"به نام خدا"
در ابتدا به نظر نمیرسد که شعر و ترانه تفاوت خاصی باهم داشته باشند. گاهی هم ترانهها از دل اشعار بیرون کشیده میشوند.
ترانه مانند شعر یک گونۀ ادبی بسیار پرمخاطب و ارزشمند است اما تفاوتهای ظریفی با شعر دارد.
نوع انتقال پیام به مخاطب یکی از مواردی است که ترانه و شعر را از هم جدا میکند. در ترانه پیام به صورت مستقیم و بدون دشواریهای زبانی و پیچیدگیهایی که در شعر وجود دارد منتقل میشود و اصل و اساس آن هم باید همین باشد چراکه مخاطب زمانی برای تفکر و تحلیل هر بیت یا مصرع ندارد و گاهی حتی فقط برای لذ*ت بردن گوش به آن میسپارد. درحالیکه در شعر چنین نیست و شاعر معمولاً از آرایهها و صنایع ادبی برای انتقال غیرمستقیم پیام و مفهوم اصلی بهره میگیرد. به همین دلیل ممکن است هر بار که شعری را در زمانهای مختلف میخوانیم برداشتهای متفاوتی داشته باشیم.
هرچند معنا و مفهوم برخی ترانهها ممکن است عمیق و مبهم باشد اما اکثر آنها روشن و شفاف بیانشدهاند.
ترانهها ارتباط خیلی زیادی به موسیقی دارند و گاهی حتی ابتدا موسیقی و ملودی ساخته میشود و بر اساس آن ترانه سروده میشود؛ یعنی ترانه طراحی شده برای شنیدن اما شعر سروده میشود برای خواندن. یک شعر خوب باید به قوانین شعری مثل قافیه، وزن، عروض، انسجام، خیالانگیزی و… حتماً پایبند باشد درحالیکه چنین مواردی برای ترانه الزامی نیست. درواقع به قول افشین یداللهی: «چیزی که ابتدابهساکن ترانه نام میگیرد آن است که با شنیدنش هر موزیسینی احساس کند که این نوع شعر ظرفیت پذیرش موسیقی را دارد» که این در مورد بعضی اشعار هم صادق است و میبینیم که در موسیقی سنتی از غزلیات سعدی و حافظ و مولانا استفاده میشود اما مثل ترانهها عمومیت ندارند.
در بعضی ترانهها ممکن است اگر متن ترانه را بدون آهنگ بخوانید خیلی پَرت و بیمعنی باشد. برای مثال بخشی از آهنگی که امروز از محسن چاووشی شنیدم: «شبانههای ل**بهایم/لبانههای شبهایت» که هیچ معنا و مفهومی با شنیدن این دو خط چه مستقیم و یا غیرمستقیم برایم تداعی نشد. البته من بعد از سه بار شنیدن به این موضوع دقت کردم؛ بنابراین میتوان گفت شنونده خیلی در متن ترانه عمیق نمیشود و چیزی که ابتدا او را جذب میکند ریتم و ملودی است.
متن ترانه معمولاً از شعر کوتاهتر است و بیشتر تکرار میشود. چراکه باید در چند دقیقۀ محدود بگنجد و شنونده را خسته نکند. بااینکه ترانه زیرمجموعۀ شعر است اما خود یک سبک مستقل محسوب میشود و میتواند احساسات و اندیشههای اجتماعی را به بیان ساده بازگو کند. به همین دلیل زبان آن محاوره و مردمی است. اینجا میتوان گفت ترانهسرایی از شعر گفتن سختتر است.
متأسفانه متن ترانهها هر چه میگذرد رو به ابتذال میرود.
«رها شدن از این قفس، گذشته از ماهی پیر/اگه میخوای کاری کنی، دست جوونارو بگیر» این بیت ازفریدون فروغی کجا و «نه به باره نه به داره هنوز هیچی نشده/ چرا ترمزت بریده کجا با این عجله» کجا!
اگر میخواهید ترانهسرای موفقی باشید بهتر است تا میتوانید شعر خوب بخوانید.
در ابتدا به نظر نمیرسد که شعر و ترانه تفاوت خاصی باهم داشته باشند. گاهی هم ترانهها از دل اشعار بیرون کشیده میشوند.
ترانه مانند شعر یک گونۀ ادبی بسیار پرمخاطب و ارزشمند است اما تفاوتهای ظریفی با شعر دارد.
نوع انتقال پیام به مخاطب یکی از مواردی است که ترانه و شعر را از هم جدا میکند. در ترانه پیام به صورت مستقیم و بدون دشواریهای زبانی و پیچیدگیهایی که در شعر وجود دارد منتقل میشود و اصل و اساس آن هم باید همین باشد چراکه مخاطب زمانی برای تفکر و تحلیل هر بیت یا مصرع ندارد و گاهی حتی فقط برای لذ*ت بردن گوش به آن میسپارد. درحالیکه در شعر چنین نیست و شاعر معمولاً از آرایهها و صنایع ادبی برای انتقال غیرمستقیم پیام و مفهوم اصلی بهره میگیرد. به همین دلیل ممکن است هر بار که شعری را در زمانهای مختلف میخوانیم برداشتهای متفاوتی داشته باشیم.
هرچند معنا و مفهوم برخی ترانهها ممکن است عمیق و مبهم باشد اما اکثر آنها روشن و شفاف بیانشدهاند.
ترانهها ارتباط خیلی زیادی به موسیقی دارند و گاهی حتی ابتدا موسیقی و ملودی ساخته میشود و بر اساس آن ترانه سروده میشود؛ یعنی ترانه طراحی شده برای شنیدن اما شعر سروده میشود برای خواندن. یک شعر خوب باید به قوانین شعری مثل قافیه، وزن، عروض، انسجام، خیالانگیزی و… حتماً پایبند باشد درحالیکه چنین مواردی برای ترانه الزامی نیست. درواقع به قول افشین یداللهی: «چیزی که ابتدابهساکن ترانه نام میگیرد آن است که با شنیدنش هر موزیسینی احساس کند که این نوع شعر ظرفیت پذیرش موسیقی را دارد» که این در مورد بعضی اشعار هم صادق است و میبینیم که در موسیقی سنتی از غزلیات سعدی و حافظ و مولانا استفاده میشود اما مثل ترانهها عمومیت ندارند.
در بعضی ترانهها ممکن است اگر متن ترانه را بدون آهنگ بخوانید خیلی پَرت و بیمعنی باشد. برای مثال بخشی از آهنگی که امروز از محسن چاووشی شنیدم: «شبانههای ل**بهایم/لبانههای شبهایت» که هیچ معنا و مفهومی با شنیدن این دو خط چه مستقیم و یا غیرمستقیم برایم تداعی نشد. البته من بعد از سه بار شنیدن به این موضوع دقت کردم؛ بنابراین میتوان گفت شنونده خیلی در متن ترانه عمیق نمیشود و چیزی که ابتدا او را جذب میکند ریتم و ملودی است.
متن ترانه معمولاً از شعر کوتاهتر است و بیشتر تکرار میشود. چراکه باید در چند دقیقۀ محدود بگنجد و شنونده را خسته نکند. بااینکه ترانه زیرمجموعۀ شعر است اما خود یک سبک مستقل محسوب میشود و میتواند احساسات و اندیشههای اجتماعی را به بیان ساده بازگو کند. به همین دلیل زبان آن محاوره و مردمی است. اینجا میتوان گفت ترانهسرایی از شعر گفتن سختتر است.
متأسفانه متن ترانهها هر چه میگذرد رو به ابتذال میرود.
«رها شدن از این قفس، گذشته از ماهی پیر/اگه میخوای کاری کنی، دست جوونارو بگیر» این بیت ازفریدون فروغی کجا و «نه به باره نه به داره هنوز هیچی نشده/ چرا ترمزت بریده کجا با این عجله» کجا!
اگر میخواهید ترانهسرای موفقی باشید بهتر است تا میتوانید شعر خوب بخوانید.
آخرین ویرایش توسط مدیر: