پائیز را دوست دارم
حتی اگر غمگینم کند، حتی اگر در چمدان نارنجی و کهنهاش، برایم هیچ اتفاق دلپذیر کنار نگذاشته باشد، حتی اگر غمگین و تنها، تمام خیابانها را قدم بزنم، حتی اگر باران ببارد و خیس شوم، باران شدت بگیرد و چتر نداشته باشم، حتی اگر شب باشد و سردم باشد و از خانه دور باشم.
پائیز فصل بینظیریست، آدمها را به فکر وا میدارد، آدمها را به یاد هم میاندازد و دلها را بهم نزدیک میکند.
بگو چگونه بمیرمت
که اینگونه در من نفس میکشی
بگو چگونه وابسته بودنت نباشم
که اینگونه زندگیام را با من قدم میزنی
و خندهات را بیخ گوشم جا می گذاری
بگو چگونه در تو حبس نباشم
که اینگونه در من جاری هستی
تو بگو چگونه ترس از دست دادنت را نداشته باشم
که اینگونه با تو
حالم خوب است.
اینک تو را
اولین عشق خواهم نامید
به حرمت نام مقدست
که چون ترانهای قدیمی
با عطر باران
سالها مرور خواهی شد
هر بار زیباتر
هر بار عاشقانهتر
اینک تو را آخرین امید خواهم خواند
چون ترانهی آزادی
بر ل*ب آخرین زندانی این محبس.