درود بر نویسندهی عزیز
تعداد پارت خوانده شده : 13
نقدی که میکنم کاملن از زبان یه مخاطب عادیه. امیدوارم کمک کننده باشه.
خب از اولش بخوایم شروع کنیم،
نام داستان: با ژانر داستان و محتوا کاملن همخوانی داشت و خوب بود.
خلاصه هم خوب بود و مشکلی نداشت.
در ادامه، شروع رمانتون خیلی خوب بود! مخاطب رو ترغیب به ادامه می کرد تا بخواد بفهمه چه اتفاقی افتاده. اما واقعن عالی می شد اگر مقدمه هم نوشته بودی تا کمی با روی بهتری وارد داستان می شدیم.
يه مشکلی که من با اوایل بخش میانه داشتم، این بود که توی بیان احساسی که الآن نقش اصلی داره زیاده روی کرده بودی. می دونی جمله ها زیبا بودند اما مانع از این می شد که ما وارد داستان بشیم. من کمی موقع خوندنشون اذیت شدم و با رسیدن به دیالوگ ( بالاخره اومدی عزیز دلِ من) یه آخیشی گفتم و وارد داستان شدم. به نظر بهتره نه اینکه حذفشون کنی بلکه یکم از مقدار این توصیف حس و حال نقش اصلی کم کنی و به اتفاقی که داره میوفته بیشتر بپردازی.
می دونی برای فهمیدن صحنه ای که می خواستی توضیح بدی و به مخاطب منتقل کنی این جمله ها از وضوح صحنه می کاست. و من نمی تونستم درست تجسم کنم. شاید هم برا اینه که من کلن جملههای ساده تر و ملموس تر رو ترجیح می دم.
ولی جدای از این کشش نصبتن خوبی داشت و باعث میشد بخوام ادامه ماجرا رو بدونم.
ادامه پارت ها رو من واقعن دوست داشتم و ایرادی به عنوان یه مخاطب عادی توش ندیدم. فقط گاهی تجسم مکانی که توش بودی برام سخت میشد.
يه چيز ديگه ای هم که وجود داشت این بود که شخصیت های زیادی یهو وارد داستان کرده بودی و من فقط ازشون یه اسم رو متوجه میشدم و این تیکه یکم برام اذیت کننده بود.
راجع به مونولوگ ها، شما مونولوگ ها رو ادبی ننوشته بودید اما باز هم زیبا بود. اوایل من یکم باهاش دچار مشکل میشدم و گاهی اوقات طوری بود که مجبور میشدم یک جمله رو دو بار بخونم. با این وجود رفته رفته بهتر شد و با اینکه این مدل مونولوگ نوشتن سلیقه من نیست جز محدود مونولوگ های این چنینی بود که من دوستش داشتم. چون ضعفی توی قلم خوب نویسنده ایجاد نکرده بود.
در کل داستان جالبیه و من دوست دارم ادامش بدم. قلمتون مانا، موفق باشید