گرینگوی پیر کتابی است درباره گذشتن از مرزها؛ مضمونی که چندبار در دل داستان به آن پرداخته میشود. رمان با عبور گرینگوی پیر از مرز آمریکا و ورودش به سرزمین مکزیک آغاز میشود اما مرز در اینجا صرفاً مرزِ جغرافیایی نیست بلکه تمثیلی است از تمام خطوطی که به دور خود کشیدهایم و خود را محصورشان کردهایم. تمامی خطکشیها، دستهبندیها، محدودیتها و دیوارهای ناپیدایی که در اطراف خود به پا داشتهایم. آنچه کتاب به آن میپردازد
ضرورت گذشتن از همین مرزهاست؛ پاره کردن تارهایی که به دور خویش بافتهایم، شکستن پوستهایی که احاطهمان کرده است و از درون خویش بیرون آمدن و رفتن به فراتر از مرزهای خویش. چرا که تنها با عبور از این مرزهاست که میتوانیم از زندان بسته افکارمان به در آییم، افق دید خود را گسترش دهیم و با دنیای بیرون و دیگری مواجه شویم.
گرینگوی پیر با عبور از مرزِ آمریکا – مکزیک فقط در ظرفِ مکان نیست که جابهجا میشود بلکه او از آگاهیِ آمریکایی و روایت آمریکایی از مکزیک به سویِ روایتِ مکزیک از خودش حرکت میکند. و در همین جابهجایی و تماس مستقیم با مکزیک در آنسوی مرزهاست که خواننده درمییابد که چگونه قدرتهای استعماگر روایتها را جعل میکنند تا به قرنها تهاجم و استثمار خود وجهای مشروع ببخشند. قدرتهایی که به اسم آوردن پیشرفت و دموکراسی دست به غارت و چپاول ملتی زدهاند، و به اسم مبارزه با بربریت، خود دست به توحش زدهاند و سعی در تحمیل فرهنگ خود به مردمانی دارند که خود از فرهنگی اصیل بهرهمند هستند.
با گذشتن از همین مرز است که گرینگو حتی ادراکش از زیستن نیز تغییر میکند. او به مکزیک آمده تا بمیرد اما شگفتا که مکزیک پیش از مرگ به اون زندگی نیز میبخشد؛ زندگیای که هرگز پیش از این نداشته است. در یکی از زیباترین بخشهای کتاب گرینگوی پیر میخوانیم:
از همان لحظهای که پا به مکزیک گذاشته بود حس کرده بود بیدار شده. وقتی از کوهها و صحراها میگذشت احساس کرده بود که میتواند جوری بشنود و ببوید و بچشد که تا آنوقت سابقه نداشته، انگار که دوباره جوان شده بود.
و در آخر درباره سبک نگارشی کتاب هم باید به چند نکته اشاره کرد. کتاب گرینگوی پیر اندکی سختخوان است و از خواننده خویش صبر و ممارست میطلبد. روایت گاهاً غیرخطی، جملات غریب، بلند و تودرتو، توصیفات مبهم و گنگی که بهتدریج روشن میشود و چرخشها و تغییراتی – مانند گذر از یک اتفاق به اتفاقی دیگر به شکلی نامعمول – که بیشتر به خواب دیدن میماند.
کتاب به شیوه یادآوری نوشته شده – البته نه به سبک جریان سیال ذهن – و جمله معروفِ کتاب که بارها تکرار میشود این است: «اکنون تنها مینشیند و به یاد میآرد.» عبارتی که کتاب با آن آغاز میشود و با همان هم پایان مییابد.
همچنین لازم است اشاره کنیم کتاب حاضر سالها قبل توسط انتشارات طرح نو به چاپ میرسید و در سالهای اخیر توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است. معرفی حاضر بر اساس نسخهای از انتشارات طرح نو مربوط به سال ۱۳۹۳ میباشد.