گویی متعلق به سرزمین ناشناختهی دیگری بود؛
سرزمینی که موجودات زندهی روی آن آدم نبودند.
آنها گیاهانی بودند به شکل انسانها.
موهای آنها از گلبرگهای گلهای نرگس و آفتابگردان بودند. چشمانشان زمرد های خیره کنندهی آبی رنگ و ل*بهایی از جنس یاقوت سرخ داشتند.
پوست آن ها از رزهای سفید ساخته شده و بود بسیار لطیف و خوش بو بودند.
لباسهای مختلفی از گلهای رنگا رنگ به تن داشتند.
خانههای شان درختهای بزرگ جثهای بودند و وسایل خانه ها گاهی گل گاهی از همان درخت ها ساخته شده بود.
آن ها دوست بودند و با دل شکستن و تنها گذاشتن یکدیگر نا آشنا بودند موسیقی آن شهر صداهای پرنده های خوش صدا... بلبل ها و قناری و بقیه پرندههای آن شهر بود.
روز و شبی وجود نداشت یک طرف آسمان شان خورشید بود و یک طرف دیگر ماه هیچ جدایی در آن سرزمین وجود نداشت و همه دورهم بودند.
آنجا بهشتی بود....
#دیوونهی طبیعت.
۱۴۰۰/۱۲/۳