بسمه تعالی
به راه عشق فتادم که از غمی برهم / ز چاله پای درآمد ولی به چاه افتاد
اشعار نظم همواره دلنشینتر، شیرینتر و رساتر از اشعار سپید بوده و هستند؛ قلمی که به ریتم و وزن عادت کرده، به راحتی میتواند هر نوع جادویی از کلمات را بسازد و کام مخاطب را با شیوایی کلام شیرین کند. بسیار اندکاند نویسندگانی که در کنار نوشتن آثار داستانی، به سرودن نیز روی بیاورند و در هر دو عرصه سربلند باشند. جناب صمدی کاشانی یکی از این هنرمندان است که لطفشان شامل حال ما شد و درخواست مصاحبهی ما را پذیرفتند.
نخستین اثر داستانی ایشان «هنرستان عشق» از نشر آئیساست که به تازگی به چاپ دوم خود رسیده.
1. به رسم دیرین خودتون رو به طور مختصر معرفی بفرمایید.
بنده در اسفندماه سال 1354 توی یکی از خونههای قدیمی کاشان به دنیا اومدم؛ به همون سبک سنتی که قابله میآوردن توی خونهها. خونهای که توی محلهی «درب باغ» کاشان واقع شده بود و الآن جای اون خونه رو چهارتا خونهی دیگه و با معماری جدید پر کردن. محلهی درب باغ الآن ثبت میراث فرهنگی شده و ای کاش اون روزی که خونه رو خر*اب کردند هم ثبت میشد؛ چون دور و بر اون الان پر هست از آثار تاریخی مرمتشده که مرکز گردشگری هستند و الآن کسی بدون مجوز میراث حق نداره آجر روی آجر بذاره.
2. چه شد که دست به قلم شدید؟
حسرت جای خالی اون خونه، اون هم وقتی که هنوز جای جای خونه توی ذهنم بود و حسرتش باقی، شد انگیزهی من برای نوشتن اولین داستان بلند. من به محلهی قدیمی پدری خودم میرفتم و با خاطرات اندکی که داشتم جای خالی اون رو تصور میکردم. اون وقت داستانها و خاطرات بزرگترها رو کنار هم میگذاشتم و بعد با انرژی زیاد میرفتم و دست به قلم میگرفتم.
3. از چه سنی دست به قلم شدید؟
اینکه در چه سنی دست به قلم شدم رو یادم نمیاد؛ چون نوشتن شروعی ناگهانی مثل ازدواج یا تولد نداره. باید بگم از همون دوران کودکی خوب انشاء مینوشتم اما کسی تشویقم نمیکرد که قلم خوبی دارم یا نه؛ ولی حدود ده سال پیش در یک موقعیت کاری قرار گرفتم که هر روز به مدت سه-چهار ساعت من بودم و یک میز و صندلی. توی تنهاییهام قلم بهترین مونسم بود. مینوشتم و دور میریختم. البته مطالعه هم زیاد داشتم. از همون 17 یا 18 سالگی اهل کتاب خوندن بودم.
4. در را*بطه با شعرسرایی چطور؟
یک بار که خواستم مطلبی رو بنویسم، ناخواسته آهنگ به نوشتههام اومد و برای اولین بار احساس درونی خودم رو در 25 بیت شعر درآوردم. بعدا که با عروض و قافیه آشنا شدم متوجه شدم که اون 25 بیت از نظر عروضی کاملا درست بوده. الآن هم بیشتر اشعاری که دارم داستانهای کوتاهی در قالب شعر هستند.
5. دغدغهها فراواناند؛ دغدغهی اصلی شما چیه؟
در یک کلام باید بگم فرهنگ غنی ایران که الآن زیر خاک فقر مدفون شده. من پیرمردها و پیرزنهای بیسواد زیادی رو توی شهر خودمون میشناسم که اشعار حافظ و سعدی رو حفظ هستند و اگر ده دقیقا کنارشون بنشینی غرق در شعر و ادبیات میشی ولی در کنارش فارغالتحصیل دانشگاهی امروزی رو میبینم که حتی یک بیت شعر از بزرگانمون رو درست نمیتونه بخونه و این بزرگترین دغدغهی فکری بندهست.
6. سال 98 رو چه طور توصیف میکنید؟
مثل تمام سالهای دیگه؛ شاید از یک نگاه نزدیک سال خوبی نبود. با سیل شروع شد و با ویروس کرونا ختم شد؛ اما خیلی زیباییهای دیگری هم داشت. مثلا خشکسالی مرتفع شد و دیگه دغدغهی ذهن هیچکس نیست. ولی از نظر فرهنگی و کتاب باید بگم بدترین سال در طول چهل سال گذشته بود.
7. با توجه به اینکه در عرصهی شعر هم فعال هستید، توضیح بدید که توانایی سرودن شعر کلاسیک، میتونه با ممارست و تمرین به دست بیاد یا صرفا یک موهبت الهیه؟
شعر یک واسطهست. واسطهای میان کلمات و دنیای ماوراء. بین دیدنیها و چیزهایی که فقط حس میشند. اون چه که با تمرین به دست میاد نظمه، نه شعر. بارها و بارها خواستم یه شعر بنویسم ولی نتونستم حق مطلب رو ادا کنم و هر چی سر هم کرده بودم رو دور ریختم؛ اما وقتهایی هم بود که مثل معتادی که دنبال مخ*در میگرده، دنبال یه قلم و کاغذ بودم که بنویسم. «شعر» رو مینوشتم. با چنان سرعتی که دستم از ذهنم عقب میموند و درد میگرفت و همون زمان داشتم بال در میآوردم. احساسی عجیب و هیجانی وصفنشدنی. بهترین اشعار من اونها هستند.
8. ایدهی «هنرستان عشق» کجا زده شد؟
باید بگم این داستان هنرستان عشق بود که من رو نویسنده کرد. این داستان به نیت زنده کردن فضای خانه پدری و حضور متافیزیکی در خانهای که دیگر نیست، نوشته شد و نوشتن اون بیش از یک سال طول کشید. پیش از چاپ چند نفر رمانخون حرفهای اون رو خوندند و باعث شدند که به نوشتنم ایمان بیارم.
9. نقطهی اوج هر نویسندهای بنا به نگرش خودش تفاوت داره؛ شما این نقطهی اوج رو کجا میبینید؟
من به نقطهی اوج فکر نمیکنم؛ به «راهی» که درش هستم اهمیت میدم. مهم اینه که در راهی که هستم خستگی و رخوت به سراغم نیاد.
10. بازخوردها نسبت به «هنرستان عشق» امیدوارکنندهست؛ این رو مدیون چه چیزی هستید؟
سوال عجیبیه؛ نمیدونم چرا نمیتونم جواب درستی بدم. من با هنرستان عشق زندگی کردم با اون خندیدم و گریه کردم و بیشتر شبها خوابش رو میدیدم. را*بطهی من با این داستان دوطرفه بود؛ فقط من اون رو خلق نکردم، هنرستان عشق هم من رو از نو ساخت.
11. راهی که ادبیات امروز طی میکنه به کجا ختم میشه؟ این تیراژ کتاب، این هزینهها...
کتاب و کتابخوانی هم با همون مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند که کل عناصر جامعه درگیرش هستند. کتاب گرون نیست، ذهنیت مردم نسبت به کتاب سخیفه؛ برای همین فکر میکنیم پرداخت صد هزار تومن برای یه کتاب خیلی زیاده در صورتی که همین مبلغ برای خانوادهای که بخوان پیتزا بخورن خیلی هم خوبه. ماهی دو بار یه پیتزا خو*ردن عادیه ولی کتاب خریدن بیهودهست!
12. نظرتون رو در حد توصیف کوتاهی دربارهی افراد زیر جویا میشم؛
دکتر علی شریعتی؟
پیامبر زمان و قهرمان مبارزه با استعمار دینی
نزار قبانی؟
آشنایی ندارم
سیمین دانشور؟
پرچمدار تابوشکنی زنان معاصر
استاد بهمن فرزانه؟
خدمتگزار گمنام فرهنگ ایران
13. دوران کودکی -شیرینترین و عزیزترین داشتههای ما- چهطور گذشت؟
هرگز افسوسی بر کودکی ندارم. به لحاظ ظاهر سخت بود؛ کودکی من با آشوبها و نواغض جنگ در یک خانوادهی نسبتا شلوغ آمیخته بود؛ ولی هر چه که بود خودساخته و جانسخت بار اومدیم.
14. اگر قرار باشه که فقط در یکی از دو عرصهی نوشتن یا سرودن ادامه بدید، کدوم رو انتخاب میکنید؟
نمیتونم بین این دو تا مرزی برای خودم قائل بشم؛ این سوال شما مثل این میمونه که بگید اگه قرار باشه برای راهرفتن یکی از پاها رو انتخاب کنید کدوم رو ترجیح میدید. من مینویسم و در شرایطی هم شعر میگم.
15. به نقل از استاد هوشنگ گلشیری، «نویسندگان شاعران شکستخوردهاند»؛ واقعا؟
تا حدود زیادی درسته. قدرتی که در شعر هست در نثر نیست. شعر میتونه گنجینهای بیپایان حساب بشه اما زیباترین نثرها هرگز به مانایی شعر نیستند. خیلی از نویسندهها سعی کردن شعر بگن اما ناکام موندن. دربارهی شعر سپید هم باید بگم مطلقا اون رو شعر نمیدونم و من اگر جای هوشنگ گلشیری بودم میگفتم سپیدسراها شاعران شکستخوردهاند!
16. به نسل نوجوان و مشتاق نوشتن و خوندن، پیشنهاد میکنید که آثار نسلهای قبل رو بخونن، یا آثار جدید؟
امروز هم آثار خوب زیادی از نویسندهها داریم. بزرگترین حسن نوشتههای امروزی اینه که گویای وضعیت امروزند؛ برای شروع به تازه کتابخونها باید پیشنهاد کتابهایی رو داد که راحتتر بتونن با اونها ارتباط برقرار کنن.
17. در پی بالاتر رفتن هزینههای چاپ و خرید کتاب، میل به نگارش و خوندن آثار در فضای مجازی -چه برای خالق اثر و چه برای مخاطب- بیشتر شد؛ شما با انتشار اینترنتی رمانها موافقید؟
وقتی تکنولوژی یک روندی رو ایجاب میکنه مخالفت کردن چیزی جز فرسودگی و از بین بردن انرژی نیست؛ باید درستترین راه رو انتخاب کرد نه این که از ریشه با مجازی شدن کتابخوانی مبارزه کرد.
18. کتابی، فیلمی یا سریالی معرفی کنید برای این روزهای «در خانه بمانیم»؟
کتاب «فیه ما فیه» کتابیست که به خیلیها پیشنهاد میدم. گاهی مثل فال یا استخاره دست لای اون میندازم و یک فصل از اون رو میخونم و چند برابر زمانی که صرف خوندنش کردم به محتواش فکر میکنم.
19. نصیحت شما به نوکاران عرصهی نویسندگی؟
واژهی «نصیحت» برام خوشایند نیست؛ مخصوصا گفتنش که راحتترین و بیهودهترین کار دنیاست.
20. سخن آخر...
سخن آخر این که مثل هر نویسندهی دیگری دوست دارم بازخورد نوشتههام رو در خوانندههام بدونم و این مهمترین انگیزهی یک نویسندهست. به امید روزی هستم که پردهها از جامعه برداشته و فاصلهها کم بشن.
با تشکری به خصوص از جناب آقای محمد صمدی کاشانی من باب زمانی که در اختیار ما گذاشتند و ما رو قابل دونستند ??
مصاحبهکننده: پرندهسار
ثبت به مورخ پانزدهم اردیبهشتماه سال 1399
آخرین ویرایش توسط مدیر: