تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
خدا را جست وجو کردم،
در کنایس یهود،
و در جانب دیوار غربی.
در کلیساهای نصرانی،
بر روی صلیب،
در پی او می گشتم.
به پرستشگاه‌های هندیان سرکشیدم.
به مسجد رفتم،
به کعبه در معبد او را جست وجو کردم.
و در مراسم و قربانی ها.
در نماز و یوگا، خدا را طلبیدم.
تا این که ندای خدا را شنیدم که به من می‌گفت:
ای بنده من! کجا را جست وجو می کنی؟
من کنار تو هستم.
اگر تو جوینده حقیقی باشی،
مرا می بینی مرا در لحظه‌ای از زمان دیدار خواهی کرد..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
آیا ذهن بزرگتر است از
آنجه ذهن را ذهنیت بخشیده؟
آیا براهما بزرگتر است
آنچه او از او برخاسته؟...
من پاک گیج شده ام
آیا معبد بزرگتر است از
آنکه او به خداوند خدمت می کند؟ کبیر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
به باغ گل نرو، از آنجا که باغی از گل در درون داری
بر هزار گلبرگ نیلوفر آبی بنشین
و نگه کن زیبایی را که اندرون داری کبیر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
کجا در جستجوی من هستید ؟ من همراه شمایم
نه در زیارت، نه در تمثال ها و نه حتی در چله نشینی،
نه در معبد، نه در مسجد، نه در کعبه و نه در کایلاش،
من با شمایم ای انسان ها، من با شمایم.
نه در نیایش و نه در مراقبه و نه حتی در روزه و ریاضت،
نه در گوشه نشینی ، نه در نیروی حیات و نه در جسم،
و نه حتی در فضای لایتناهی،
نه در رحم مادر طبیعت و نه در نَفَس حیاتی،
از سر صدق بجویید و در لحظه ای بیابید
کبیر می گوید، با دقت گوش فرا ده؛
آنجا که ایمان شماست، من همانجایم. کبیر

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
من نوای فلوتش را می‌شنوم
خود را سرکوب کردن نمی‌دانم.
گرچه بهار نیست گل می‌شکفد
و زنبور دعوتش را می‌پذیرد.
آسمان می‌غرد و برق می‌زند
و امواج در قلبم غلیان می‌کنند.
باران می‌زند
و قلبم آفریدگار را می‌طلبد.
قلب من به مرزی رسیده است که از آن
ترنم جهان بر می‌خیزدو فرو می‌نشیتد:
آنجا که بیرق‌هایی پنهان در آسمان به اهتزاز آمده اند
کبیر می‌گوید:
“قلب من می‌میرد
اگرچه همیشه زنده است” کبیر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8