ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
کافه نویسندگان
انجمن
ارسال های جدید
جستجو در انجمن ها
تازه چه خبر
ارسال های جدید
جدیدترین آثار
دانلود کتاب الکترونیکی
آخرین نقد و بررسی ها
جستجوی آثار
ورود
عضویت
تازه چه خبر
جستجو
جستجو
جستجو فقط در عنوان ها
توسط:
منو
ورود
عضویت
خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان
برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید
ورود
عضویت
کافه نویسندگان
انجمن
بخش ادبیات
تالار ادبیات
ادبیات تخصصی
داستانکهای درحال تایپ
داستانک اولین سیاحت| ستاره شب
جاوا اسکریپت غیر فعال است برای تجربه بهتر، قبل از ادامه، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
متن پیام
[QUOTE="TWCA, post: 305974, member: 4553"] [SIZE=18px][FONT=Gandom]به دریا خیره شدم، دل به دریا زدم و به او نگاه کردم. با زبان خود ل*بهایم را تر کردم: - من دنبال درخت دریا میگردم، به اصطلاح قلب دریا. مشخص بود تعجب کرده است، مردمک چشمهایش بزرگ شد ولی چیزی بروز نداد. لبخندی به ل*ب زد و با تعجب پرسید: - چرا دنبال اون درخت میگردی؟ چرا باید به او پاسخ میدادم؟ مگر به او مربوط بود؟ نبود! ولی باید پاسخش را میدادم چرا که حتما باید با او سفر کنم. فِرانکْ برای این سفر یکی از واجبات است. دوست پدرم او را به خوبی میشناسد و میداند چقدر به دل دریا سفر کرده است، میداند آدم کارکشتهای است. لبخندی به ل*ب میزنم: - نیازی نیست به این سوال تو پاسخ بدم همراهم میایی؟ فرانک کمی به فکر فرو میرود شاید جوابش به من نه باشد و باید در آن موقع به دنبال راه دیگری باشم. دستش را در جیب شلوار قهوهای سوختهاش فرو کرد و گفت: - باشه ولی این راه سرابه و من آخرش پولم رو میگیرم. کمی در دلم خوشحال بودم که راضی شده است تا همراهیام کند؛ اما گفتن کلمه «سراب» کمی مرددم کرد. نمیدانم شاید همانطور که او میگوید باشد. به کشتیهای روبهرو اشاره کرد و گفت: - با پولی که میدی میتونی بهترین کشتی رو انتخاب کنی ولی راه دریا رحم نداره و ممکنه هر لحظه غرق بشی. دستم را به موهای خود کشیدم و آنها را از بند آزاد کردم. موهای لختم بر روی شانههایم ریخت. با اینکه دختر هستم موهایم از موهای او کوتاهتر است. به کشتیها نگاهی انداختم: - من از کشتی هیچی نمیدونم از نظر تو کدوم بهتره؟ [/FONT][/SIZE] [/QUOTE]
وارد کردن نقل و قول ها…
تایید
پایتخت ایران کدام شهر می باشد؟
ارسال پاسخ
کافه نویسندگان
انجمن
بخش ادبیات
تالار ادبیات
ادبیات تخصصی
داستانکهای درحال تایپ
داستانک اولین سیاحت| ستاره شب
This site uses cookies. By continuing to use this site, you are agreeing to our use of cookies.
قبول
بیشتر بخوانید.…