تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

[Black_wolf] دوره دوم کارگاه دلنوشته نویسی

  • شروع کننده موضوع Lidiya
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 339
  • پاسخ ها 11
وضعیت
موضوع بسته شده است.
L

Lidiya

مهمان
22297_23f2d9c9593884231706184a4a045ed3.jpg

با سلام

کاربر گرامی @Black_wolf
با شرکت در کارگاه آموزش دلنوشته نویسی می بایست تمرینات محوله به خود را در این تاپیک قرار دهید.

_ مدرس @Gisow Aramis _
_ دوره ی آموزشی زمستان 99 _

❄لطفا از ارسال هرزنامه خودداری کنید❄

با پایان دوره تاپیک بسته خواهد شد.

°|با تشکر، مدیریت تالار ادبیات|°
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,734
1,982
133
قلب نوژان
وضعیت پروفایل
سکوت...!
تمرین!

درمیان باتلاقی پر تلاطم، که هر بار مصمم تر، درحال غرق کردن تو، در افکاری سیاه و غبارآلود است و تنها دلی مانند آیینه میتواند تو را محو روشناییِ وجودِ بی‌ثبات و خوش ذوقت کند!

دلی روشن که غبار تمام این خیال هایِ واهیِ به او رسیدن را از عقلِ بی خردت میشوید. عقلی که هیچگاه حس سردرگمی های بین سیاه و سفید را درک نخواهد کرد. هیچگاه نخواهد فهمید که تو نیازی به اندیشه نداری. تو تنها نیازمندِ خیالی روشن و امیدی تا ابد فروزان هستی که تا قیامت به پای خواسته قلب تپنده و بی‌تاب ات بایستی!

قطعا دلِ بیقرارم تاوان این انتظار را به بهایی سنگین می‌پردازد؛ اما خیالِ دل‌انگیزت، انگیزه‌ای وصف ناشدنی برای قلب بی‌تار و پودم است.

99/11/27
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,734
1,982
133
قلب نوژان
وضعیت پروفایل
سکوت...!
40862_b047ae273bca98f404470a3b13af0a47.jpg



تمرین!


دلتنگم، فرقی نمیکند کجا باشم در همهمه و اجتماع عام یا در دنیای منزوی و رامی که خود ساخته ام... .
در طبیعتی خرم و عطرآگین یا قله قاف!
هر جا که باشم؛ یاد و خاطراتت بدجور مرا در باتلاق احساسم می بلعد.
در باتلاقی عمیق در انتهای قلبی غم دیده... .
دیگر فرقی ندارد که جسم هایمان به هم نزدیک باشد یا نه.
اما این را میدانم که قلب هایمان بدجور باهم در آمیخته اند!
همانند طنابی که گره کور به آن زده باشند...
گره قلبم بدجور کور ست، نه با دست باز میشود نه با شمشیر بریده.
اما شاید این گره روزی در اعماق قلب شکسته ام آنقدر در تاریکی وجود جا خشک کند که دیگر نه نیاز به دستی برای باز کردن دارد! نه نیاز به شمشیری برنده برای دریده شدن!

99/11/29

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,734
1,982
133
قلب نوژان
وضعیت پروفایل
سکوت...!
تمرین!
یک چیز این میان جا مانده‎‌ست. یادم نمی‌آید که چه‌چیز را در وجودت به یادگار گذاشته‌ام؛ اما حس های لطیف و مملو از محبت‌ات را به خاطر دارم که مرا در آغو*ش عشقی مهربان و با احساس جای میدهد. نمیدانم چه چیز این میان گیرافتاده‌ست. شاید قلب من، در وجودت در بند باشد، پشتِ میله های احساس؛ اما هیچگاه از بلندی های دنیا نترس. مانند یک بندباز ماهر چوبِ تعادل زندگی را با دقت در دست بگیر و پیش برو و هیچ‌گاه به پایین پاهایت نگاه نکن. آنجا آدم‌هایی هستند که تو را از شهامت‌ات فرو مینشانند. به آدم ها نگاه نکن! تنها به مقصدت خیره شو، به من، به زندگی‌ای در اوج آسمان، بالای ابرهایی غوطه‌ور در آسمانِ آرامش.
99/12/3
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,734
1,982
133
قلب نوژان
وضعیت پروفایل
سکوت...!

او سالهاست خود را از تو پنهان پنداشته اما تو روباه زوزه کش قصه ای! روباهی رام شده بدست ماه خود.
همه میگویند گرگ برای ماه، ماه ها و سال ها، و حتی قرن ها زوزه خواهد کشید؛ اما تو چه؟
خوب میدانی هر چه که بگویند به گرد پای اهلی شدنت توست ماه زیبایی ات نمی‌رسد!

۹۹/۱۲/۲۵
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,734
1,982
133
قلب نوژان
وضعیت پروفایل
سکوت...!

بهترین رویا در اعماق قلب ها... . شاید بهترین روزهایت را با او گذرانده باشی اما هیچ چیز نمی تواند جای خالی ای که هر بار تو را قل قلک میدهد را پر کند. قل قلک هایی پر از دلتنگی و پر از گریه های بی امان. او هم درد و هم درمان بود.

۹۹/۱۲/۲۵
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,734
1,982
133
قلب نوژان
وضعیت پروفایل
سکوت...!

آدم هایی با تار و پود مختلف، با رنگ های مختلف و با افکاری مختلف در کنار هم... . هم نظراند اما؛ هم نظر با اختلاف و تضاد من با آنها، با تفاوت افکاری پریشان و آشفته در برابر تفکراتی آرمیده در زندان تن. اما من آنقدر ها هم تعفن بار به نظر نخواهم آمد؛ آنها با من متفاوت اند!
۹۹/۱۲/۲۵
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,734
1,982
133
قلب نوژان
وضعیت پروفایل
سکوت...!

چشمانت همچو ماه به صورتم میتابید و مرا نورانی نشانت میداد. آنچنان که دوست داشتی. مانند این شب ها که بی هوا به چشمانت خیره میشوم. نمیدانم باید در کجای این دنیای خالی بگردم به دنبال ماه زمینی ام؛ اما شب ها را با ماه غوطه ور در حوض چشمانم درد و دل میکنم و بجای شانه هایت بدجور به زانو هایم وابسته شده ام.
۹۹/۱۲/۲۵
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,734
1,982
133
قلب نوژان
وضعیت پروفایل
سکوت...!

تو بنده خود هستی یا برده خود!؟
تو بهترین خود در این دنیا هستی یا تاسف بار ترین آدمها!؟
تو هر چه که باشی فوق العاده ای اما کسانی تو را زیر سوال خواهند برد که چیزی نمیدانند، از تو، از زندگی، از تو، از تو، از تو... .
اما خود خوب میدانی که روزی این آدمها را به سکویی خواهی برد که حتی از قله قاف هم نتوان تو را نظاره‌گر بود.
روزی خواهد رسید به وسعت فرداهایی بهتر، برای زندگی بهتر، در کنار آدمهایی دانا تر... .
۹۹/۱۲/۲۵
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
2,734
1,982
133
قلب نوژان
وضعیت پروفایل
سکوت...!

در اعماق دنیایی پر از سیاهی های عاشق، غرق در خیالات متوهم در گوشه و کنار دنیای تار و مبهوت در سکوتم به دنبال چیزی نیستم. تنها پی خواهرم میگردم؛ شاید در گوشه و کنار دنیایم پیدا شود؛ اما نه. او سالهاست که مرده، چه کسی در پی آدم های مرده ست؟ چه کسی در دنیایش سردرگم آدمی ست که از همان اول وجود نداشته؟ چه کسی!؟
۹۹/۱۲/۲۵
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا