سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,085
امتیاز
118
negar_1704460704867_l800.png
نام دلنوشته: سخت‌تر از خارا
نویسنده: ارغنون
ژانر: تراژدی
سطح: ویژه

دیباچه:
هنوز هم سختم، اگرچه ناتوان.
خودم را پشت سنگ‌های بزرگ غمم پنهان می‌کنم، نمی‌دانم چندتایشان را در جیب دارم و به کدام دریا هجرت خواهم کرد. ادبیاتم را نیز فراموش کرده‌ام، ادبیات شیوه‌ی به کار گرفتن زبان است به هنر و من چندی‌ست که نه زبان دارم و نه هنر!
 
آخرین ویرایش:

تمنای واژگان

مدیر هماهنگی
عضو کادر مدیریت
مدیریت هماهنگی
مدیر ارشد
همیار مدیر
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
3/10/23
ارسال ها
3,717
امتیاز واکنش
8,402
امتیاز
173
°•○°● بسم الله الرحمن الرحیم ●°○•°





نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ دلنوشته



شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای آثار



پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد دلنوشته




پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید

درخواست تگ برای دلنوشته




همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی




اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه




قلمتان سبز و ماندگار

مدیریت تالار ادبیات انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,085
امتیاز
118
شکسته نبودم، شکست را نپذیرفتم و شکستم. تفاخر سنگ‌ بودم که شیشه‌‌ی روح‌ خود را خراش دادم... .
چه‌گونه بگویم که اندوهم حالا از من بزرگ‌تر و بلند قدتر است؟
اینک احساس می‌کنم که تمام‌ بن‌بست‌های دنیا را در سینه دارم و شهامت مرگ را هم ندارم.
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,085
امتیاز
118
بدترین ترس من این است که زمانه آن‌قدر پیکر خسته‌ی ما را لگدمال کند که از یاد ببریم چه‌قدر یک‌دیگر را دوست داریم؛ که میان خودمان هم غریب بیفتیم. اکنون، چه کس می‌داند که من چه احوالی دارم؟ میان حلقه‌ی یارانم اما تنهایم، حتی نمی‌دانم انسانم یا سوگی که می‌تواند راه برود... .
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,085
امتیاز
118
مثل پسرک عاشقی که به چشمان دخترِ کدخدا دل باخته‌ است، نگاه می‌کنم و صدایم در نمی‌آید؛ ناتوان شده‌ام. جبر، جای خون زیر پوستم دویده است و خوب می‌فهمم، خوب می‌فهمم که درد بی‌چارگی چیست.
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,085
امتیاز
118
گاهی نمی‌توانم حرف بزنم، کاش می‌شد بگویم که لالم، اما نیستم. زبانم سالم است و فکم باز و بسته می‌شود. من ناتوانم و نه لال، ناتوان از به زبان آوردن همه‌چیز. واژه‌ی مصیبت خیلی کم است و واژه‌ها تهی‌تر از درد‌هایم‌اند. می‌بینم، می‌شنوم، بدنم می‌پرد، دست‌هایم تیر می‌کشند اما رویم نمی‌شود حرف بزنم. کاش قادر بودم که زندگی را به اولین دیدار بازگردانم. اکنون نیز برای هیچ‌چیز دیر نشده است، این منم که پیر شده‌‌ام.
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,085
امتیاز
118
تمام عمر از قطار جا مانده‌ام و این چنگ‌هایی که به زندگی پرتاب می‌کنم و به تن خویشتنم بازمی‌گردد حاصل این‌ همه ناتوانی‌ست. هرگز نرسیده‌ام، حتی یک‌بار! همیشه دیر رسیده‌ام، جنازه‌ها بی‌شیون من خاک شدند و برادرها بی‌بو*سه‌ی من بدرقه. اکنون دیگر در دست‌هایی که روزی خواب‌گاه پرندگان و شبی همدم زاری چمدان بوده‌اند چه جز سنگ‌های بزرگ دارم؟
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,085
امتیاز
118
همه‌چیز از وجود من رفته است. بر گل‌آلود سکوت نشسته‌ام و اندیشه‌ام این است که چه‌قدر از ناتوانی بود و چه‌قدر ما به اشتباه، رضایت تعبیرش می‌کردیم. دست می‌کشم بر جوارح بیرون‌زده‌ی اندوهگین احساسم، در من هرچه تقلا می‌کرد، مرده است. به خودم که می‌آیم، حتی خدایی برای گلایه کردن ندارم؛ ناتوانی مانند سیانوری زیر زبانم ایستاده و منتظر فرصتی است تا مرا بکشد و رد زندگی حقیرانه‌ام را برای ابد از اسناد دنیا پاک کند... .
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,085
امتیاز
118
به من گفت که تو هنوز بسیار جوانی! جمله‌اش را برداشتم، در دهانم مزه کردم و با احساس خون در گلویم، واژگان کلیشه‌اش را تف کردم. جوان نبودم، جوان نیستم و هرگز نخواهم بود؛ دیگر به یقین رسیدم که از بدو تولد، سالخورده‌ای بودم که سالمندخانه‌ی جهان به مذاقش خوش نمی‌آمد. زنِ پاتالی بودم در جسم یک نوزاد، با چشم‌هایی که حتی در عکس‌های کودکانه‌ام نیز، هیچ فروغی نداشتند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,085
امتیاز
118
ممکن نیست کسی من را بشناسد، درحالی‌که خودم هم خودم را نمی‌شناسم. چیستم؟ زندان، زندان‌بان و زندانی. دریافته‌ام که زبانم قرار نیست با هیچ شکنجه‌ای باز شود. مدام سعی می‌کنم که حرف بزنم و چیزی بر زبانم رانده نمی‌شود. تکه‌تکه شده‌ام و هر تکه‌ام، دیگری را زخم می‌زند. در شادترین حالت غمم و غم‌آهنجم را آن‌سوی آب‌های آزاد گم کرده‌ام... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا