کتاب یک اتفاق مسخره در سال ۱۸۶۲ نوشته شده است. دقیقا یک سال قبل از نوشته شدن این کتاب یعنی در سال ۱۸۶۱ اتفاق بسیار مهمی در روسیه میافتد. در آن زمان از مجموع ۶۰ میلیون جمعیت روسیه ۵۰ میلیون نفر آنها را موژیکها (دهقانان) تشکیل میدادند. تمام این موژیکها رعیت بودند، نیمی از آنها در اراضی دولتی و بقیه در املاک حدود ۱۰۰ هزار خانواده اشراف زمیندار روسیه زندگی مشقت باری را سپری میکردند. موژیکها همراه املاک معامله میشدند و حق ترک املاکی که متعلق به آن بودند را نداشتند. الکساندر دوم به عنوان ناجی آنها ظهور کرد و با لغو نظام رعیتی دهقانان اجازه یافتند دوسوم از اراضی کشاورزی دولتی را به اقساط ۴۹ ساله خریداری کنند. به این ترتیب، در سال ۱۸۶۱، تزار روسیه دستور الغای نظام رعیتی را در سراسر خاک امپراتوری روسیه صادر کرد.
یک اتفاق مسخره نیز با یک مهمانی و اتفاقی جدی شروع میشود. سه دیوانسالار در اتاقی جمع شدهاند و به واسطهی طبقهی اجتماعیای که عضوی از آن هستند گفتگوهایشان حول ادارهی بهتر جامعه و همچنین تغییرات جدیدیست که در شیوهی کشورداری در حال شکلگیری و رخ نماییست.
«استپان نیکیفوروویچ» و «سیمون ایوانوویچ شیپولنکو» نمایندگان محافظهکاری و حفظ سنن قدیماند در حالی که «ایوان ایلیچ پرالینسکی» طرفدار اصلاحات است، اما او خود نیز شناخت درستی از اصلاحات ندارد. محافظهکاران خود را اهل تمیز و هوادار عقل سلیم و واقعبین میدانند. با هرگونه طرح و اندیشهی خیالی و انتزاعی برای ایجاد دگرگونیهای عمیق در جامعه و سیاست مخالفند؛ و اجرای چنین طرحهایی را ناممکن میپندارند. آنان هرگونه کوشش برای تحقق آرمانشهر را مصیبتبار میشمارند.
در ابتدای کتاب دقیقا همین تقابل محافظهکاری و آرمانشهرانگاری مشهود است؛ در حالی که دو دیوانسالار دیگر پای در حفظ ارزشها دارند و میتوان حدس زد چندان با تغییرات اعمال شده همدل نیستند، ایوان ایلیچ سر در گرو آرمانها نهاده است. پس از این داستان با یک چرخش مکانی اینبار جنبههای طنز خود را آشکار میکند. داستان با حفظ شخصیتی خرده بورژوا و دیوانسالار با یک تغییر مکان ساده امری خیالی را به امری واقعی تقلیل میدهد.
مفهوم انسانیت و اخلاقیات نزد ایوان ایلیچ در حیطهی امر خیالی باقی میماند و بهواسطهی ناشناخته ماندن این مفاهیم و جا نگرفتن تعاریف آنها در زبان به امر نمادین وارد نمیشوند. از همین رو داستان آرمان را به طنز بدل میکند تا بتواند تعریفی از وضعیت امروز جامعه ارائه کند.
با اینهمه، من همچنان بر عقیدهی خود راسخم و همهجا فریاد میزنم که انسانیت میتواند بهاصطلاح سنگ بنای اصلاحات قریبالوقوع باشد و اساساً در راه نوسازی و تجدید همهچیز به ما کمک کند… آری، رفتار انسانی با زیردستان، از مستخدم دولت گرفته تا منشی، از منشی گرفته تا خدمتکار، از خدمتکار گرفته تا موژیک. چرا؟ دلیل نمیخواهد. (کتاب یک اتفاق مسخره اثر فیودور داستایفسکی – صفحه ۱۳)