تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

◽⬛هیئتِ اَنجمنِ کافه‌نویسندگان◼⬜

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
1,197
6,571
148
هَوایـَـتـ
وضعیت پروفایل
[پَـهلوے راسـتِ دنیـا، بــه زیر پـارگـے بـه جـامـانده از سـهـل انـگاریهـــاے خیـــاط تشــَـک]
بسمه تعالی
انجمن کافه نویسندگان

IMG_20200307_153109_970.jpg


⬛◾"السلام و الحسین
و الا علی این الحسین
و الا اولاد الحسین و الا اصحاب الحسین
"◾⬛

سلام?
برای عرض ارادت به سیدالشهدا و اصحابشون و اهل بیت ایشان هیئت کوچکی راه انداختیم تا همه در ثواب این شب‌ها سهیم شویم.?
به علت کرونا که باعث شد امسال از حضور در مراسم اهل بیت محروم شویم، با راه انداختن هیئت‌های آنلایین و ریختن اشک برای این غم عظیم و دردناک؛ امیدواریم که با اشک‌های عزاداران، زمین از این ویروس منحوس پاک شود.
زیرا می‌فرمایند :

«مراسم اهل بیت پاک کننده هستند»
در اینجا ما با مداحی و روضه و سخنرانی‌های کوتاه در خدمت شما عزاداران عزیز هستیم.
امیدواریم هیئت آنلایین و کوچک‌ما مورد توجه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیه قرار بگیرد و ما را جزو عزاداران فرزندشون قبول کنند.

[متشکریم از همراهی شما کاربران عزیز]


|مدیریت تالار سرگرمی|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
1,197
6,571
148
هَوایـَـتـ
وضعیت پروفایل
[پَـهلوے راسـتِ دنیـا، بــه زیر پـارگـے بـه جـامـانده از سـهـل انـگاریهـــاے خیـــاط تشــَـک]
IMG_20200822_024637_390.jpg

"انجمن کافه نویسندگان"
#شب پنجم

هــر حـُســیـنیــّه …
از اول حـَسَـنیـّه بـوده
بـه خــــــدا ! کار مُحــرّم‌ …

هـمه‌اش‌ بـا "حــســن‌" اسـت!
#ساعتی تفکر

روزِحسـاب‌ڪتاب‌?ڪہ‌برسہ
بعضـے‌از‌گنـاهایـےڪہ? براشـ‌ون‌‌استغفارنڪردی‌رومیـارن?
همـ‌ونایـےڪہ‌اینقـد‌‌بـہت‌مـَزه‌داده‌و‌سـَرت‌گـرمشـ‌ون‌شده‌بـ‌وده?
اصلا‌یادت‌رفـتہ‌ازشـ‌ون‌..
اصلا‌انگار‌نہ‌انگار‌ڪہ‌گنـاه‌کرده
امـا...
یہ‌چـیزے‌بـہت‌نشـ‌ون‌میدن?
استغفار‌هایـے‌ڪہ‌‌پاییـن‌همـ‌ون‌گناهـات‌‌نـ‌وشتہ‌شده!
اونـجاست‌ڪہ‌تازه‌میفـہمـےیڪے‌همہ‌اون‌گنـاه‌هارو گـردن‌گرفتہ
تازه‌‌میفہمـے‌یڪے‌بعد‌هـَر‌گناه‌ تو
بہ‌جـاے‌تو‌اذیـت‌شـده‌و‌تـ‌وبہ‌ڪرده.

#ساعتی با زینب(روضه)

متن روضه «عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب» فرزند کوچک امام حسن مجتبی علیه السلام یکی از نوجوانان نابالغی بود که به همراه عموی خود حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به کربلا آمده بود.
هنگامى كه مشاهده كرد عموى بزرگوارش در گودال قتلگاه در محاصره دشمن قرار گرفته، شتابان رو به جانب امام كرد، امام حسين(عليه السلام) كه لحظه اى از خيمه گاه و اتفاقات آن غافل نبود، چون چنين ديد به خواهرش فرمود:
«إحْبِسيهِ يا أُخْتي»؛ (خواهرم! او را نگهدار). زينب(عليها السلام) هر چه تلاش كرد نتوانست عبدالله را از عمويش جدا كند.
عبدالله خود را سخت به عمو چسبانيد و مى گفت: «وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّي»؛ (به خدا سوگند! من از عمويم جدا نمى گردم).[1] ناگاه «ابجر بن كعب» با شمشير به امام(عليه السلام) حمله كرد. عبدالله در حالى كه دستان خود را بالاى سر عمو سپر كرده بود، فرياد زد: «يَابْنَ الْخَبيثَة! أتَقْتُلُ عَمِّي»؛ (اى فرزند زن ناپاك، آيا مى خواهى عموى مرا بكشى؟!) شمشير فرود آمد و دست او را قطع كرد و آن را به پوست آويزان نمود. او فرياد زد: «يا أمّاه!»؛ (اى مادرم!). امام(عليه السلام) او را در آغو*ش گرفت و فرمود: «يابن أخي، إصْبِر عَلى ما نَزَلَ بِكَ، وَاحْتَسِبْ في ذلِكَ الخَيْرَ، فَإِنَّ اللهَ يُلْحِقُكَ بِآبائِكَ الصّالِحينَ»؛ (اى فرزند برادرم، بر آنچه به تو رسيده شكيبا باش و از آن، چشم [به پاداش خدا] داشته باش چرا كه تو را به پدران صالحت ملحق سازد). [2]
در این هنگام تیرانداز سپاه دشمن ـ که «حرملة بن کاهل» بود گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد.[3] امام دست به سوى آسمان بلند كرد و گفت: «أَللّهُمَّ أَمْسِكْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَْرْضِ، أللّهُمَّ فإنْ مَتَّعْتَهُمْ إلى حين فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَاجْعَلْهُمْ طرائِقَ قِدَداً، وَلا تُرْضِ عَنهُمُ الْوُلاةَ أبَداً فَإنَّهُمْ دَعُونا لِيَنصُرُونا فَعَدَوْا عَلَيْنا فَقَتَلُونا»؛ (خدايا، قطرات باران را از آنان دريغ دار و بركات زمين را از آنان باز دار، خدايا! اگر تا زمان مرگشان مهلتشان داده اى، پس بين آنها تفرقه بينداز، و گروه گروهشان قرار ده، و حاكمان را هرگز از آنها راضى مگردان، چرا كه آنان ما را دعوت كردند تا يارى كنند ولى بر ما دشمنى ورزيدند و ما را كشتند).[4] در زیارت الشهداء آمده: السَّلَامُ عَلَی عَبْدِ اللهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الزَّكِی لَعَنَ اللهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِیهُ حَرْمَلَهَ بْنَ كَاهِلٍ الْأَسَدِی.[5]

#پای منبر(داستان)

◾عظمت اشک بر سیدالشهداء علیه‌السلام

حکایتی از آیت‌الله بهجت در مورد توجه اهل‌بیت علیه‌السلام به گریه‌کن‌های امام حسین علیه‌السلام
✍آیت‌الله بهجت (ره) : در نزدیكی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانۀ فرات و دجله، آبادی‌ای است به نام «مصیب»، كه مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیرالمؤمنین علیه‌السلام از آنجا عبور می‌كرد. مردی كه در سر راه مرد شیعه خانه داشت، چون می‌دانست او همواره به زیارت حضرت علی علیه‌السلام می‌رود، او را مسخره می‌كرد. حتی یک‌بار به امیرالمؤمنین علیه‌السلام جسارت كرد و همچنین گفت: به او (امام علی علیه‌السلام) بگو من را از بین ببرد، وگرنه در بازگشت، تو را خواهم کشت! مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون به زیارت مشرف شد، بسیار بی‌تابی كرد و عرض کرد: شما که می‌دانی این مخالف چه می‌كند؛ چرا پاسخش را نمی‌دهید؟! آن شب آن حضرت را در خواب دید و به ایشان شكایت كرد. حضرت امیر علیه‌السلام فرمودند: او بر ما حقی دارد كه نمی‌توانیم در دنیا او را كیفر دهیم. مرد شیعه می‌گوید: آری، لابد به‌خاطر آن جسارت‌هایی كه او می‌كند، بر شما حق پیدا كرده است؟! حضرت فرمودند: روزی او در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می‌كرد، ناگهان ماجرای كربلا و منع سیدالشهدا علیه‌السلام از نوشیدن آب، به خاطرش آمد و پیش خود گفت: عمربن‌سعد كار خوبی نكرد كه این‌ها را تشنه كشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت؛ از این جهت بر ما حقی پیدا كرد كه نمی‌توانیم او را در این دنیا مجازات کنیم.

آن مرد شیعه می‌گوید: از خواب بیدار شدم و به سمت منزل خود رفتم. در سر راه با آن سنی ملاقات کردم. با تمسخر گفت: امامت را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری، پیام تو را رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف كرد. مرد سنی با شنیدن این ماجرا سر به زیر افكند و كمی به فكر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ‌كس در آنجا نبود و من این را به كسی نگفته بودم، علی علیه‌السلام از كجا فهمید؟! بلافاصله شیعه شد.

IMG_20200824_200744_866.jpg

یڪےمیگفت ؛
عجب‌محرمـےشـد امسال
غــریب‌مثــل‌بقیــع...
#ساعتی با شهدای عاشورا (داستان)

#حرابنیزید_ریاحی

حر با سپاهش در منزل «قصر بنی مقاتل» یا «شراف»، راه را بر حسین بست و مانع از حرکت او به سوی کوفه شد. کاروان حسین را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و حسین در آنجا فرود آمد. حر وقتی فهمید کار جنگ با حسین بن علی جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین پیوست. توبه کنان کنار خیمه‌های حسین آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید. ظاهراً حر با اذن امام حسین اولین فردی است که به میدان رفت و در خطابهای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تاثیر قرار داده از جنگ با حسین منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد. نزد حسین بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجزخوانی، به مبارزه پرداخت و کشته شد. رجز او چنین بود:
انی انا الحر و ماوی الضیف اضرب فی اعناقکم بالسیف
عن خیر من حل بارض الخیف اضربکم و لا اری من حیف
که حاکی از شجاعت او در شمشیر زنی در دفاع از حسین و حق دانستن این راه بود. حسین بن علی بر بالین حر رفت و به او گفت: توهمانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته‌است، حر و آزاده‌ای، آزاد در دنیا و سعادتمنددر آخرت! «انت الحر کما سمیتک امک، و انت الحر فی الدنیا و انت الحر فی الآخرة» و دست بر چهره‌اش کشید.حسین با دستمالی سر حر را بست.
پس از عاشورا بنی‌تمیم او را در فاصله یک مایلی از حسین دفن کردند، همانجا که قبر کنونی اوست، بیرون کربلا در جایی که در قدیم به آن «نواویس» می‌گفته‌اند.

#مداحی
مداحی حاج مهدی سلحشور :


[التماس دعا]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
1,197
6,571
148
هَوایـَـتـ
وضعیت پروفایل
[پَـهلوے راسـتِ دنیـا، بــه زیر پـارگـے بـه جـامـانده از سـهـل انـگاریهـــاے خیـــاط تشــَـک]
? نامگذاری روزهای دهه اول محرم:?

? روز اول‌محرم : مسلم ابن عقیل علیه السلام
? روز دوم‌محرم : ورود کاروان به کربلا (ورودیه )
? روز سوم‌محرم : حضرت رقیه علیها السلام
? روز چهارممحرم : حر و طفلان زینب علیهما السلام.
? روز پنجم‌محرم : عبدالله ابن الحسن علیهم السلام.
? روز ششم‌محرم : حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام.
? روز هفتم‌محرم : روضه عطش و علی اصغر علیه السلام.
? روز هشتم‌محرم : حضرت علی اکبر علیه السلام.
? روز نهم‌محرم : روز تاسوعا - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام .
? روز ‌دهم‌محرم : روز عاشورا - حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام - حضرت زینب علیها السلام و شام غریبان.
? روز یازدهم‌محرم : حرکت کاروان از کربلا.
? روز دوازدهم‌محرم : ورود کاروان به کوفه.

? روز سیزدهم‌محرم : مصائب حضرت امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام در کوفه و مسیر شام.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
1,197
6,571
148
هَوایـَـتـ
وضعیت پروفایل
[پَـهلوے راسـتِ دنیـا، بــه زیر پـارگـے بـه جـامـانده از سـهـل انـگاریهـــاے خیـــاط تشــَـک]
IMG_20200825_211450_550.jpg

"انجمن کافه نویسندگان"
#شب ششم

با وضع جسمش?
معنی اسمش عوض شد?
قسمت کننده
شد خودش

قسمت به قسمت ?
#دانستنی‌های حسینی

چند ویژگی منحصر به فرد امام حسین علیه السلام:

❇تنها امامی که شش ماهه به دنیا آمدند
❇تنها امامی که از هیچ بانویی شیر نخوردند و تغذیه ی ایشان تنها توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفته است
❇تنها امامی که روز ولادتشان،پدر و مادر و جد و نزدیکانشان برای ایشان گریه کردند
❇تنها امامی که در معرکه ی جنگ به شهادت رسیدند
❇تنها امامی که در دعای توسل ازایشان به عنوان (ایّها الشهید) یاد شده با اینکه همه ی ائمه ی ما شهید شده اند.
❇تنها امامی که اربعین و زیارت اربعین دارند
❇تنها امامی که قبر مطهرشان بیش از ده بار توسط ظالمان خر*اب شد تا اثری از آن باقی نمانَد!! اما همچنان پابرجاست
❇تنها امامی که بدون غسل و کفن دفن شدند
❇تنها امامی که سر مبارکش از بدن جدا شد.
❇تنها امامی که تشنه ل*ب با هزاران زخم تیر و نیزه و شمشیر و سنگ بر بدن به شهادت رسیدند
❇تنها امامی که بعد از شهادتش،خانواده اش اسیر شدند.
❇تنها امامی که پدر و مادر و 9 نسلش معصوم بودند.
❇تنها امامی ک تولدش در ماهی است ک هیچ شهادتی درآن نیست و شهادتش در ماهی است که هیچ تولدی درآن نیست
❇تنها امامی که خو*ردن خاک قبرش اشکال ندارد
❇تنها امامی که دعا تحت قبه ی ایشان به اجابت می رسد
❇تنها امامی که امام زمان شبانه روز حداقل دو مرتبه بر او گریه می کند!
❇تنها امامی که سرعت و وسعت کشتی نجاتش از سایر امامان بیشتر است
❇تنها امامی که یک در بهشت به نام اوست: باب الحسین

#تکه‌ای از زیارت عاشورا

✨سلام بر حسین✨

⬛الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.◼

#دقیقه‌ای روضه

روضه حضرت رقیه

در حلقۀ زنجیر بازو دردسر داشت
با زجر گوش و چشم و ابرو دردسر داشت
نانجیب وقتی سیلی زد ، دیگه گوشاش نمی شنید .. هم سوی چشماشُ گرفت .. هم چنان گوشۀ چشماش ورم کرد .. هی میگفت عمه .. اگه بابام بیاد نمی خوام اینطوری منو ببینه ...
هر کار می کردم جلو چشمش نباشم
آن بد دَهانِ پستُ وحشی دردسر داشت
هی زخم رویِ زخم خوردم ، ل*ب گزیدم
آخر به هر کس میزدم رو ، دردسر داشت
از هر که می شد بی هوا خوردم کشیده
خیلی برایم چشم کم سو دردسر داشت
نگذاشت چکمه روی پا باشم نیفتم
هر چند رفتن رویِ زانو دردسر داشت
بر خاک و سنگِ سردِ شبهایِ خرابه
خوابیدن و گشتن به پهلو دردسر داشت
تا کاخ رفتن از مسیرِ کوچه بازار
بینِ شلوغی ، بی حیایی دردسر داشت
با این لباسِ پاره در انظار رفتن
بی گوشواره بی النگو دردسر داشت
گیرم که دستِ بسته ام بالا می آمد
با آستین پوشاندن رو دردسر داشت

IMG_20200825_210340_928.jpg

من خطا کارم جفا کردم به تو اما ببخش
گرچه بد کردم – پشیمانم – مرا حالا ببخش
راه بستم بر تو و ترسید از من دخترت
علتِ دلشوره ی زینب شدم من را ببخش
دل اگر سوزاندم از اهلِ حرم , در آتشم
یا مرا در آتش این غم بسوزان یا ببخش
احترامِ مادرت را داشتم , دیدی حسین
این پشیمان را برای خاطرِ زهرا ببخش
راه را بستم که حالا آب را هم بسته اند
خیمه گاهت تشنه ماند و رفت اگر سقّا , ببخش
ساعتی دیگر به مقتل می روی , شرمنده ام
می روی منزل به منزل بر سرِ نی ها , ببخش
از تو دوری کردم و دور از خدا ماندم ببین
هاربٌ مِنکم ولی برگشتم ای مولا ببخش
تا مرا در خون نبینی راضی از خود نیستم

حُر پشیمان آمده ای بهترین آقا ببخش
#دعای عهد

بسم الله الرحمن الرحیم

اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ
حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ

اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
IMG_20200825_210228_475.jpg

قبـل از شروع ذکر رَجـَزْ مشکلی نبود
گفتم که زاده ی حسنـم بیشتر زدند...
#داستانی سوزناک
«با نوای صابر خراسانی»
#داستان‌

دو نفر از بزرگان اهل منبر یزد با یکدیگر عهد می کنند که هر کدام از آنها زودتر از دنیا رفت به خواب دیگری بیاد ووضع خود را خبر دهد.
یکی از آنها می میرد و دو شب بعد از فوتش به خواب دیگران می آید و در باغ مصفایی قدم زنان دوست خود را ملاقات میکند، آن گاه از او می پرسد: با تو چه کردند؟
گفت: وقتی مرا دفن کردند آن دو ملک برای سوال و جواب وارد قبر شدند و هر چه از من سوال کردند زبانم بند آمده بود و نمی توانستم جواب بدهم، فقط یک کلمه بر زبانم آمد وگفتم: «من روضه خوان آقا حسینم»، آنها تا این حرف را شنیدند ساکت شدند و چیزی نگفتند و مرا به حال خودم به این حال که می بینید رها کردند و رفتند.

◾◾◾◾◾

حاج محمدعلی یزدی که مرد فاضل و صالحی بود نقل می کند:
همسایه ای بود که از کودکی با هم بزرگ شده بودند و نزد یک معلم می رفتند تا آنکه او بزرگ شد و به شغل شاعری مشغول شد و پس از آنکه از دنیا رفت در همان مقبره ای که شب ها در آن بیتوته می کرد دفن شد.
چند روز پس از فوتش او را در خواب می بیند که در ظاهری نیکو است و جایگاهش خوب است، پس نزد او رفته، می گوید: من از کارهای تو در دنیا خبر داشتم و احتمال نمی دادم که این مقام تو باشد، زیرا مقتضای شغل تو جز عذاب نبود. بگو با کدام عمل به این درجه و مقام رسیدی؟
گفت: همین طور است که تو می گویی، من از روزی که از دنیا رفتم به بدترین نوع عذاب گرفتار بودم تا این که دیروز همسر استاد اشرف حداد را در این مکان دفن کردند.
امام حسین علیه السلام در شب وفات او سه مرتبه او را زیارت کرد و در مرتبه سوم امر فرمود که عذاب را از این قبرستان بردارند، آن گاه حال ما نیکو شد و در وسعت و نعمت الهی افتادیم.
از خواب بیدار شدم و به جست و جوی حداد پرداختم. او را در بازار آهنگران یافتم و از او پرسیدم: تو همسری داشتی؟ گفت: بله! دیروز وفات کرد و او را در فلان مکان دفن کردم.
گفتم: او به کربلا رفته بود؟ گفت: نه! گفتم: مصائب آن حضرت را ذکر می کرد؟ گفت: نه!
گفتم: مجلس تعزیه داری داشت؟ گفت: نه!

آن گاه پرسید: دنبال چه هستی؟ خوابم را برایش بازگو کردم، گفت: آن زن، بسیار زیارت عاشورا می خواند.

#مداحی
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
1,197
6,571
148
هَوایـَـتـ
وضعیت پروفایل
[پَـهلوے راسـتِ دنیـا، بــه زیر پـارگـے بـه جـامـانده از سـهـل انـگاریهـــاے خیـــاط تشــَـک]
images (2).jpeg


#شب هفتم

امشب نیاز به روضه ندارد فقط کافی است صدای گریه کودک بیاید
#زیارت عاشورا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ
سلام بر تو ای ابا عبداللّه سلام بر تو ای فرزند رسول خدا سلام بر تو ای برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر تو ای فرزند امیر مؤمنان و فرزند سید اوصیاء
*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ
سلام بر تو ای فرزند فاطمه بانوی زنان جهانیان سلام بر تو ای کسی که از خون پاک تو و پدر بزرگوارت خدا انتقام می ‏کشد و از ظلم و ستم وارد بر تو دادخواهی می‏ کند
*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکُمْ مِنّی جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ
سلام بر تو و بر ارواح پاکی که در حرم مطهرت با تو مدفون شدند بر جمیع شما تا ابد از من درود و تحیت و سلام خدا باد تا من هستم و روز و شب در جهان برقرار است
*- یا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ (بِکُمْ) عَلَیْنا وَ عَلی جَمیعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ
ای ابا عبداللّه براستی بزرگ شد سوگواری تو و گران و عظیم گشت مصیبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام
*- و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِی السَّمواتِ عَلی جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ
و تحمل آن مصیبت بزرگ در آسمانها بر جمیع اهل سموات سخت و دشوار بودپس خدا لعنت کند امتی که اساس ظلم و ستم را بر شما اهل بیت رسول بنیاد کردند
*- وَ لَعَنَاللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها
و خدا لعنت کند مردمی را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند شما را از آن مرتبه هائی که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود
*- و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ
و خدا لعنت کند مردمی که شما را کشتند و خدا لعنت کند آن مردمی را که از امرای‏ ظلم و جور برای کشتن شما تمکین و اطاعت کردند
*- بَرِئْتُ اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیاَّئِهِم
بیزاری جویم بسوی خدا و بسوی شما از ایشان و از پیروان و دنبال روندگانشان و دوستانشان
*- یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ
ای اباعبداللّه من تسلیمم و در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قیامت
*- وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنی اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ
و خدا لعنت کند آل زیاد و آل مروان را و خدا لعنت کند بنی امیه را همگی و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زیاد) را
*- وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً (شَمِراً)وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ
خدا لعنت کند عمر بن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند گروهی را که اسبها را برای جنگ با حضرتت زین و لگام کردند و برای جنگ با تو مهیا گشتند
*- بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنی بِکَ
پدر و مادرم بفدایت که تحمل مصیبت بر من بواسطه ظلمی که بر شما رفت سخت دشوار است پس از خدایی که مقام تو را بلند و گرامی داشت و مرا هم بواسطه دوستی تو عزت بخشید
*- اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و َآلِهِ
از او درخواست می ‏کنم که روزی من گرداندتا در رکاب امام منصور از اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله باشم
*- اَللّهُمَّ اجْعَلْنی عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ
خدایا مرا نزد خود بوسیله حسین علیه السلامدر دو عالم وجیه و آبرومند گردان
*- یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ وَ اِلی امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلی فاطِمَةَ وَ اِلَی الْحَسَنِ وَ اِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ
ای اباعبداللّه من تقرب می جویم به درگاه خدا و پیشگاه رسولش و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و به حضرت تو قرب می طلبم بواسطه محبت و دوستی تو
*- وَ بِالْبَراَّئَةِ (مِمَّنْ قاتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِعَلَیْکُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَی اللّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ) مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ وَ بَنی عَلَیْهِ بُنْیانَهُ وَ جَری فی ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَ علی اَشْیاعِکُمْ بَرِئْتُ اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ
و بوسیله بیزاری از کسی که با تو مقاتله کرد و جنگ با تو را برپا آورد و به بیزاری جستن از کسی که شالوده ستم و ظلم بر شما را ریخت و بیزاری میجویم بسوی خدا و بسوی رسولش و بیزاری از کسانی که اساس و پایه ظلم و بیداد را بر شما بنا نهادند و بیزارم از پیروان آنها و به درگاه خدا و نزد شما اولیاء خدا از آن مردم ستمکار ظالم بیزاری می‏ جویم
*- وَ اَتَقَرَّبُ اِلَی اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّکُمْ
و اول به درگاه خدا سپس نزد شما تقرب می‏ جویم به سبب دوستی شما و دوستی دوستان شما
*- وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَ النّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ
و به سبب بیزاری جستن ازدشمنان شما و بیزاری از مردمی که با شما به جنگ و مخالفت برخاستند و از شیعیان و پیروان آنها هم بیزاری می ‏جویم
*- اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ وَ وَلِیُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ
من در صلح و سازشم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با کسی که با شما در جنگ است و دوستم با کسی که شما را دوست دارد و دشمنم با کسی که شما را دشمن دارد
*- فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَنی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیاَّئِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَراَّئَةَ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ
و درخواست کنم از خدائی که مرا گرامی داشت بوسیله معرفت شما و معرفت دوستانتان و همیشه بیزاری از دشمنان شما را روزی من فرماید
*- اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَاَنْ یُثَبِّتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ
به اینکه قرار دهد مرا با شما در دنیا و آخرت و در دو عالم به مقام صدق و صفای با شما مرا ثابت بدارد
*- وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثاری مَعَ اِمامٍ هُدیً ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْکُمْ
و از او خواهم که برساند مرا به مقام پسندیده شما در پیش خدا و و مرا نصیب کند که در رکاب امام زمان شما اهل بیت که هادی و ظاهر شونده ناطق به حق است خون خواه باشم
*- وَ اَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذی لَکُمْ عِنْدَهُ اَنْ یُعْطِیَنی بِمُصابی بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطی مُصاباً بِمُصیبَتِهِ مُصیبَةً ما اَعْظَمَها
و از خدا خواهم به حق شما و بدان منزلتی که شما نزد او دارید ، که عطا کند به من بوسیله مصیبتی که از ناحیه شما به من رسیده بهترین پاداشی را که می دهد به یک مصیبت زده از مصیبتی که دیده
*- وَ اَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِی الاِْسْلامِ وَ فی جَمیعِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ (الْأَرَضِینَ)اَللّهُمَّ اجْعَلْنی فی مَقامی هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ
براستی چه مصیبت بزرگی و چه داغ گرانی بود در اسلام و در تمام آسمانها و زمین خدایا مرا در این مقام که هستم از آنان قرار ده که درود و رحمت و مغفرتت شامل حال آنهاست
*- اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
پروردگارا مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و رحلتم را به آن آیین بمیران
*- اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبرَّکَتْ بِهِ (فِیهِ)بَنُو اُمَیَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الَْآکبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ عَلی لِسانِکَ وَ لِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
خدایا این روز روزی است که مبارک و میمون دانستند آنرا بنی امیه و پسر آن زن جگرخوار (معاویه ) و یزید پلید لعین پسر معاویه ملعون بر زبان تو و زبان پیامبرت که درود خدا بر او و آلش باد
*- فی کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
در هر مسکن و منزل که رسول تو صلی اللّه علیه و آله توقف داشت
*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَ مُعاوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ
خدایا لعنت کن ابوسفیان و معاویه و یزید بن معاویه را که لعنت بر ایشان باد از جانب تو برای همیشه
*- وَ هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ)
و این روز روزیست که آل زیاد بن ابیه لعین و آل مروان بن حکم خبیث بواسطه قتل حضرت حسین صلوات الله علیه شادان بودند
*- اَللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَ الْعَذابَ (الاَْلیمَ) اَللّهُمَّ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فی هذَا الْیَوْمِ وَ فی مَوْقِفی هذا
خدایا پس چندین برابر کن بر آنها لعنت خود و عذاب دردناک را خدایا من تقرب جویم بسوی تو در این روز و در این جائی که هستم
*- وَ اَیّامِ حَیاتی بِالْبَراَّئَهِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ بِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ
و در تمام دوران زندگیم به بیزاری جستن و لعن بر آن ظالمان و دشمنی آنها و به دوستی پیغمبر و آل اطهار او صلوات الله علیهم اجمعین تقرب می‏ جویم

پس می گوئی صد مرتبه :
*- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ
خدایا لعنت کن نخستین ستمگری را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرین کسی که او را در این زور و ستم پیروی کرد
*- اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی (الَّذِینَ)جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ (تَایَعَتْ)عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً
پروردگارا تو بر جماعتی که بر علیه حسین (ع) به جنگ برخاستند لعنت فرست و بر شیعیانشان و بر هر که با آنان بیعت کرد و از آنها پیروی کرد پروردگارا بر همه لعنت فرست

پس می گوئی صد مرتبه :
*- اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ
سلام بر تو ای ابا عبداللّه و بر روانهائی که فرود آمدند به آستانت ، سلام خدا از من بر تو باد تا ابد مادامی که روز و شب باقی است و خدا این زیارت مرا آخرین عهد با حضرتت قرار ندهد
*- اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
سلام بر حسین و بر علی بن الحسین و بر فرزندان حسین و بر اصحاب و یاران حسین

پس می گوئی :
*- اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ (الْعَنِ) الثَّانِیَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ
خدایا مخصوص گردان لعنت من را به اولین شخص ظالم و اول در حق اولین ظالم و آنگاه در حق دومین و سومین و چهارمین
*- اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبی سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ
خدایا لعنت کن یزید را در مرتبه پنجم و لعنت کن عبیداللّه پسر زیاد و پسر مرجانه را و عمر بن سعد و شمر و خاناپدان ابوسفیان و خاندان زیاد و خاندان مروان را تا روز قیامت

پس به سجده می روی و می گوئی :
*- اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلی عَظیمِ رَزِیَّتی
خدایا تو را ستایش م ی‏کنم به ستایش شکرگزاران تو بر غم و اندوهی که به من در مصیبت رسید حمد خدا را بر عزا داری و اندوه و غم بزرگ من
*- اَللّهُمَّ الرْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ
خدایا روزیم گردان شفاعت حسین علیه السلام را در روز ورود (به صحرای قیامت ) و مرا نزد خود ثابت قدم بدار به صدق و صفا با حضرت حسین (ع) و اصحابش که در راه خدا جانشان را نزد حسین (ع) فدا کردند باشیم.

#نکات زیارت عاشورا

⭐ده نکته از زیارت عاشورا⭐

آیا به هنگام خواندن زیارت عاشورا به نکات زیر توجه می کنیم؟
۱. زیار‌ت عاشورا به دو قسمت تولی ( سلام بر افراد جبهه ی حق ) و تبری ( لعن بر افراد جبهه ی باطل ) تقسیم می شود.
۲. در زیارت عاشورا می آموزیم عبادتی که با اطاعت نباشد فریبی بیش نیست زیرا انسان به وسیله عبادت توام با اطاعت است که می‌تواند به درجه عبد (بندگی) برسد.
۳. در زیارت عاشورا یزید و شمر متهمان ردیف اول نیستند بلکه لعن اول متوجه پایه گذاران ظلم می باشد. پس یاد بگیریم که هرکاری که خواستیم انجام دهیم آینده آن را تصور کنیم و بدون بصیرت هیچ اقدامی نکنیم. زیرا که می تواند موجب لعن خدا بر خود و خاندانمان شود.
۴. در زیارت عاشورا آخرین نفرین بر «تابعین» است؛یعنی کسانی که به کشته شدن یاران خدا رضایت دارند. پس مواظب اعمالمان و مواظب تایید کردن ها و رد کردن های زبانی خود باشیم. بدانیم که هر رای و نظر ما در نهایت یا به یاری ولی خدا می انجامد یا به کشته شدن ولی خدا.
۵. در زیارت عاشورا کسانی که برای جبهه ی باطل اسب آماده کردند لعنت شده اند. پس مواظب کمک های مادی خود به این و آن باشیم؛ زیرا یاری ما نیز در نهایت یا به یاری ولی خدا می انجامد یا به کشته شدن ولی خدا.
۶. در زیارت عاشورا می آموزیم که گفتن یک مرگ بر دشمنان ولایت اهل بيت و یا یک درود بر پیروان ولایت اهل بيت، کافی نیست، بلکه باید صد مرتبه بگوییم تا تمام دوستان خدا و دشمنان خدا بفهمندکه خط و مرام ما چیست؟ پس با قدرت ؛ "موضع" خود را مشخص کنیم.
۷. در زیارت عاشورا می آموزیم فدا شدن در راه خدا کافی نیست، بلکه باید فدا شدن ما بر محور ولیّ معصوم خدا باشد. (حَلَّت_بِفَنَائِک)
۸. در زیارت عاشورا می خوانیم که باید خانواده خود را آل رسول الله کنیم که اگر نکردیم جزء آل امیه وآل مروان و آل زیاد خواهیم شد.
۹. در زیارت عاشورا هیچ سخنی از گروه سومی نیست (یا حق ؛ یا باطل) پس ما هر چه زودتر خط خود را مشخص کنیم (حسینی یا یزیدی) (مهدوی یا دجّالی)؟
۱۰. از زیارت عاشورا می آموزیم که باید سه توانایی خود را ارزیابی کنیم:
• توانایی در تشخیص دوست و دشمن (جبهه ی حق و باطل)
• توانایی در یاری کردن دوستان خدا (تولی به جبهه ی حق)
• توانایی در مبارزه کردن با دشمنان خدا (تبری از جبهه باطل)

ali-asghar-profile-10.jpg

گفت امسال محرم حال سال‌های

قبل رو نداره...!
و؛جواب ماندگار مهدی رسولی:
"ما عـبدالحال نیستیم،عبدالله هستیم... "

#سلام بر چهارده معصوم

❤بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤

❣اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ و رحمة الله و بركاته
❣ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ علي بن ابي طالب و رحمة الله و بركاته
❣السلام علیکِ یا فاطمةَﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀو رحمة الله وبركاته
❣ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ و رحمة الله و بركاته
❣اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها الشهيد و رحمة الله وبركاته
❣ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦِ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ و رحمة الله وبركاته
❣السلا‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ایّها ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ و رحمة الله وبركاته
❣اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ایّها ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ و رحمة الله وبركاته
❣اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ایّها ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ و رحمة الله وبركاته
❣ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ايّها ﺍﻟﺮﺿَﺎ و رحمة الله وبركاته
❣اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ و رحمة الله وبركاته
❣السلاﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ايّها ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ و رحمة الله وبركاته
❣اﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ايّها ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ و رحمة الله وبركاته
❣السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی و یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القرآن اِمامَ الاِنسُ و الجّانّ و رحمة الله وبركاته.

images.jpeg

کودکی آرام شد با لاے لاےِ تیرها
بعد از آن گهواره ها خواب پریشان داشتند

#داستان

سی و دو سال از بهار عمرم می گذشت ، روزی در کارگاه نجاری مشغول کار بودم
احساس تهوع شدیدی به من دست داد ، آن چنان که نتوانستم تحمل کنم. نزد پزشکی که در همسایگی مغازه ام بود به نام دکتر سید حسین وکیلی مراجعه کردم
پس از معاینّه، نارسایی و مشکل کلیه ها مشخص شد، وی گفت : کلیه هات از کار افتاده. داروهایی تجویزنموده و دستور استراحت داد
در منزل بستری شدم، و داروها را مصرف می کردم ولی روز به روز حالم بدتر می شد
از خو*ردن آب هم ، منع شده بودم. گاهی از شدت تشنگی فقط لبهایم را تر می کردند. ادرار از من خارج نمی شد. چون کلیه ها کاملا از کار افتاده بود و در آن زمان دستگاه دیالیز هم وجود نداشت
تا این که تمام بدنم ورم کرد . پاها و دستها ورم کرده، چون کنده ی درخت شده بود،و اصلا خم نمی شد
شکمم بزرگ شده بود و آب آورده بود. آن چنان متورم شده بود و پوست شکم نازک شده بود که داخل آن پیدا بود
دکتر گفت: نباید حرکت کنی. از شدت درد و ناراحتی به دیوار پنجه می کشیدم
مدت دو سال در منزل به پشت خوابیدم . آنچه ذخیره داشتم، خرج کردم ؛ اما هر روز دردم بیشتر می شد
ناامیدی کامل و ناتوانی ام از ادامه درمان باعث شد مرا چون مرده ای از روی تخت بلند کردند و به بیمارستان ارجمند منتقل کردند
آن گاه دیدند موریانه تخت و تشک و مقداری از پشت مرا سوراخ کرده، که در اثر بی حسی که در بدنم پیدا شده بود، متوجه آن نگردیده بودم
در بیمارستان شورای پزشکی تشکیل دادند، و هر روز دوبار بدنم را زیر برق می گذاشتند ، و داروهای گوناکونی را روی من آزمایش می کردند ، و اگر کسی می خواست تزریق کردن را یاد بگیرد ، روی من تمرین می کرد . آب شکم مرا به وسیله ی سرنگ می کشیدند، ولی هیچ یک از برنامه های درمانی موثر واقع نمی شد
پس از یک دوره شش ماهه ، مرا مرخص کردند و به منزل فرستادند، ولی حالم هر لحظه بدتر می شد و لذا با وساطت پزشک معالجم مجددا مرا به بیمارستان بردن ، و باز هم بعد از شش ماه مرا به منزل برگردانند
در این مرحله، حالم به قدری وخیم شد که قابل گفتن نیست _ مثل اینکه اینجا شکم حاج آقا پاره می شه و قابل تو صیف نیست _ مرا به بیمارستان بردند
روزی استاندار وقت کرمان، آقای صمصام، برای بازدید از بیمارستان ارجمند وارد اتاق من شد . تا وضع مرا دید، خیلی ناراحت شد و با دکترم صحبت کرد. استاندار گفت
این مریض را به خارج بفرستید و کلیه مخارج آن را من متحمل می شوم
ولی دکتر هرمان ابراشر که آلمانی بود، گفت
این مریض در هیج جای دنیا قابل علاج نیست. دکتر جلو آمد و پلکهای مرا بالا زد و گفت این مریض ۲۴ ساعت دیگر بیشتر زنده نیست و فرستادن او به خارج هم فایده ای ندارد
چنان بدنم ورم کرده بود که چشمهایم دیده نمی شد و آب که زیر پوست بدنم جریان داشت، معلوم می شد
دکتر به استاندار گفت
فقط ۳ تا فرزند کوچک دارد، اگر لطف کنید آنها را به پرورشگاه تحویل بدهید
بچه هایم را آن روز به بیمارستان آوردند که در آخر عمر در کنارم باشند. با توجه به ناامیدی پزشکان مرا به خانه آوردند و در همان اتاق خشتی گنبدی کوچک خواباندند
تمام دوستان و آشنایان به جز تعداد معدودی که بعضی از آنها اکنون زنده هستند و شاهد ماجرا می باشند ، بقیه مرا ترک کردند. هر کس چیزی برایم تجویز می کرد
بعضی شر*اب کهنه را تجویز می کردند. ولی من که همیشه از خداوند متعال می خواستم، مرا شفا دهد، گفتم چنانچه بمیرم و شر*اب مرا نجات دهد، حاضر نیستم شر*اب بخورم. زیرا امام صادق علیه السلام فرمودند:
در حرام شفا نیست
از همه چیز و همه کس دل بریده بودم و هیچ چیزی برام معنی و مفهومی نداشت. دیگر دارو هم نمی خوردم و به دکتر مراجعه نمی کردم
از همه جا دل کنده بودم و از همه مایوس، ولی تنها نور امید در دلم به مولایم امام حسین علیه السلام بود . انتظار می کشیدم که آقا به من نظر لطف کند
همه برایم دعا می کردند ، حتی در مساجد، مردم شفای مرا از خدا می خواستند
به برکت همین دعاها حضرت ابا عبدلله الحسین علیه السلام به من نظر کردند ، شب و روز چشمم به در اتاق دوخته شده بود که آقا بیایند
ماه محرم پدیدار شد و هر روز امید من بیشتر می شد . تا اینکه صبح روز هشتم محرم، ناگهان دیدم یک کبوتر سفیدی ل*ب بام خانه ام نشست
با خود گفتم خدایا این کبوتر که سه طوق بر گردن ، یکی به رنگ سبز، یکی سفید، و دیگری قرمز ، پا و پنجه ای بلند داشت . خیلی زیبا بود، قاصد حسینی است؟
خدایا اگر این کبوتر برای نجات من فرستاده شده، بیاید کنار تختم. ناگاه کبوتر آمد و زیر تخت من رفت
من آرامش پیدا کردم. ساعتی بعد، مادرم وارد اتاق شد. در حالی که دستمالی در دست داشت گفت
پسرم این دستمال آغشته به اشک بر امام حسین و دستمال را به سینه من مالید
نمی توانستم حرف بزنم. با اشاره به مادرم فهماندم که مهمان دارم . در زیر تخت است. مادرم برای کبوتر آب و دانه آورد
اما کبوتر چیزی نخورد و صدایی از او شنیده نمی شد. سرش را زیر بالش کرده بود
شب شانزدهم محرم شد. دلم بسیار شکست گفتم
آقا روز عاشورا تمام شد، چرا به من جواب نمی دهی؟
درب اتاق را از بیرون روی من می بستند و هر کس دنبال کار خودش می رفت. یک وقت چشمهایم را روی هم گذاشتم
در عالم مکاشفه، دیدم سقف اتاق شکافته شد. آقایی همانند یک پارچه نور، تشریف فرما شدند و روی صندلی چوبی کنارم نشستند _ هنوز هم آن صندلی باقیست _ از تخت با همان حال ضعف پایین آمدم و با یک دست بازوی آقا را گرفتم و دست دیگرم را روی شانه آن حضرت قرار دادم و هی می گفتم
به!به! به صورت عالم نگاه کردن عبادت خداست
ایشان به من لبخند می زدند
عرض کردم:شما چه کسی هستید؟
آقا فرمودند
چه کسی را صدا می زدی؟
گفتم: من آقا امام حسین را می خواستم
فرمودند : من امام حسینم، از ما چی می خواهی؟
گفتم
آقا شما خود می دانید من چی می خواهم
در همین حال، دوباره سقف اتاق شکافته شد و دو دست قطع شده در حالی که داخل بشقابی بود ، روبروی آقا حاضر شد
نگاه کردم دیدم این دستها بدن و سر ندارد
آقا فرمودند : به من نگاه کن و از ما چیزی بخواه
گفتم : خود شما می دانید چه می خواهم.
فرمودند: هر چه خواستی، ما به تو دادیم
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذ*ت بیماری را
بعد فرمودند بلند شو برویم
آقا دستم را گرفت و به مسجد خواجه ی خضر کرمان بردند، در حالی که دو دست بریده نیز در کنار آن حضرت بود
دیدم منبری بسیار زیبا وجود دارد و مسجد مملو از افرادی که همه ی انها یک پارچه نور بودند . وقتی آقا وارد شدند، همه از جا بلند شدند
من هم جلو ایشان ایستاده بودم و می گفتم
به!به! نظر به صورت عالم عبادت است
عرض کردم آقا شما کجا بودید اینجا تشریف آوردید
ناگهان از آن حال بیرون آمدم. دیدم در اتاق خودم هستم. ولی داخل اتاق بوی عطر و گلاب و بوی تربت سید الشهدا فضا را پر کرده است و کبوتر از زیر تخت بیرون آمده و با صدای بلند می خواند و به دور من می چرخد
احساس کردم بدنم سبک شده. دست به شکمم کشیدم، دیدم سالم است. فوری از تخت پایین آمدم
چون درب اتاق را از پشت بسته بودند، در زدم. مادرم در را باز کرد و مرا ب*غل کرد و گفت
چه خبر است؟ در این اتاق چه اتفاقی افتاده که این همه بوی خوش و عطر تربت می آید؟ همه تعجب کردند که من چگونه بر خاستم
گفتم:آقا امام حسین مرا شفا داده. با صدای بلند و اشک چشم فریاد یا حسین می زدم
آمدم در حیاط منزل، احساس کردم باید به دستشویی بروم . بعد از ۴ سال برای اولین بار با پای خودم به دستشویی رفتم
مقدار زیادی چرک و خون از من دفع شد. و بدنم کاملا راحت شد. سبک شدم. تمام ورم های بدنم فرو نشست. حتی دو طرف بدنم که از شدت ورم فتق کرده بود خوب شد

آن گاه وضو گرفتم و همه اش یا حسین می گفتم و گریه می کردم تا صبح شد . همسایگان تصور می کردند من مرده ام و برای من بستگانم گریه می کنند . بعضی از آنها صبح به عنوان تشییع جنازه من آمدند. دیدند من سالمم و شفا گرفتم. همدیگر را خبر کردند تا شفا یافتن مرا ببینند.
#دقیقه‌ای اشک
«با نوای صابر خراسانی»

علی-اصغر20iranbanou.com052128.jpg

#مداحی
«با صدای حاج حسین خلج»


[التماس دعا]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
1,197
6,571
148
هَوایـَـتـ
وضعیت پروفایل
[پَـهلوے راسـتِ دنیـا، بــه زیر پـارگـے بـه جـامـانده از سـهـل انـگاریهـــاے خیـــاط تشــَـک]
IMG_20200828_015244_810.jpg

"انجمن کافه نویسندگان"

#شب هشتم

براي دلِ حسين
آيه صبر بخوانيد مردم ؛
اكبرش ارباً اربا شدُ رفت ...
#در پای منبر

?حدیث از رسول خدا(ص)
هر کس چهار خصوصت رو رعایت کنه جایگاهی بلند در قیامت داره:
۱_هر کس محافظ نگهدار امور شهادتینه(یقین به خدا و پیغمبر از ته دل)
۲_کسی که مصیبتی بهش وارد شه بگه ?انا لله و انا الیه الراجعون
۳_کسی که بهش خیری برسه بگه الحمد الله(شکر خدا)
۴_کسی که گناه بکنه استغفار کنه
?روایت داره
کسی که زیاد استغفار کند چهار خاصیت داره
۱_ غم و غصه اش از بین میره
۲_از ترس ها و خوف در امانه
۳_نداری اش درست میشه
۴_از جایی که گمان نداره براش روزی میرسه
(رزق همش پول نیست ،رزق معنوی مهمتره،دوست خوب،همسر خوب،همسفر خوب،همسایه خوب،مسجد نزدیک خونه،اینا همه رزقه و...)
(۷۰ استغفار بعد از نماز عصر وارده نماز شب در وتر ۷۰ اسغفار)


IMG_20200828_015310_710.jpg

گاهی فقط یک نقاش میتواند
روضه علی اکبر را
برایت بازگو کند...
#دقیقه‌ای اشک

روضه‌خون میگه:
نانجیبا بدن علی‌اکبر رو اربا اربا کرده بودن. اقا اومد بالا سر علی اکبرش. خواست پیکرشو جمع کنه ببره کنار بقیه شهدا... نشد... اقا عباشو باز کرد تیکه‌های بدن رو جمع کنه نتونست...
فرمود:
جوانان بنی‌هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم...
♥️ علی اکبر به میدان می‌رود.
تمام لشکر کوفه منتظر امدن او هستند. آن‌ها می‌خواهند دل حسین را با کشتن علی اکبر به درد آورند.
? علی اکبر رجز می‌خواند. به هر سو که می‌رود لشکر کوفه فرار می‌کنند.
♥️ در هرحمله تعدادی از لشکر عمرسعد به قتل می‌رسند.
? علی اکبر همچنان می‌رزمد و می‌جنگد. آفتاب گرم کربلا غوغا می‌کند. باز‌می‌گردد اما با پیکری پر از زخم...
♥️ اشک در چشمان امام می‌نشیند. پاره جگرش از او آب می‌طلبد. می‌فرماید: پسرم به زودی از دست جد خود رسول خدا سیراب خواهی شد.
? علی اکبر به سوی میدان برمی‌گردد. شمشیر او در هوا می‌چرخد و پی‌درپی دشمنان را به تباهی می‌کشاند. همه از دست او فرار می‌کنند.
♥️ اما باران تیر به سویش فرستاده می‌شود. نیزه‌ها می‌اید و نیزه‌ای به کمرش اصابت می‌کند.
? اکنون نامردان کوفه فرصت می‌یابند و شمشیر بر فرق سرش می‌زنند...
♥️ خون فوران می‌کند و او سر خود را روی گردن اسب می‌نهد. اسب به سوی دشمن می‌رود و هرکس با شمشیر ضربه‌ای به سوار می‌زند.
? علی اکبر به زمین می‌افتد و فریاد می‌زند:
بابا خداحافظ...

#حضرت علی اکبر

از جوانان اهل بيت پيغمبر اول كسى كه موفق شد از اباعبدالله الحسین علیه السلام كسب اجازه كند، فرزند جوان و رشيدش على اكبر بود كه خود اباعبدالله درباره اش شهادت داده است كه از نظر اندام و شمايل، اخلاق، منطق و سخن گفتن، شبيه ترين فرد به پيغمبر بوده است
اين جوان آمد خدمت پدر، گفت: پدر جان! به من اجازه جهاد بده. درباره بسيارى از اصحاب، مخصوصا جوانان، روايت شده كه وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مى آمدند، حضرت به نحوى تعلل مى كرد، ولى وقتى كه على اكبر مى آيد و اجازه ميدان مى خواهد، حضرت فقط سرشان را پايين مى اندازند. جوان روانه ميدان شد.
نوشته اند اباعبدالله چشمهايش حالت نيم خفته به خود گرفته بود: «ثم نظر اليه نظر ائس» به او نظر كرد مانند نظر شخص نااميدى كه به جوان خودش نگاه مىكند. نااميدانه نگاهى به جوانش كرد، چند قدمى هم پشت سر او رفت. اينجا بود كه گفت: خدايا! خودت گواه باش كه جوانى به جنگ اينها مى رود كه از همه مردم به پيغمبر تو شبيه تر است. جمله اى هم به عمر سعد گفت، فرياد زد به طورى كه عمر سعد فهميد: «يابن سعد قطع الله رحمك» خدا نسل تو را قطع كند كه نسل مرا از اين فرزند قطع كردى. بعد از همين دعاى ابا عبد الله، دو سه سال بيشتر طول نكشيد كه مختار عمر سعد را كشت.
اين طور بود كه على اكبر به ميدان رفت. مورخين اجماع دارند كه جناب على اكبر با شهامت و از جان گذشتگى بى نظيرى مبارزه كرد. بعد از آن كه مقدار زيادى مبارزه كرد، آمد خدمت پدر بزرگوارش (كه اين جزء معماى تاريخ است كه مقصود چه بوده و براى چه آمده است؟) گفت: پدر جان «العطش»! تشنگى دارد مرا مى كشد، سنگينى اين اسلحه مرا خيلى خسته كرده است، اگر جرعه اى آب به كام من برسد نيرو مى گيرم و باز حمله مىكنم. اين سخن، جان اباعبدالله را آتش مى زند، مى گويد: پسر جان! ببين دهان من از دهان تو خشكتر است، ولى من به تو وعده مى دهم كه از دست جدت پيغمبر آب خواهى نوشيد. اين جوان مى رود به ميدان و باز مبارزه مى كند.
مردى است به نام حميد بن مسلم كه به اصطلاح راوى حديث است، مثل يك خبرنگار در صحراى كربلا بوده است. البته در جنگ شركت نداشته ولى اغلب قضايا را او نقل كرده است. مىگويد: كنار مردى بودم. وقتى على اكبر حمله مى كرد،همه از جلوى او فرار مى كردند. او ناراحت شد، خودش هم مرد شجاعى بود، گفت:قسم مى خورم اگر اين جوان از نزديك من عبور كند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چكار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند كشت. گفت: خير. على اكبر كه آمد از نزديك او بگذرد، اين مرد او را غافلگير كرد و با نيزه محكمى آنچنان به على اكبر زد كه ديگر توان از او گرفته شد و چون خودش نمىتوانست تعادل خود را حفظ كند دستهايش را به گردن اسب انداخت، و چون خون جلوی چشمان اسب را گرفته بود اسب بجای اینکه به سمت خیمه ها برگردد به سمت لشکر دشمت حرکت کرد... اينجاست كه جمله عجيبى نوشته اند: «فاحتمله الفرس الى عسكر الاعداء فقطعوه بسيوفهم اربا اربا»
این نیزه های در بدنت میکشد مرا
این لخته خون در دهنت میکشد مرا
ای سروناز من چقدر قطعه قطعه ای
این پاره پاره های تنت میکشد مرا
با دیدن تو ای پسرم جان به ل*ب شدم
این طور دست و پا زدنت میکشد مرا
معلوم می شود که تو را چنگ میزدند
این تکه های پیرهنت میکشد مرا
داری برای خواهر خود غصه میخوری؟؟
این درد و غربت و محنت، میکشد مرا
باشد عبای من کفن و غسل تو زخون
آن غسل خون و این کفنت میکشد مرا
شبه پیمبرم، پسرم، حاصلم، علی...
نیشخند دشمن لجنت میکشد مرا

IMG_20200828_014436_212.jpg

شب هشتم شده پرپر...
ارباً اربا علی اکبر...

#مداحی
«با نوای مهدی اکبری»

IMG_20200828_014430_274.jpg



[التماس دعا]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
1,197
6,571
148
هَوایـَـتـ
وضعیت پروفایل
[پَـهلوے راسـتِ دنیـا، بــه زیر پـارگـے بـه جـامـانده از سـهـل انـگاریهـــاے خیـــاط تشــَـک]
IMG_20200826_101531_752.jpg

"انجمن کافه نویسندگان"
#شب نهم

هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسیــن
‌با من بگو که آبرویـت بـرده ام حسیــن؟؟
سوگند به موی مادرمان فاطــمــه نشد
شرمنـــده ام که آب نیاورده ام حسیــن

#چند دقیقه تفکر

آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):

انسان حق ندارد عیب کسی را بگوید.
حالا بعضی ها مےگویند آقا ما دیده ایم کہ مےگوییم، ندیده که نمےگوییم. جواب این است که چون دیدی و مےگویی غیبت است، اگر ندیده باشی که تهمت است.
هیچ عیبی نداری، مریضی، همه اش عیب این و آن را می گویی که فلانی چنین، فلانی چنین.
چه کار داریم که فلانی بد است یا خوب، بہ ماچه؟ ما ببینیم خودمان چه کاره هستیم.
خطبه ای در نهج البلاغه راجع به غیبت است که مولا علی علیه السلام می فرمایند: « اگر شما هیچ عیبی نداشته باشید همین که عیب مردم را می گویی، همین بزرگترین عیب است»

#ام‌ا‌لبنین…

عباسش انقدر ادب داشت، به سیدالشهدا نمی‌گفت برادر...
میگفت سرورم... مولای من... آقای من... یا سیدی‌...
آخه میدونی چیه...
مادرش...
ام‌البنین رو میگم...
به عباسش گفته بود:
یوقت حسین رو برادر صدا نزنیا...
ام‌البنین بهش گفته بود:
عباسم...
تو قدت بلنده...
رشیدی...
یوقت کنار حسین راه نری، مردم بگن عباس از حسین بالاتره...
نکنه یوقت حسین خجالت بکشه...
اسمش فاطمه بود...
اما به علی(ع) گفته بود:
جلو بچه‌های فاطمه زهرا، به من نگین فاطمه...
یاد مادرشون میفتن‌...
دلشون میشکنه...
آره‌...
عباس پسر این مادر بود....
به حسینش فقط مث یه برادر نگا نمی‌کرد...
مثل امام زمانش نگاه می‌کرد....
اطاعت محض داشت از امامش...

#امام مظلوم…

مظلوم ترین فرد عالم

✍متاسفانه در بیشتر مجالس مذهبی از یاد امام زمان و دعا برای تعجیل ظهور آن حضرت غفلت می شود، و اگر بدانیم چقدر از آن حضرت غافل بوده ایم، متوجه می شویم که آن حضرت مظلوم ترین فرد عالم هستند.
امام حسین در عالم مکاشفه به یکی از علمای قم فرمودند: مهدی ما در عصر خودش مظلوم است، تا می توانید درباره آن حضرت سخن بگویید و قلم فرسایی کنید؛ آنچه درباره شخصیت این معصوم بگویید درباره همه معصومین علیهم السلام گفته اید؛ چون حضرات معصومین همه در عصمت و ولایت یکی هستند و چون این زمان، دوران مهدی ما است سزاوار است درباره او بیشتر گفتگو شود.
⬅و در خاتمه فرمودند: باز تاکید میکنم درباره مهدی ما زیاد سخن بگویید و بنویسید، مهدی ما مظلوم است، بیش از آنچه نوشته و گفته شده باید درباره اش نوشت و گفت.
? کتاب صحیفه مهدیه؛ بخش مقدمه

IMG_20200829_003240_514.jpg

◾◼نیـزه زار آمده امـ
یا تو پـر ِ نیـــزه شدے
تیــر باران ڪه شدے

یاد ِ حَسَـــــــن افتادمـ ▪◼
#تشنگان دیدار…

میگن:
اقا امام زمان(عج) فرمودن: هرجا روضه عموم #عباس باشه، من خودمو سراسیمه می‌رسونم....

#صدقه…

علامه امينى شب تاسوعا و عاشورا براى امام زمان (عج) صدقه کنار ميگذاشتند و ميگفتند
امشب قلب حضرت در فشار است...
#روضه

امشب روضه میخواهد؟
داستان سقای تشنه ل*ب را شنیده‌ای؟
داستان شرمندگی آبی که دور قبرش میچرخد و قربان صدقه‌اش میرود را چطور؟
داستان بی حرمتی به زن را!
سخت است بردار داشته باشی پا بر روی پایش بگذاری و از شتر بیایی پایین و سیلی بخوری!
قصه‌ی تشنه‌ی ل*ب جوی رفته که آب نخورده را شنیدی؟ قصه‌ی رفیق نیمه راه بودن مشک را چطوره؟
او بردار بود…
برادر روضه نمی‌خواهد
اصلا می‌خواهی برای کدام تکه از بدنش روضه بخوانی؟

#مداحی
«با نوای سلحشور»


[التماس دعا]
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
1,197
6,571
148
هَوایـَـتـ
وضعیت پروفایل
[پَـهلوے راسـتِ دنیـا، بــه زیر پـارگـے بـه جـامـانده از سـهـل انـگاریهـــاے خیـــاط تشــَـک]
IMG_20200829_003234_766.jpg

"انجمن کافه نویسندگان"

#شب دهم

دوباره روضه‌ی آخر خدا به خیر ڪند
دوباره داغ برادر خدا به خیر ڪند
دوباره بارش سنگ و دوباره پیشانی
حدیث تیر مڪرر خدا به خیر ڪند

#زیباترین‌های کربلا

بخشی از زيبایی های وقايع کربلا ...!

✿ زيباترین خواهش یک زن ↯
همراه کردن زهير با امام حسین (ع) توسط همسرش
✿ زيباترين بازگشت ↯
توبه حر و الحاق به سپاه امام حسين (ع)
✿ زيباترين وفاداری ↯
آب نخوردن حضرت اباالفضل (ع) در شط فرات
✿ زيباترين جنگ ↯
نبرد حضرت علی اکبر (ع) با دشمن
✿ زيباترين واکنش ↯
پرتاب کردن سر وهب توسط مادرش به طرف دشمن
✿ زيباترين پاسخ ↯
احلیٰ مِن الْعَسَل جناب قاسم ابن الحسن(ع)
✿ زيباترين هديه ↯
تقديم عون و محمد به امام حسين (ع) توسط مادرشان حضرت زينب (س)
✿ زيباترين نماز ↯
نماز ظهر عاشورا در زير باران تير
✿ زيباترين جان نثاری ↯
حائل قرار دادن دست ها، توسط عبدالله ابن الحسن (ع) و دفاع از عمو
✿ زيباترين سخنرانی ↯
سخنرانی امام سجاد (ع) و حضرت زينب (س) در کاخ ظلم

?از همه زيبايى ها زيباتر، جمله «ما رأيتُ إلّٰا جميلاً» که حضرت زينب (س) حيدر وار بيان کرد. وقتی که یزید با کنایه از ایشان پرسید: خب, چه دیدی؟ و خانم جواب دادند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم.
#حضرت عباس

آیا از همسر و بچه های " حضرت عباس " خبر دارید؟

?حضرت عباس(ع) تنها با یک زن ازدواج کردند. او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود. لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود. او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی ع بود.دلبابه از حضرت ابوالفضل (ع) پنج پسر و یک دختر بدنیا اورد. لبابه در کربلا حضور داشت. یکی از پسران او بنام قاسم در کربلا شهید شد. خود او نیز اسیر شد. همراه با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد.
پس از ازادی اسرا او به مدینه برگشت. لبابه روز و شب گریه میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی از دنیا رفت. خدای رحمتش کند. فرزندان او مدتی توسط مادربزرگ پاکشان ام البنین سلام الله علیها تربیت شدند اما اوهم دوسال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به امام سجاد علیه السلام منتقل شد. گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس ع نزد امام سجاد ع می آمد اشک بر گونه های حضرت جاری می شد. هدیه کنید به پیشگاه مقدس قمر بنی هاشم‌ حضرت ابوالفضل العباس(ع) صلواتی بر محمد و آل محمد.


?سید بن طاووس اقبال الاعمال ص ۲۸
IMG_20200829_095245_189.jpg

میدونيد ضرب المثل«سرش بره قولش نمیره» از کجا اومده؟؟؟
روی دستش " پسرش " رفت ولی " قولش نَه "
نیزه ها تا " جگرش "رفت ولی " قولش نَه "
این چه خورشید غریبی است که با حال نزار
پای " نعش قمرش " رفت ولی " قولش نَه "
شیر مردی که در آن واقعه " هفتاد و دو " بار
دست غم بر " کمرش " رفت ولی " قولش نَه "
هر کجا مینگری " نام حسین است و حسین "

ای دمش گرم " سرش " رفت ولی " قولش نَه "

#واقعه عاشورا

امام حسین یه شب از دشمن مهلت گرفت که با خدا راز و نیاز کنن. به یارانش فرمود هرکسی که اینجاست فردا به شهادت میرسه. اگه کسی میخواد بره شبانه ازینجا دور بشه چون بلاشک شهید خواهد شد.
اولین کسی که گفت نه مولای من، ما با شما میمونیم عباس بود... و تک تک یاران با شور و حرارت این سخن حضرت ابوالفضل رو تایید کردن.
حتی به یکی از یارای امام حسین خبر رسید که پسرش رو زندانی کردن. حضرت فرمودن برو و به زندگیت برس. گفت اقاجان پدر و مادرم به فدات
من اومدم فدایی شما بشم، نخواه که برم...
یکی از غلامانی که با حضرت همراه شده بود، جون بود. امام فرمود: جون، من تورو ازاد کردم تو میتونی بری.
جون به گریه افتاد و گفت: مولا جان...
من سیاهم و بوی بدی دارم. اصل و نسبی هم ندارم. میخوام خونم با خون شما قاطی بشه. میخوام به واسطه فدایی شدن برای شما اصل و نسبی پیدا کنم و رویم سفید و بویم خوش بشه. من شمارو ترک نمیکنم....
صبح عاشورا جنگ با تیری که عمرسعد به سوی لشکر امام پرتاب کرد، شروع شد.
یاران امام و بنی‌هاشم مردانه جنگیدند و به شهادت رسیدند...
عصر شد...
پیکرهای نامرتب هرکدام به کناری افتاده...
امام یکه و تنها...
فریاد زد: هل من ناصر ینصرنی....؟
صدایی برنخواست...
دیگر مردی جز حسین(ع) نمانده بود تا از حرم آل‌الله دفاع کند...
لشکر دشمن، هنوز هم از شیرمردی چون حسین می‌ترسید...
ناجوانمردها!
آخر یک نفر به چند هزار نفر؟؟؟؟?
جنگ تن به تن آغاز شد...
پس از لحظاتی، نانجیبی سنگی به پیشانی حضرت پرتاب کرد...
خون از پیشانی مبارک ایشان جاری شد...
حضرت پیراهن عربی را بالا داد تا خون پیشانی را پاک کند که به ناگاه حرمله تیری به قلب نازنین امام پرتاب کرد...
حضرت فرمود: بسم الله و بالله و علی ملة رسول‌الله....

#داستان

تا قبل از این هیچ تصور درستی ازش نداشتم.
که ینی چی
ینی چی اینکه این روضه خوون‌ها که میگن:
ده سوار نعل اسب‌هاشون رو عوض کردند و بعد...
طبق معمول دوست نداشتم سوال توی ذهنم بی‌جواب بمونه.
ولی این دفعه فکر نمی‌کردم که پیِ جواب یه سوال رفتن اینقدر برام آزاردهنده باشه که قلبم تیر بکشه؛
شب عاشورا بود.
هنوز زمزمه‌ی(عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است...) روی ل*بام با هزار توی سرم یکی نشده بود،
که خودمو وسط یه مغازه آهنگری دیدم که حالا یراق آلات فروشی بود.
مغازه‌ای ده یا دوازده متری که دور تا دور دیوارش پر از زین و یراق و رکاب و دهنه بود.
-وقتتون بخیر جناب نعل دارید؟
+بله، اسب تون چیه؟
با کلافگی گفتم: اسب، دیگه چه فرقی میکنه حالا...؟!
گفت: بله که فرق میکنه. منظورم اینه که نژادش چیه؟
جا خوردم... بی‌اختیار یه آه بلند از ته دلم کنده شد و بی معطلی گفتم: عرب...
از پشت میزش بلند شد.
رفت از بین نعل‌هاش بزرگ‌ترین نعل رو که از یه کف دست هم بزرگتر بود جلوم گذاشت.
و صورتشو تو هم کشید گفت:
اگه بالغ نباشه این اندازه‌اس فکر کنم..
از مغازه اومدم بیرون
تو دستام گرفتمش
یه جسم فولادی ضخیم که حتی توی دو تا دستامم جا نمی‌شد.
وزنش سنگین‌تر از اونی بود که نشون میداد
زمخت
خشن
با لبه های تیز و پر از زائده‌های ریز
قلبم درد گرفت
عرق سرد به تنم نشست
نا از وجودم رفت
فقط چشام خیس شد
لبم چرخید به یه شعر:
گفتم به آب در دل زینب تکان نخور
حتی اگر حسین شود پایمال هم
یاد حرف روضه‌خون افتادم:
هر اسب عرب بالغ تقریبا به صورت میانگین ۳۵۰ تا ۴۰۰ کیلو وزن داره
لعنت به نعل
لعنت به نعل

لعنت به اسب
IMG_20200829_095430_101.jpg

لشگرم ریخٺ بهم یاررشیدم برگرد
ناامیدم نڪن عباس،امیدم برگرد
نگران حرمم جان حسین زودبیا

حرف غارٺ شدن خیمہ شنیدم برگرد
#همه چیز درباره‌ی عباس

گذری بر زندگی و فضائل حضرت عباس بن اميرالمؤمنين عليه السلام:

?عباس (۲۶ - ۶۱ق)، مشهور به ابوالفضل و قمر بنی‌هاشم، فرزند امام علی علیه‌السلام و ام البنین و سردار و پرچمدار سپاه امام حسین علیه السّلام در واقعه کربلا است. او در کربلا سقّای سپاه بود؛ از این رو، در بین شیعیان به «سقای دشت کربلا» معروف است
?حضرت عباس علیه السلام در ۴ شعبان سال ۲۶ق در مدینه به دنیا آمد. در دوران کودکی از پدرش تحصیل علم کرد و امام علی (ع) فرمود:
اِنَّ وَلَدِی العَبّاسَ زُقَّ العِلمَ زَقّاً؛
همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا می‌گیرد، از من معارف فرا گرفت.
?در مدت ۱۴ سال که با پدر زیست، همیشه و در همه حال در کنار پدر حضور داشت
ایشان در سال۳۷۷ق درجنگ صفین حضور داشت و سخنانی در توصیف شجاعت ایشان نقل شده است.
?کنیه‌ و القاب
«ابوالفضل» مشهورترین کنیه عباس است. «ابوالقاسم» کنیه‌ دیگر او است که از زیارت اربعین بر گرفته شده.
قمر بنی‌هاشم، #باب_الحوائج، طَیّار، سقّا پرچمدار و علمدار از القاب آن حضرت است
♦امام سجاد علیه السلام :«خدا عمویم عباس را رحمت کند، به راستی ایثار و جانبازی نمود، جنگ نمایانی کرد تا دستانش قطع شد و خود را فدای برادرش نمود. خداوند در برابر این فدارکاری - همانند عمویش جعفر طیار- دو بال به اوعنایت کرد تا به یاری آنها، همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند. همانا عباس نزد خداوند تبارک و تعالی مقامی دارد که تمامی #شهیدان، در روز قیامت، بر او غبطه می‌خورند و رسیدن به آن مقام را آرزو می‌کنند.»
♦امام صادق علیه‌السلام در توصیف عباس (ع):«بصیرت نافذ، بینش عظیم، ایمان بسیار، #جهاد در محضر امام حسین (ع)، جانبازی و ایثار، شهادت در راه امام خود، تسلیم در برابر جانشین رسول خدا (ص)، تصدیق امام زمانش، وفاداری، تلاش تا آخرین حد و....
♦همچنین در آغاز زیارتنامه ایشان می‌فرماید:«سلام بر تو ای بنده نیکوکار و فرمانبرِ خدا و پیامبر خدا(ص) و امیرالمؤمنین (ع) و حسن(ع) و حسین(ع)».
♦امام زمان علیه السّلام : «سلام بر ابوالفضل العباس، پسر امیرمؤمنان(ع)، آن که جان خود را نثار برادرش کرد، دنیا را وسیله آخرت خود قرار داد و فدای برادرش شد. او که نگهبان بود و بسیار کوشید تا آب را به ل*ب تشنگان حرم برساند و دو دستش در جهاد فی سبیل الله قطع شد.
خداوند قاتلان او، یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی را از رحمت خود دور سازد.»


? منابع روایات :خصال، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۶۸. اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۳۰. کامل الزیارات، ۱۳۷۷ش، ص۷۸۶، بطل العلقمی، ج۲، ص۳۱۱
#داستان

رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به حاج رسول تُرک، از عربده‌کش‌های تهران بود،اما عاشق امام حسین علیه‌السلام بود.در ایام عزاداری ماه محرم شب اول، بزرگان و صاحبان مجلس محترمانه بیرونش کردند و گفتند: تو عرق‌خوری و آبروی ما را می‌بری!حاج رسول برگشت و داخل خانه رفت و خیلی گریه کرد و گفت: ناظم ترک‌ها جوابم کرد، شما چه می‌گویی، شما هم می‌گویی نیا؟!
اول صبح در خانه‌اش را زدند، رفت در را باز کرد، دید، ناظم ترک‌هاست، روی پای حاج رسول تُرک افتاد و اصرار کرد بیا بریم، گفت: کجا؟! گفت: بریم هیئت! حاج رسول گفت: تو که من را بیرون کردی؟ گفت: اشتباه کردم، حاج رسول گفت: اگر نگویی نمی‌آیم! ناظم گفت دیشب در عالم رؤیای صادقانه دیدم، در کربلا هستم، خیمه‌ها برپاست، آمدم سراغ خیمه سیدالشهداء علیه‌السلام بروم، دیدم یک سگ از خیمه‌ها پاسداری می‌کند، هر چه تلاش کردم، نگذاشت نزدیک شوم، دیدم بدن سگ است، اما سر و کله حاج رسول است، معلوم می‌شود امام حسین علیه‌السلام تو را به قبول کرده است.
ناگهان حاج رسول شروع کرد به گریه کردن، آنقدر خودش را زد گفت: حالا که آقام من را قبول کرده است، دیگر گناه نمی‌کنم، توبه نصوح کرد، از اولیای خدا شد. شبی عده‌ای از اهل دل جلسه‌ای داشتند، آدرس را به او ندادند، ناگهان دیدند در می‌زنند، رفتند در را باز کردند، دیدند حاج رسول است! گفتند: از کجا فهمیدی کلی گریه کرد و گفت: بی‌بی آدرس را به من داده است، شب آخر عمرش بود و رو به قبله بود گفتند: چگونه‌ای!گفت: عزرائیل آمده، او را می‌بینم، ولی منتظرم اربابم بیاید.
IMG_20200829_003244_453.jpg

#مداحی
«با نوای محمود کریمی»



[التماس دعا]
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
1,197
6,571
148
هَوایـَـتـ
وضعیت پروفایل
[پَـهلوے راسـتِ دنیـا، بــه زیر پـارگـے بـه جـامـانده از سـهـل انـگاریهـــاے خیـــاط تشــَـک]
IMG_20200901_090429_256.jpg

"انجمن کافه نویسندگان"

#شب سیزدهم

با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک
لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک !
مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر
مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک
عِندَما کُلُ یَرَونَ المَوتَ اَحلی مِن عَسَل
خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک
کلُّ مَن فِی الموکبِ قالَ خُذینی یا سُیوف
تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک؟
یَلمَعُ النُّور الذی سَمّاهُ مصباحَ الهُدی
تا قیامت می درخشد این چراغ تابناک
داوری عادل تر از تاریخ در تاریخ نیست
نور هرگز در شب ظلمت نمی گردد هلاک

#شاهدین کربلا…

ابن رباح می‌گوید:

مرد نابینایی را دیدم که هنگام کشته شدن حسین(ع) در میدان جنگ بود. از او درباره کوری چشمانش پرسیدم.
گفت: من یکی از ده نفری هستم‌ که شاهد کشته شدن حسین(ع) بودم، ولی من نه تیری زدم، نه نیزه‌ای پرتاب کردم و نه شمشیری کشیدم.
بعد از کشته شدن حسین(ع) به خانه برگشتم و نماز عشاء را خواندم و خوابیدم!!!!
در خواب کسی را دیدم که گفت پیش رسول خدا برو. گفتم: پیامبر چه کار با من دارد؟
پس گردن مرا گرفت و کشان کشان سوی حضرت برد.
پیامبر را دیدم که در صحرا نشسته، آستین‌ها را بالا زده و خنجری در دست دارد و فرشته‌ای جلوی او ایستاده و شمشیری از آتش در دست دارد که نه نفر از دوستانم را کشت به گونه‌ای که به هرکدام ضربه‌ای می‌زد، جسدشان پر از آتش می‌شد...
من نزدیک پیامبر شدم و مقابلش زانو زدم و گفتم:
سلام بر تو ای رسول خدا... حضرت جواب نداد و مدتی صبر کرد.
سپس سرش را بالا گرفت و فرمود: ای دشمن خدا! حرمت مرا شکستی و خاندان مرا به قتل رساندی و حق مرا رعایت نکردی و انجام دادی هر آنچه را که می‌خواستی.
گفتم: ای رسول خدا! به خدا که من نه شمشیری زدم و نه نیزه‌ای پرتاب کردم و نه تیری انداختم.
پیامبر فرمود: راست می‌گویی، ولی سیاهی لشگر را زیاد کردی؛ نزد من بیا.
نزدیک پیامبر رفتم و تشتی پر از خون دیدم.
پیامبر به من گفت: این خون فرزندم حسین است... کمی از آن خون را به چشم من کشید؛ وقتی بیدار شدم کور شده بودم...


? لهوف، سیدابن‌طاووس، ص ۱۵۳، ۱۵۴
#فراز‌هایی از زیارت عاشورا…

فرازهایی در زیارت عاشورا وجود دارد؛
که دربردارنده مهم‌ترین پیام‌ها هستند.
«بَرِئْتُ إِلَی اللهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ. وَ أَتَقَرَّبُ إِلَی اللهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوَالاتِکُمْ وَ مُوَالاةِ وَلِیِّکُمْ، وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ، وَ النَّاصِبِینَ لَکُمُ الْحَرْبَ، وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ، إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ، وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاکُمْ، وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ. فَأَسْأَلُ اللهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِکُمْ، وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُم‏ أن یَجعَلَنی مَعَکُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ»؛[1] «بیزاری می‌جویم به درگاهِ خدا و به پیشگاه شما، از ایشان و به درگاهِ خدا، تقرّب می‌جویم. از آن پس، به شما تقرّب می‌جویم، به خاطر دوستیِ شما، و دوستیِ دوستان شما و به خاطر بیزاری از دشمنان شما و بر پا کنندگانِ جنگ علیه شما، و به خاطر بیزاری از یاران و پیروان ایشان. همانا من، در آشتی‌ام با هر که با شما در آشتی باشد، و در جنگم با هر که با شما در جنگ باشد، و دوستم با هر که شما را دوست بدارد، و دشمنم با هر که شما را دشمن بدارد. پس، از خداوندی که مرا به شناخت شما و دوستانتان گرامی داشت و از دشمنانتان بیزاری داد، می‌توان گفت این فراز (حبّ و بغض، تولی و تبری)
IMG_20200830_144813_926.jpg

زینب غمت غم است و قلم از غمت غمین
غمگین ترین غزل ز غمت می خورد زمین

#علی اکبر…

مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری (ره )می فرماید :

وقتی که علی اکبر بر زمین قرار گرفت در آن لحظه سه ناله و سه صدا یک دفعه بلند شد :
صدای اوّل : صدای علی اکبر بود لحظات آخر صدا زد : یا اَبَتاه عَلَیکَ مِنّی السلام ... (سلام تودیع )
صدای دوّم : صدای امام حسین بود ، وقتی در خیمه صدای ناله علی اکبر را شنید بی اختیار ، عزیز فاطمه فرمود یا بُنَیَّ قتلوک .
صدای سوّم : که در آن حال بلند شد صدای زینب بود که صدا می زد : وا حبیباه ، یا اُخیّاه وَ ابنَ اُخیّاه (وای برادرم ، وای پسر برادرم ).

#ام سلمه…

امّ سلمه گفت: «نزدِ من تُربتی است که جدِّ تو به من داده است و آن در شیشه‌ای است.»
حسین گفت «به خدا قسم که من کشته شوم. هر چند به عراق نروم، مرا می‌کشند.»
آن‌گاه، تُربتی برگرفت و در شیشه نهاد و به ام ّسلمه داد و گفت «آن را با شیشه‌ی جدّم در یک‌جای نه. وقتی خون شدند، بدان که من کشته شده‌ام...
روز عاشورا، ام سلمه دید تربتی که حسین به او داده خون شده است. دانست که حسین(ع) به شهادت رسیده...

#داستان

در حج قطره خون پشه‌ای بر احرامی یکی از اهل کوفه افتاده بود، از عبدالله بن عُمر پرسید که این خون پاک است یا نجس؟
عبدالله گفت: شگفتا از شما، پارسال خون حسین را ریختند و امثال تو سکوت کردید و حالا می‌پرسی که احرامی‌ات با این خون نجس است یا پاک؟!

? ابن اثیر، الکامل فی التاریخ
IMG_20200831_102248_358.jpg

#مداحی
«با نوای جواد مقدم»



[التماس دعا]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا