تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

همگانی 🔸️[ یِــک صَــفـــحــه اَز زِنــدِگــی ]🔸️

  • شروع کننده موضوع نهنــگ
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 1,114
  • پاسخ ها 28
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
g7jv_img_۲۰۲۱۰۴۲۳_۰۳۳۳۱۱.png

همین الان زندگی کن، شاید فردایی نباشه!

☕?〗

‹ زندگی، راز بزرگیست که در ما جاریست ›
در این تاپیک شما می‌توانید اتفاق‌هایی که در روز تجربه کرده‌اید را با ما به اشتراک بگذارید.
「 در میان دلواپسی‌هایت، کمی هم زندگی را نفس بکش...」
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
اما یک روز صبح چشم باز می کنی و می بینی همه چیز ناپدید شده است؛
احساست، اشتیاقت، امید ات همه و همه ناپدید شده اند.
آن گاه خود را غریبه و ناشناخته می یابی، زیرا کسی شده ای که قبلا هرگز نبودی.
خواسته هایت دیگر نه تنها تورا به ذوق نمی آوردند بلکه خودت رهایشان می کنی.
پاهایت بر خلاف میل ات اصرار می کنند برای رفتن و تو هر آن چه که آرزویش را داشتی و هر که را دوست داشتی رها می کنی.
با خود کلنجار می روی که چرا هیچ چیز دیگر در تو اشتیاق را زنده نمی کند، احتمالا نامش را خستگی بگذارم، خستگی از تمام درد ها و آدم ها... .
قاتل اینها کیست؟
قتل هم که همیشه به صورت جسمانی صورت نمی گیرد، گاهی آدم ها اشتیاق و امید و احساس تورا می کشند، می شوی یک جسم پوشالی بدون نگرانی یا هرگونه احساساتی... !
حال دلم از همه می گریزد، حتی از کسانی که با تمام جان دوستشان داشتم و حتی حرف زدن با آن ها مرا به هیجان می آورد .

با بی حسی مطلق چه باید کرد؟

با این شخص بیگانه که دیگران از من ساختند چه باید کرد؟

با این آدم بیگانه لج کرده ام، کسانی که دوستشان داشتم را با قلبم به آغو*ش کشیدم و رهایشان نمی کنم، آن ها همیشه در قلب من محفوظند اما
"دیگر نمی خواهمشان، در واقع دیگر هیچ چیز نمی خواهم!"

#کاکائو تلخ به قلم گیسو آرامیس
5 مه
02:57




 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
امروز ساعت 4 بعد از ظهر بود که تنها در اتاق نشسته بودم به صفحه ی گوشی خیره بودم و به حرف های استاد گوش می دادم، استادمان می گفت:

(به طور کلی انسان در رنج آفریده شده و این رنج به شکل های مختلف تا پایان زندگی با ما همراه خواهد بود.)

من هم به این می اندیشم که به گمانم انسان یک ظرف است، ظرفی مخصوص اندوه که باید با اندوه پر شود و همواره باید اندوه را بپذیریم چرا که هر چه بیشتر مقاومت کنیم درد بیشتری خواهیم داشت، به طور مثال برای مرگ عزیزانمان غیر از سوگواری و پذیرش کار دیگری نمی توانیم بکنیم.

منتها گاهی خیلی از ما آدم ها همانند ظرفی می شویم که از اندوه بسیار سرریز شده است.

10 مه
#گیسو نویس ?✍️
" کپی برداری ممنوع "
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
این گونه است دیگر، گاهی طلوعی وجود ندارد... .
گاهی شب می ماند و نمی رود تا تاریکی جایش را به روشنایی دهد .
گاهی...
گاهی آخرین ستاره هم خاموش می شود،نمی دانم کجا اما می افتد، سقوط می کند و
می میرد.
گاهی هم میان تاریکی ها چشمانت را می بندی، چشمانت را می بندی تا اشک از چشمانت نلغزد و روی گونه هایت بچکد چرا که از گریه کردن هم خسته ای.
اما چانه ات می لرزد، اشک های سمج از لای پلک هایت سر می خورند و از مژگانت می چکند.
گاهی حس می کنی به اندازه‌ی یک پیر زن 60 ساله، زندگی که نکرده ای اما درد کشیده ای.
آری...
گاهی آخرین ستاره هم
می میرد!

11مه 00:5
گیسو نویس
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
تمام عمر یک گوشه کز کرده ای، اما پاهایت درد می کنند؛ چون در واقع تمام عمر را دویده ای اما
اینجا
انتهای تمام کوچه ها
بن بست است!

#گیسو آرامیس ✍️
11مه
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
به گمانم مارا گول زده اند، مدام در گوشمان خواندند، زندگی شیرین است زندگی زیباست، مرگ وحشت آور است.
اما در واقع مارا گول می زنند.
زندگی ست که وحشت آور است.
جسمی که به مرور تحلیل می رود، مریض می شود و سرطان می گیرد.
مَردمی که حواسشان نیست فردا او نیست پس فردا دیگری نیست و شاید هم به خودمان بیاییم و ببینیم دیگر نیستیم. عکس های دسته جمعی را که هربار نگاه می کنی می بینی، یک نفر از میان جمع رفته است و فقط همان عکس از او بجا مانده، اما همچنان یکدیگر را می رنجانیم.
زندگی وحشت آور است چرا که همواره رنج به ما تحمیل می شود، مثل از دست دادن پدر بزرگ
مادر بزرگ
پدر
مادر
و در نهایت کسی که دوستش داری!
و هرچه بیشتر تقلا کنی و مقاومت کنی درد تو بیشتر خواهد شد،چرا که ما فقط می توانیم اندکی سوگواری کنیم و در تلاش باشیم تا برای رنج کمتر، خودمان را وقف دهیم.

مارا گول زده اند مارا از مرگ ترسانده اند.

مارا گول زده اند و
خودکشی را عملی پَست دانسته اند چرا که
اگر این چنین نمی گفتند
تمام ما، یعنی تمامی اهالی این کره ی خاکی، با هم به سوی مرگ می رفتیم، درست همان کاری که نهنگ های آبی می کنند.
به گمانم برای پیشگیری از چنین فاجعه ای که کره ی خاکی با این جمعیت بسیار تمام مردمش خودشان را دار نزنند چنین دروغ هایی می گویند.

شاید...

#گیسو آرامیس

11مه
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Mar
3,244
9,325
193
اقیانوس بلاهت
وضعیت پروفایل
ما مثل دمینو بهم ضربه میزنیم تو به من من به اون اون به اون!
گاهی اتفاقی می‌افتد که جرئت بررسی را نداریم اما آرزوی مرگ می‌کنیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
تا می تونید به آدما کمک کنید!
یک روز می رسه که تو میمونی و آدمایی که اونقدر بهشون خوبی کردی که خودشون منتظرن تا یه فرصت پیدا کنن برای جبران.
اون موقع هربار که به بن بست خوردی، هرجا احتیاج داشتی، اونا همشون حاضرن تا خو بی هات رو جبران کنن!

#گیسو نویس
26 مه
00:10

 
آخرین ویرایش:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا