- Feb
- 144
- 414
- 63
- سطرها
ل*ب پرتگاهی ایستاده ام
چنگی بر گلوگاهم،
در اوج ها فریاد می زنم
وجودم لبریز از شعله ها
همچون سیلی
طغیان می کنم
اما هیچ فایده ای ندارد
انگار روحم از جلد
ترک شده است
تمامی شعر هایم،
نقطه ی آخر خط ندارند
ولی انتها کجاست؟
آن را هم نمی دانم
پرستش تو و خواستنت
یا نوشتن سطرهای عاشقانه،
کدام باعث می شود
به سویم باز آیی؟
همان را انجام می دهم!
شرافتمندانه و با آغو*ش باز
حتی بعد بارها گناه
می بخشمت و می پویمت
اما تنها می خواهم فقط
از میان شکوفه ی لبانت،
کلمه ی خداحافظی را حذف کنم
من تو را از یاد نمی برم
نمی توانم ببرم
بیا و از یادم نبر
فراموشم نکن
قرن ها زمان نداری
ثانیه ها زمان دارم
تا داشته باشمت،
تا صاحبم شوی
تمامی این سخنانم
برای توست
برای تو می گویم
برای تو می نویسم
پس چرا جوابگوی
دعاهایم نمی شوی؟
چرا در برابر حاجاتم
روا نمی شوی؟
ل*ب پرتگاهی ایستاده ام
چنگی بر گلوگاهم،
در اوج ها فریاد می زنم
وجودم لبریز از شعله ها
همچون سیلی
طغیان می کنم
اما هیچ فایده ای ندارد
انگار روحم از جلد
ترک شده است
تمامی شعر هایم،
نقطه ی آخر خط ندارند
ولی انتها کجاست؟
آن را هم نمی دانم
پرستش تو و خواستنت
یا نوشتن سطرهای عاشقانه،
کدام باعث می شود
به سویم باز آیی؟
همان را انجام می دهم!
شرافتمندانه و با آغو*ش باز
حتی بعد بارها گناه
می بخشمت و می پویمت
اما تنها می خواهم فقط
از میان شکوفه ی لبانت،
کلمه ی خداحافظی را حذف کنم
من تو را از یاد نمی برم
نمی توانم ببرم
بیا و از یادم نبر
فراموشم نکن
قرن ها زمان نداری
ثانیه ها زمان دارم
تا داشته باشمت،
تا صاحبم شوی
تمامی این سخنانم
برای توست
برای تو می گویم
برای تو می نویسم
پس چرا جوابگوی
دعاهایم نمی شوی؟
چرا در برابر حاجاتم
روا نمی شوی؟