Cheat
مدیر تالار ردهبندی آثار + اتاق فکر
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مـدرس
تیم تگ
تئوریسین
داور آکادمی
نویسنده رسمی رمان
جـادوگرانسـیاه
- نوشتهها
- 2,056
- پسندها
- 5,470
- امتیازها
- 388
سبک نوشتاری شما کدومه؟:))
|• ادبیات ژانری (Genre Fiction)
|• اسمهای دیگر: ادبیات عامهپسند، ادبیات مردمپسند، ادبیات عامه، ادبیات عوامانه، ادبیات تودهپسند، ادبیات همهخوان
|• دامنهی مخاطبان ادبیات ژانری پیش از انتشار تعیین میشه. چند نمونه ژانر اینها هستند: جنایی، فانتزی، علمیتخیلی، عاشقانه، وحشت.
|• در ادبیات ژانری بیشتر روی داستان (پیرنگ) تمرکز میشه تا فلسفه و واکاوی درونی شخصیتها و توسعهشون. مثلا در رمان عاشقانه، تمرکز اصلی روی رابطهی عاطفیِ بین شخصیتهاست.
|• هدف اصلی ادبیات ژانری، سرگرم کردن خوانندهست. معمولا سرراستاند، پایان خوش یا تلخ و شیرین دارند، به سوالها پاسخ داده میشه.
|• ناشران ادبیات ژانری رو میپسندند چون مخاطبانشون تودهی مشخصیه و چاپشون خطرپذیری زیادی نمیخواد. در کتابفروشی، کتابهای ژانری به راحتی در قفسههای مربوط به خودشون قرار میگیرند.
|• چند نمونه از نویسندگان موفق ادبیات ژانری:
|• استیون کینگ (وحشت)، جی. آر. آر. تالکین (فانتزی)، کاتلین ای. وودیویس (عاشقانه)
|• داستان ادبی (Literary Fiction)
|• در فارسی براش لفظ "ادبیات فاخر" هم به کار برده میشه، اما اینجا نوشته نمیشه؛ چون مخالفان زیادی داره و اون رو لفظی "فخرفروشانه" میبینند.
|• داستانهای ادبی با ژانر خاصی تعریف نمیشن. در این داستانها، زبان و شیوهی نگارش و تکنیکها به اندازهی موضوع مهماند. بیشتر از پیرنگ، به توسعهی شخصیتها توجه میشه. از مسائل فلسفی و ایدئولوژیها گفته میشه.
|• در مقایسه با جریان اصلی، دیالوگ و اکشن کمتری داره و در عوض دروننگری و تفصیلهاش بیشترن. معمولا خواننده رو به چالش میکشه. ممکنه معانیِ پنهان پشت داستان باشند.
|• ممکنه بهجای اینکه صریحا بگه دربارهی چیه، دربارهی چیز "عظیمتری" باشه. شاید لازم باشه خواننده چند دفعه کتاب رو بخونه که تمام معانیِ جاسازیشده رو بفهمه.
|• ممکنه انتظارات خواننده رو برآورده نکنه؛ مثلا پایانش مبهم و دوپهلو باشه، پیرنگ نداشته باشه، با قواعد دستور زبان و علامتهای نگارشی بازی بشه. سمبولیسم و استعاره و تشبیه داشته باشه.
|• داستان ادبی عموما کمتر از ژانری میفروشه، نویسندههاش هم عموما انتظار تودهی عظیم خواننده رو ندارن. ناشران برای چاپشون محتاطاند.
|• چند نمونه از نویسندگان موفق داستان ادبی:
|• فئودور داستایوفسکی، مارگارت آتوود، جان اشتاینبک، ارنست همینگوی
|• ادبیات جریان اصلی (Mainstream Fiction)
|• داستانهای جریان اصلی، ممکنه قواعد و هنجارهای خاص ادبیات ژانری رو بشکنن، مثلا در رمانهای با ژانر کارآگاهی در آغازِ داستان جسدی پیدا میشه یا جرمی انجام؛ اما در جریان اصلی اون جسد ممکنه وسط کتاب پیدا بشه.
|• مثال دیگه اینکه کتاب "روانی آمریکایی" تحت عنوان جریان اصلی تبلیغ میشه؛ نه جنایی. چون مشخص نمیشه جنایتها واقعا اتفاق افتادن یا زادهی تخیل شخصیت بودن.
|• جریان اصلی هم بیشتر روی داستان تمرکز داره، اما عمق شخصیتپردازیش بیشتره. هدف اصلیش هم سرگرم کردنِ خوانندهست؛ اما هدف دوم ممکنه گفتن از مفاهیم فلسفی باشه.
|• یک تفاوتش با ادبیات ژانری اینه که کتابی با ژانر خاص برای مخاطبان خودش جذابه؛ مثلا شاید کتاب جنایی رو کسی که عاشقانه دوست داره نپسنده. اما در جریان اصلی، مخاطبان فراتر از چیزیاند که از قبل تعیین شده. مثلا استیون کینگ باعث شده کسانی که به طور عادی رمان وحشت دوست ندارن آثارش رو بخرن، پس شاید بشه اون رو جریان اصلی محسوب کرد.
|• بر خلاف اکثر کتابهای ادبی، پایان اکثر کتابهای جریان اصلی راضیکنندهست و چیزی مبهم نمیمونه، یعنی خواننده لازم نیست زور بزنه تا داستان رو "بفهمه".
|• در این تعاریف، تعریف جریان اصلی وابسته به ژانری و ادبی بود؛ اگه بخوایم تعریف مستقلی بهش بدیم به سادگی میتونیم بگیم شاید نویسنده نخواد اثرش درگیر حد و مرزهای ژانر بشه یا نخواد عمق و پیچیدگی زیاد بهش بده؛ شاید فقط بخواد سوژهای از زندگی روزمره دربیاره و ازش بنویسه.
|• چند نمونه از نویسندگان موفق جریان اصلی:
|• چارلز بوکوفسکی، هاروکی موراکامی، آلیس مونرو، پت کانروی، میوی بینچی، جان ایروینگ، جیمز ای میچنر، ایمی تن
نکته:
● گونهها لزوما برتر از دیگری نیستند. کتابها بهتر و بدتر از یکدیگرند و صد البته سلیقه تاثیرگذاره.
● لازم نیست حتما طرفدار یک گونهی ادبی باشیم، میتونیم هر چیزی بخونیم که یاد بگیریم و لذت ببریم.
● گونههای ادبی درهمتنیدهاند و لزوما حد و مرز سفت و سختی برای تشخیصشون از هم وجود نداره.



























● گونهها لزوما برتر از دیگری نیستند. کتابها بهتر و بدتر از یکدیگرند و صد البته سلیقه تاثیرگذاره.
● لازم نیست حتما طرفدار یک گونهی ادبی باشیم، میتونیم هر چیزی بخونیم که یاد بگیریم و لذت ببریم.
● گونههای ادبی درهمتنیدهاند و لزوما حد و مرز سفت و سختی برای تشخیصشون از هم وجود نداره.