این کتاب داستان شخصیتی به نام هانتا است که، کار او خمیر کردن کتابها، دستههای گل و آثار نقاشی است. ذقت داشته باشید که کتاب در زمان حکومت کمونیسم بر کشور نوشته شده و هانتا نیز کارگری ساده است. هانتا در تمام طول هفته کار میکند و هر روز کتابهایی را خمیر میکند که حزب و اداره سانسور تصمیم گرفته آنها را خمیر کند.
نکته جالب در مورد او این است که شخصیتش با کارگران معمولی تفاوتهای بسیاری دارد. او کتابهای نفیس و ارزشمند را با خود به خانه میبرد و با آنها زندگی میکند. به تعبیری میتوان گفت شخصیت اصلی داستان ما از بین بَرنده زیبایی نیست بلکه تصمیم میگیرد این زیبایی را وارد زندگی شخصیاش کند. اما زندگی با ادبیات زندگی ساده و راحتی نیست. شخصیت اصلی کتاب نیز از این موضوع در امان نمانده و درگیر جنگی درونی میشود. جنگی که به گفته خودش از جنگ مسلحانه نیز سختتر است.
تمامی فصلهای کتاب تنهایی پر هیاهو با همان عبارت تکراری «سیوپنج سال زیر دستگاه پرس هیدرولیک کاغذ باطله روی هم کوبیدم…» آغاز میشود که تاکیدی نویسنده بر کاری تکراری و ملالآور است. جملهای که آنقدر تکرار میشود که بهراستی خواننده هم از خواندن آن خسته میشود. چرخه بیپایانی که اگر معنایی برای آن یافت نشود خیلی سریع روح را در هم میشکند.
درنهایت پس از ۳۵ سال زندگی «عاشقانه» با کتاب و کلمات وقتی پای تکنولوژی و عصر جدید به میان میآید، کارایی او نادیده گرفته میشود و از طرف رئیسش مجبور به تغییر شغل میشود اما داستان به همین جا ختم نمیشود و… .
هرابال علیرغم اخذ مدرک دکترا در رشته حقوق، در شروع جست و جوی شغل از مدرک تحصیلی خود استفاده نکرد و مشاغلی به گفته خودش جنونآور، برای خودش انتخاب کرد؛ مشاغلی ساده مثل کارگری، دستفروشی و دورهگردی و بستهبندی کاغذ باطله و شغلهای پیش پا افتاده دیگر. شاید به علت همین تجربههای متنوع او در شغلهای متنوعش باشد که در آثارش حس باورپذیری را به ما القا میکند.
زاویه دید اول شخصی که هرابال در کتاب تنهایی پر هیاهو برای بیان داستانش استفاده کرده و همچنین ترجمه خوب آقای دوائی که باعث شده هدف هرابال بدون دستکاری شدن به فارسی برگردان شود در عینی و ملموس شدن اتفاقات کتاب به خواننده بسیار کمک میکند. کتاب به نحوی روایت میشود که گویی هانتا در حال صحبت کردن با خود شماست. خواننده میتواند به راحتی با شخصیت اصلی صمیمی شود و حتی در بعضی جاها خود را کنار هانتا و دستگاه پرسش احساس کند.
شیوه روایت هرابال نیز پیچیده نیست و در کتاب، روزمرگی به سادهترین شکلش نشان داده شده. روزمرگیای که هانتا عاشقش بود و وقتی بعد از سی و پنج سال این روزمرگی از او گرفته میشود، نمیداند باید چه کار کند. در جایجای کتاب طنزهایی سیاه به کار برده شده که سرشار از اندوههایی هستند که بازی زندگی را به نمایش میگذارند. با این حال باید در این بازی زندگی معنایی پیدا کرد چراکه ادامه دادن بدون معنا بسیار طاقتفرساست. هانتا نیز دنبال همین است، او میخواهد، او نیاز دارد که این معنا را پیدا کند و خود نیز در جایی از کتاب اشاره میکند: «انتظار دارم کتابها بر من دربارهی خودم رازهایی را بگشایند که نمیدانم.»
طبیعتاً مطالعه کتاب تنهایی پر هیاهو تجربهای بینظیر خواهد بود اما جا دارد از کیفیت پایین چاپ کتاب گلایه کنیم. طراحی جلد کتاب، نقاشی انتخاب شده برای جلد (که گویا پرترهای از نقاش معاصر چک است) فونت به کار رفته و به طور کلی جزییات دیگر برای کتابی به این خوبی جالب نیست. امیدواریم در چاپهای بعد دستی بر سر و روی کتاب کشیده شود.