تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد کاربران نقد رمان جنون هم‌ گناه | نویسنده شکارچی

نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,774
148
18
به نام خدا
نام رمان: جنون هم گناه
ژانر: عاشقانه، جنایی، معمایی
نویسنده: @شکارچی
خلاصه:
جنون هم‌گناه گواهِ عاشقانه‌ی خفته‌‌ی ماست و من خودِ مجنونم… .
عشق از من به جریانِ تو می‌رسد و تو در بیداری دست رد به سی*نه‌ام می‌زنی! غافل از این‌که روزگار همیشه به میل تو نخواهد بود… .
من آخرین چاره‌ی تو، از درد به نفس بیدارم هنوز!
زمانه‌ی م*ست ما را بهم می‌رساند. درد بکش، دردِ تو جنون من است… .


«لینک رمان جنون هم گناه»
 
آخرین ویرایش:
برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
2,130
7,938
148
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
58932_2cd1f758b5974a1b1c7e9cda7c31847c_1icc.png

به نام خدا

نویسنده عزیز از شما بابت انتقاد‌پذیری و احترام به نظرات دنبال‌کنندگان رمانتون سپاس‌گذاریم.
خواهش‌مندیم پس از ایجاد تاپیک نقد کاربران مروری بر قوانین ساب نقد کاربران داشته باشید؛

قوانین ساب نقد کاربران

همچنین در صورت بروز هرگونه پرسش یا سوالی می‌توانید در تاپیک زیر مطرح کنید؛

تاپیک پرسش و پاسخ
نویسنده ارجمند شما نیز می‌توانید انتقادات، پیشنهادات و شکایات خود را در تاپیک زیر با ما به اشتراک بگذارید؛

تاپیک جامع انتقادات و پیشنهادات تالار نقد
یاحق
|تیم مدیریت تالار نقد|
 
ژورنالیست
ژورنالیست انجمن
تیم کتابخوان
Feb
152
411
63
19
درود بر نویسنده‌ی عزیز
تعداد پارت خوانده شده : 13
نقدی که می‌کنم کاملن از زبان یه مخاطب عادیه. امیدوارم کمک کننده با‌شه.
خب از اولش بخوایم شروع کنیم،
نام داستان: با ژانر داستان و محتوا کاملن همخوانی داشت و خوب بود.
خلاصه هم خوب بود و مشکلی نداشت.
در ادامه، شروع رمانتون خیلی خوب بود! مخاطب رو ترغیب به ادامه می کرد تا بخواد بفهمه چه اتفاقی افتاده. اما واقعن عالی می شد اگر مقدمه هم نوشته بودی تا کمی با روی بهتری وارد داستان می شدیم.
يه مشکلی که من با اوایل بخش میانه داشتم، این بود که توی بیان احساسی که الآن نقش اصلی داره زیاده روی کرده بودی. می دونی جمله ها زیبا بودند اما مانع از این می شد که ما وارد داستان بشیم. من کمی موقع خوندنشون اذیت شدم و با رسیدن به دیالوگ ( بالاخره اومدی عزیز دلِ من) یه آخیشی گفتم و وارد داستان شدم. به نظر بهتره نه اینکه حذفشون کنی بلکه یکم از مقدار این توصیف حس و حال نقش اصلی کم کنی و به اتفاقی که داره میوفته بیشتر بپردازی.
می دونی برای فهمیدن صحنه ای که می خواستی توضیح بدی و به مخاطب منتقل کنی این جمله ها از وضوح صحنه می کاست. و من نمی تونستم درست تجسم کنم. شاید هم برا اینه که من کلن جمله‌های ساده تر و ملموس تر رو ترجیح می دم.
ولی جدای از این کشش نصبتن خوبی داشت و باعث می‌شد بخوام ادامه ماجرا رو بدونم.
ادامه پارت ها رو من واقعن دوست داشتم و ایرادی به عنوان یه مخاطب عادی توش ندیدم. فقط گاهی تجسم مکانی که توش بودی برام سخت می‌شد.
يه چيز ديگه ‌ای هم که وجود داشت این بود که شخصیت های زیادی یهو وارد داستان کرده بودی و من فقط ازشون یه اسم رو متوجه می‌شدم و این تیکه یکم برام اذیت کننده بود.
راجع به مونولوگ ها، شما مونولوگ ها رو ادبی ننوشته بودید اما باز هم زیبا بود. اوایل من یکم باهاش دچار مشکل می‌شدم و گاهی اوقات طوری بود که مجبور میشدم یک جمله رو دو بار بخونم. با این وجود رفته رفته بهتر شد و با اینکه این مدل مونولوگ نوشتن سلیقه من نیست جز محدود مونولوگ های این چنینی بود که من دوستش داشتم. چون ضعفی توی قلم خوب نویسنده ایجاد نکرده بود.
در کل داستان جالبیه و من دوست دارم ادامش بدم. قلمتون مانا، موفق باشید 💙
 
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,774
148
18
درود بر نویسنده‌ی عزیز
تعداد پارت خوانده شده : 13
نقدی که می‌کنم کاملن از زبان یه مخاطب عادیه. امیدوارم کمک کننده با‌شه.
خب از اولش بخوایم شروع کنیم،
سلام مچکرم که رمانم رو خوندین🌹
نام داستان: با ژانر داستان و محتوا کاملن همخوانی داشت و خوب بود.
خلاصه هم خوب بود و مشکلی نداشت.
در ادامه، شروع رمانتون خیلی خوب بود! مخاطب رو ترغیب به ادامه می کرد تا بخواد بفهمه چه اتفاقی افتاده. اما واقعن عالی می شد اگر مقدمه هم نوشته بودی تا کمی با روی بهتری وارد داستان می شدیم.
مقدمه درحال آپدیته؛ چون مدام داستان درحال فراز و نشیبه…
من دوست دارم آخرین چیزی که می‌نویسم مقدمه رمان باشه تا یه جمع‌بندی جالب تری به مخاطب ارائه بدم.

يه مشکلی که من با اوایل بخش میانه داشتم،
از شروع داستان تا جایی کارکتر زن(ماهین) وارد داستان بشه از نظر من بخش شروع رمان هست
نه شروع و اوایل میانه و یا حتی خودش!!
توی این بخش از رمان که برای هر رمانی تعداد پارتاش متفاوته (۱-۳۰) می‌تونه مقدمه‌چینی برای ورود کارکتر به جریان اصلی داستان باشه که بخشی از اون برای معرفی کارکتر به مخاطب استفاده میشه.
پس منم از این پوینت برای این کار استفاده کردم تا یکی از کارکتر ‌های اصلی(مهرداد) به مخاطب معرفی بشه.

این بود که توی بیان احساسی که الآن نقش اصلی داره زیاده روی کرده بودی. می دونی جمله ها زیبا بودند اما مانع از این می شد که ما وارد داستان بشیم. من کمی موقع خوندنشون اذیت شدم و با رسیدن به دیالوگ ( بالاخره اومدی عزیز دلِ من) یه آخیشی گفتم و وارد داستان شدم. به نظر بهتره نه اینکه حذفشون کنی بلکه یکم از مقدار این توصیف حس و حال نقش اصلی کم کنی و به اتفاقی که داره میوفته بیشتر بپردازی.
راجب عواطف و احساسات کارکتر تا حدودی حق با شماست؛ چون من واقعا برای بیان احساس کارکتر کنترل از دستم خارج شده و توضیحات اضافه و زیادی ارائه دادم که بله، باید اصلاح بشه!
اما نکته ای که شما اصلاً درنظر نگرفتین و در تعجبم؛ اینه که ۸۰ درصد توصیفات بدون هدف نبودن و هرکدوم راجب شخصیت اصلی داستان به صورت غیر مستقیم اطلاعاتی رسوندن، از شرایط زندگی گذشته کارکتر تا الانش(حال؛، شغل، اخلاق، خانواده و … درباره تمام این‌ها با استفاده از بیان احساسات شخصیت‌پردازی انجام دادم.

می دونی برای فهمیدن صحنه ای که می خواستی توضیح بدی و به مخاطب منتقل کنی این جمله ها از وضوح صحنه می کاست. و من نمی تونستم درست تجسم کنم. شاید هم برا اینه که من کلن جمله‌های ساده تر و ملموس تر رو ترجیح می دم.
ولی جدای از این کشش نصبتن خوبی داشت و باعث می‌شد بخوام ادامه ماجرا رو بدونم.
شاید جملات ساده فقط جریان درحال وقوع رو شرح میدن و خیلی ساده هستن، برای نوشتن و حتی درکشون هم وقت زیادی نیاز به صرف نیست؛ اما جملات دارای پردازش(✅ توصیفات، ✅شخصیت‌پردازی و ✅فضاسازی) هم هدف‌دار هستن و هم سطح بالاتری دارن.
ادامه پارت ها رو من واقعن دوست داشتم و ایرادی به عنوان یه مخاطب عادی توش ندیدم. فقط گاهی تجسم مکانی که توش بودی برام سخت می‌شد.
متوجه نشدم
مکانی که توی پارت اول بود؟
بنظر کارکتر فقط یه کابوس دیده!!! شما مکانی که داخل یکی از کابوس‌های رندومتون می‌بینید رو همیشه با وضوح کامل می‌بینین و بخاطر دارینش؟

يه چيز ديگه ‌ای هم که وجود داشت این بود که شخصیت های زیادی یهو وارد داستان کرده بودی و من فقط ازشون یه اسم رو متوجه می‌شدم و این تیکه یکم برام اذیت کننده بود.
شخصیت‌های که وارد کردم بجز لشکر سیاه(اعضای داخل پایگاه)، اعضای خانواده کارکتر بودن به حتم توی جریانات ادامه رمان حضور دارن و نیاز به پرداخت داشتن و چی بهتر از بخش شروع رمان برای معرفی کارکتر ها؟!
راجع به مونولوگ ها، شما مونولوگ ها رو ادبی ننوشته بودید اما باز هم زیبا بود. اوایل من یکم باهاش دچار مشکل می‌شدم و گاهی اوقات طوری بود که مجبور میشدم یک جمله رو دو بار بخونم. با این وجود رفته رفته بهتر شد و با اینکه این مدل مونولوگ نوشتن سلیقه من نیست جز محدود مونولوگ های این چنینی بود که من دوستش داشتم. چون ضعفی توی قلم خوب نویسنده ایجاد نکرده بود.
مچکرم از حسن نظرتون💐
در کل داستان جالبیه و من دوست دارم ادامش بدم. قلمتون مانا، موفق باشید 💙
باعث افتخاره که همچنان تمایل به مطالعه رمان دارین، بابت نقد هم خیلی خیلی ممنونم؛ نکات ضعف رو حتما بخاطر می‌سپرم و سعی می‌کنم رفعشون کنم. قداقوت💐
 
بالا