما جز این هم سزای کسی نیست. تنها تلاش ما اینه که این فراموشی رو به تاخیر بندازیم، و زنده بداریم یاد اون‌ها رو.
اون‌ها، کسانی که خاموشی زمانه صدای قلمشون رو و آوای احساسشون رو خفه نکرد؛ نذاریم فراموشی این کار رو باهاشون بکنه.
لطفا قبل از ارسال پست در این تاپیک، یه ندا بهم بدید ~

[♡]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«جمعه»

آدم از دست خودش، خسته میشه
با لبای خسته فریاد میکنه
داره از ابــر سیــاه خـــون می‌چکه
جمعه‌ها خـــــون جای بارون می‌چکه
جمعه فصل رفتنه
موسم دل کنــــــدنه

●•●•●•●

آوا: فرهاد مهراد
کلام: شهیار قنبری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«ترن»

سفر چگـــونه دست من را
از آن همه گــــرمی جدا کرد
گویی صدایی از ته گـــور
با مرگ من، من را صدا کرد

آیا در آن لحظه، ندیدیـــــ...؟
که من، پر از احســاس دردم؟
می‌مردم از این غم که دیگـــر
هرگز به خانه، برنگـــــــردم

●•●•●•●

آوا: زنده یاد فریدون فرخزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«شرقی غمگین»

ای شرقی غمگین، وقتی آفتاب تو رو دید
تو شهر بارونی، بوی عطر تو پیچید
شب خوابشو گم کرد، تو گیسوی تو گم شد
آفتاب آزادی ، واسه چشم تو خندید !
ای شرقی غمگین ! تو مثل کوه نوری !
نذار خورشیدمون بمیــــره
تو مثل نور پاکی ! مثل دریا مغروری !
نذار خــامـــوشــی جون بگیره

●•●•●•●

آوا: زنده یاد فریدون فرخزاد

پ.ن: هر زمان بی‌نهایت عاشق کسی شدید که دیگه نمی‌دونستید محبتتون رو به چه کلامی بهش هدیه بدید، فکر می‌کنم این شعر انتخاب خوبی باشه [♡]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«هفته‌ی خاکستری»

شنبه روز بدی بود، روز بی‌حوصله‌گی،
وقت خوبی که می‌شد غزلی تازه بگی؛
ظهر یک‌شنبه‌ی من، جدول نیمه‌تموم،
همه خونه‌هاش سیاه، روی خونه جغد شوم؛
صفحه‌ی کهنه‌ی یادداشتای من
گف دوشنبه روز میلاد من ئه،
اما شعر تو می‌گه که چشم من
تو نخ ابره که بارون بزنه،
آخ اگه بارون بزنه،
آخ اگه بارون بزنه!
غروب سه‌شنبه خاکستری بود،
همه انگار نوک کوه رفته بوده‌ن
به خودم هی زدم از این‌جا برو!
اما موش خورده شناسنامه‌ی من!
عصر چارشنبه‌ی من!
عصر خوش‌بختی ما!
فصل گندیدن من!
فصل جون‌سختی ما!
روز پنج‌شنبه اومد
مث سقائک پیر،
رو نوک‌اش یه چیکه آب
گف به من بگیر، بگیر!
جمعه حرف تازه‌ئی برام نداشت،
هر چی بود، پیش‌تر از این‌ها گفته‌بود!

●•●•●•●

آوا: فرهاد
کلام: شهیار قنبری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا