تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دفتر تمرین دفتر تمرین نویسندگی | لِــیــدی گُـل کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع TELMA
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 654
  • پاسخ ها 11
وضعیت
موضوع بسته شده است.
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,696
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
71359_74bf9abbf25683d1776f1c187cd86433.png

بسم الرحمن

نویسنده‌ی محترم @آلـبـالــو
در این تاپیک،
تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش نویسندگی را قرار دهید.
امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد.
? از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید.

با تشکر
|مدیریت بخش کتاب|​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Sep
5,845
14,936
218
21
همین حوالی
وضعیت پروفایل
هیچ حالے را بقایی نیست" بےصبری نکن'
«حسبی الله»

خیره به رگ‌های متورم چشمانش شد. جروبحث‌ها تمامی نداشتند؛
رنگ پوست سبزه‌ی چهره‌اش حال روبه قرمزی می‌زد. عرق از پیشانی‌ پر چین و چروکش قطره قطره به زیر فرومی‌ریختند.
سگرمه‌های درهمش تضاد عجیبی با رنگ آبی چشمانش ایجاد کرده بود.
صدای نفس‌های تند و پی‌درپی‌اش تنها موسیقی بی‌کلامی بود که در فضای اتاقک تاریک و کوچک به گوش می‌رسید.
پوست ل*ب‌های باریک‌اش خشکیده و بی‌روح شده بود.
دسته‌ای از موهای فر مشکی‌اش بر اثر بادی که از پنجره‌ی اتاقک ‌می‌وزید از زیر چادر سیه‌فامش روی پیشانی‌اش رها شده بود.
گِل‌های سیاه روی بوت‌هایش جای گرفته و خشک شده بودند.



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,696
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
«حسبی الله»

خیره به رگ‌های متورم چشمانش شد. جروبحث‌ها تمامی نداشتند؛
رنگ پوست سبزه‌ی چهره‌اش حال روبه قرمزی می‌زد. عرق از پیشانی‌ پر چین و چروکش قطره قطره به زیر فرومی‌ریختند.
سگرمه‌های درهمش تضاد عجیبی با رنگ آبی چشمانش ایجاد کرده بود.
صدای نفس‌های تند و پی‌درپی‌اش تنها موسیقی بی‌کلامی بود که در فضای اتاقک تاریک و کوچک به گوش می‌رسید.
پوست ل*ب‌های باریک‌اش خشکیده و بی‌روح شده بود.
دسته‌ای از موهای فر مشکی‌اش بر اثر بادی که از پنجره‌ی اتاقک ‌می‌وزید از زیر چادر سیه‌فامش روی پیشانی‌اش رها شده بود.
گِل‌های سیاه روی بوت‌هایش جای گرفته و خشک شده بودند.



سلام سوگل قشنگم
مرسی که تمرین رو انجام دادی
یه چندتا مشکل کوچک هست که:
«حسبی الله»

خیره به رگ‌های متورم چشمانش شد.
کی خیره به رگ متورم چشماش شد؟
جواب این سوال میشه هر چی بشه یعنی توصیفگر خودش رو داخل متن دخیل کرده
جروبحث‌ها تمامی نداشتند؛
خب اینو کلا باید حذف کنی چون من گفتم یه نفر باشه و مثل مجسمه یه جا فیگور گرفته باشه، سروصدا و جروبحث رو نمیشه از چشماش فهمید
باید جوری بنویسی که مخاطب همون لحظه بفهمه حالش چطوره نه اینکه متوصل به جملات قبل یا بعد بشی
رنگ پوست سبزه‌ی چهره‌اش حال روبه قرمزی می‌زد. عرق از پیشانی‌ پر چین و چروکش قطره قطره به زیر فرومی‌ریختند.
اینجا عالی بود
سگرمه‌های درهمش تضاد عجیبی با رنگ آبی چشمانش ایجاد کرده بود.
صدای نفس‌های تند و پی‌درپی‌اش تنها موسیقی بی‌کلامی بود که در فضای اتاقک تاریک و کوچک به گوش می‌رسید.
موسیقی بی کلام؟ این برای اکسپرسیونیستی خوبه نه توصیف عینی
پوست ل*ب‌های باریک‌اش خشکیده و بی‌روح شده بود.
دسته‌ای از موهای فر مشکی‌اش بر اثر بادی که از پنجره‌ی اتاقک ‌می‌وزید از زیر چادر سیه‌فامش روی پیشانی‌اش رها شده بود.
گِل‌های سیاه روی بوت‌هایش جای گرفته و خشک شده بودند.



خب اینجا از لباسش توصیفی نداشتی از اینگه رو چی نشسته بود توصیفی نداشتی از ل*ب هاش که مثلا خشک و پوسته پوسته شده بود هم توصیفی نداشتی
ولی برای بار اول عالی بود♥️
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Sep
5,845
14,936
218
21
همین حوالی
وضعیت پروفایل
هیچ حالے را بقایی نیست" بےصبری نکن'
سلام سوگل قشنگم
مرسی که تمرین رو انجام دادی
یه چندتا مشکل کوچک هست که:

کی خیره به رگ متورم چشماش شد؟
جواب این سوال میشه هر چی بشه یعنی توصیفگر خودش رو داخل متن دخیل کرده

خب اینو کلا باید حذف کنی چون من گفتم یه نفر باشه و مثل مجسمه یه جا فیگور گرفته باشه، سروصدا و جروبحث رو نمیشه از چشماش فهمید
باید جوری بنویسی که مخاطب همون لحظه بفهمه حالش چطوره نه اینکه متوصل به جملات قبل یا بعد بشی

اینجا عالی بود

موسیقی بی کلام؟ این برای اکسپرسیونیستی خوبه نه توصیف عینی

خب اینجا از لباسش توصیفی نداشتی از اینگه رو چی نشسته بود توصیفی نداشتی از ل*ب هاش که مثلا خشک و پوسته پوسته شده بود هم توصیفی نداشتی
ولی برای بار اول عالی بود♥️
مرسی عزیزم، دوباره انجام بدم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,696
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Sep
5,845
14,936
218
21
همین حوالی
وضعیت پروفایل
هیچ حالے را بقایی نیست" بےصبری نکن'

"حسبی الله "

خب با خوندن این داستانک میشه گفت فهمیدیم بچه‌ها رو نمیشه تو سن کمی که دارن اونجوری که می‌خوایم و منطق مون میگه مجبورشون کنیم کاری که پسند ما هست و از نظر ما کاملا درست و به جا بوده و حتی برای خود بچه مفیده و موثر رو انجام بده. بهرحال بچه هست دیگه برای همین که ادراکی از مسائل و اتفاقاتی که رخ میدن ندارن بهشون می‌گیم بچه. باید تا جایی که می‌تونیم از راه درست و مهربونی با بچه رفتارکنیم و فرق بین درست و غلط رو بهش بفهمونیم ولی اگه بازم سر تقی کرد باید ما تسلیم بشیم و همراهیش کنیم تا وقتی ذوق و اشتیاق کودکانش تموم بشه و اون کار باعث دل‌زدگیش بشه و دیگه از انجام دادنش لذ*ت نبره و تکرارش نکنه.

داستانکی که باید بنویسم :

دخترک با ذوق بچه‌گانش عروسک جدیدی را که دیشب مادرش برایش هدیه داده بود را برداشت و دمپایی‌های عروسکی صورتی-بنفش رنگش را پوشید و بلافاصله دوید به سمت در حیاط تا برود با دوستانش مشغول بازی شود. همین‌که خواست در را باز کند مادرش از داخل اتاقش بیرون آمد و با سرعت وارد حیاط شد و دست دخترک را گرفت و مانع بیرون رفتنش شد. با خود می‌اندیشید که زمستان است و بیشتر بچه‌ها در این فصل مبتلا به سرماخوردگی می‌باشند و اگر دخترکش بیرون برود و با آنان یک جا باشد حتماً اوهم مریض می‌شودـ روزهای زمستان پی در پی درحال گذشتن بودند و دخترک در تمام این روزها با حالی آشفته و تک و تنها کنج اتاقش زانوی غم ب*غل گرفته بود مدام در دل حسرت برف بازی کردن و آدم برفی درست کردن با دوستانش را می‌خورد. هربار به سمت در آبی رنگ حیاط می‌رفت مثل همیشه مادرش سدی برای بیرون رفتنش می‌شد و این اجازه را به او نمیداد.
یک روز دخترک مریض شد و وقتی بردنش مطب دکتر گفتند که سرماخورده است و حالش اصلا خوب نیست مادرش جا خورد و با خود اندیشید اوکه همیشه مواظب دخترکش بوده پس چگونه مریض شده است؟ یعنی تمام زحماتی که کشیده و بارها و بارها دخترکش را به گریستن وادار کرده بیهوده بوده؟
پزشک پس از نسخه نوشتن برای دخترک افزود که علاوه بر حال جسمانی دخترک روحیه اش هم به شدت بد است و آسیب بزرگی دیده است و در مرض افسردگی گرفتن است.
گفت که بهتر است او را پیش هم‌بازی هایش برده و روحیه ی دخترک را تازه کند و از دلش در بیاورد این حبس خانگی را...


به حضرت قلم نفهمیدم چی به چیه فقط خواستم بنویسم تا ریا نباشه???‍♀️
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Sep
5,845
14,936
218
21
همین حوالی
وضعیت پروفایل
هیچ حالے را بقایی نیست" بےصبری نکن'
?توصیف دشویی ??‍♀️

"به نام چیز اهم دشوییه پس
به نام قلم"

روشویی به رنگ سفید بود و با شیرآلات سفید که از تمیزی درحال برق زدن بودند به درستی تضاد زیبایی را دارا بود.
کابینت زیر روشویی به رنگ سفید-طوسی بود که در خود قابلیت مخفی سازی وسایل سرویس بهداشتی را داشت. دستگیره‌های کابینت زیر روشویی نقره‌ای رنگ بودند و طرح پیچکی که ابتدا مناسب و انتهایش روبه باریکی بود، را داشت. آینه‌ی روشویی دایره‌ای شکل بود و فاقد هرگونه لکه یا کثیفی بود.
روی کابینت روشویی جا صابونی و جا مسواکی ست کابینت روشویی وجود داشت. و همچنین مخزن مایه دستشویی کرم رنگی هم در انجا قرار داشت.
و با کمی فاصله از محل روشویی، سطل زباله‌ای طوسی رنگی کنار توالت فرنگی سفید رنگ قرار گرفته بود.
کاشی‌های دستشویی رنگ طوسی بودند و با سرامیک های کف دستشویی ست بودند.
جا حوله‌ای کنار درب سفید رنگ دستشویی قرار داشت و حوله‌ای به کابینت زیر روشویی آویز بود.

پ ن: سوخت مشترک مورد نظر به اتمام رسیده است لطفا با واکنش چش قلبی این سوخت را برگردانید???‍♀️


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Sep
5,845
14,936
218
21
همین حوالی
وضعیت پروفایل
هیچ حالے را بقایی نیست" بےصبری نکن'

"حسبی الله "

تمرین (جعبه؟!)

چراغ‌های نارنجی رنگ، روشنی چشم‌گیری به خیابان طویل بخشیده بود. آدمک‌ها یکی پس از دیگری از از خیابان میگذشتند و باران آهسته بر دوش آن‌ها می‌بارید و کت‌های رنگارنگ و در سایز و مدل‌های مختلف شان را خیس می‌کرد.
کنج خیابان گل فروشی وجود داشت و کنار در قهوه‌ای رنگ چوبی‌اش جعبه‌ کادوی مشکی رنگ و همراه گل‌های کوچک و کم رنگ قرمز که یک پاپیون قرمز روی درب آن تزئین شده بود وجود داشت.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,696
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨

"حسبی الله "

تمرین (جعبه؟!)

چراغ‌های نارنجی رنگ، روشنی چشم‌گیری به خیابان طویل بخشیده بود. آدمک‌ها یکی پس از دیگری از از خیابان میگذشتند و باران آهسته بر دوش آن‌ها می‌بارید و کت‌های رنگارنگ و در سایز و مدل‌های مختلف شان را خیس می‌کرد.
کنج خیابان گل فروشی وجود داشت و کنار در قهوه‌ای رنگ چوبی‌اش جعبه‌ کادوی مشکی رنگ و همراه گل‌های کوچک و کم رنگ قرمز که یک پاپیون قرمز روی درب آن تزئین شده بود وجود داشت.

عالی
عالی
عالی
میتونی طولانی ترش کنی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Sep
5,845
14,936
218
21
همین حوالی
وضعیت پروفایل
هیچ حالے را بقایی نیست" بےصبری نکن'
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا