با وجود سکوت سنگین اتاق کمی خودم رو به پنجره تکیه دادم و بیرون رو نگاه کردم. صدای کوبیده شدن در اومد و جیسون گفت: - بیا تو! در اتاق باز شد و تمام خدمتکارهای شخصی من با نیش باز وارد اتاق شدند. سانی جیغ جیغ کنان گفت: - ونسا با من بیا! از اینکه جلوی...