یکی از دخترانِ یتیم به اسم جنیس، درِ کمدِ آنابل را باز میکند و با عروسکِ سرامیکی آنابل مواجه میشود. جنیس توسط شیطانی که خودش را به شکلِ آنابل درآورده است تسخیر میشود و سعی میکند اطرافیانش را به قتل برساند. در پایانِ فیلم، جنیس درحالیکه هنوز جنزده است، به یتیمخانهی جدیدی منتقل میشود. او که حالا منزوی شده است و خودش را آنابل صدا میکند، توسط خانوادهی هیگینز به فرزندی پذیرفته میشود. بیست سال بعد، آنابل در بزرگسالی همراهبا نامزدِ غیررسمیاش به یک فرقهی شی*طانپرستی میپیوندند و والدینِ ناتنیاش را به قتل میرساند که نظرِ جان و میا فُرم، همسایهی کنار دستیشان را به خود جلب میکند. تنها بخشِ این فیلم که با داستانِ اصلی همخوانی دارد، یک دخترِ نوجوان به اسم آنابل که یک روحِ شیطانی از اسم او، برای فریب دادن پرستاران استفاده میکند و نام خانوادگی هیگینز است؛ با این تفاوت که در حالی نام خانوادگی آنابل در داستانِ اصلی هیگینز است که در فیلم هیگینز نام خانوادگی زوجی است که جنیس را به فرزندی قبول میکنند.
این داستانِ عروسک آنابل است؛ داستانی که بارها توسط نویسندههای مختلف بازگویی شده است؛ از بینِ آنها معروفترینشان جرالد بریتل است که کتابش را براساسِ مدارکِ پروندههای وارنها و مصاحبههای اختصاصی با این زن و شوهر نوشته است. در سالهایی که از این رویداد گذشته است، این داستان برخلافِ عناصرِ فنتستیکالش بهعنوانِ رویدادی که بهطرز غیرقابلتردیدی واقعی است، جلوه داده شده و باور شده است. همانطور که در ابتدای مقاله هم گفتم، این رویدادها که گفته میشوند واقعی هستند، به منبعِ الهام فیلم «آنابل» تبدیل شدند.
بااینحال، مدارکِ واقعی برای اثباتِ اینکه عروسک آنابل توسطِ یک روحِ شیطانی و غیرانسانی تسخیر شده است، خیلی اندک هستند و تازه همان مدارکِ اندک هم مدارکِ متزلزلی هستند که خیلی قابلاعتماد نیستند. مسئله این است که به جز شهادتهای زوجِ وارن و عروسکِ پارچهای محبوسشده درون یک جعبهای شیشهای با هشداری ترسناک که باز کردنِ آن را توصیه نمیکند، هیچ مدرکِ قابلاعتنای دیگری برای اثباتِ حقیقت داشتنِ این داستان وجود ندارد. مخصوصا باتوجهبه اینکه چگونگی رسیدگی به این پرونده توسطِ وارنها نیز سؤالبرانگیز است.
وقتی که آنها برای اولینبار با دانـا و دیگران دیدار میکنند، تقریبا هیچ مدرکی جمعآوری نمیشود. شهادتهای قربانیان بلافاصله پذیرفته میشود؛ به این معنی که لانهسازی نیروهای شیطانی در آپارتمانِ آنها، اولین و تنها نتیجهگیری وارنها بوده است. البته که یک نفر میتواند دلیل بیاورد که روشنبینی لورین بهتنهایی برای تایید کردنِ چیزی که ساکنانِ آپارتمان ادعا میکردند کافی بوده است. اما آیا این واقعا بهتنهایی برای متقاعد کردنِ کسانی که دربارهی حقیقتِ ماجرا شک و تردید دارند کافی است؟
اگرچه میتوان گفت که دانـا، اَنجی و لـو انگیزهای برای دروغگویی نداشتهاند، اما تفسیرِ نادرست، سوءبرداشت یا به خاطر آوردنِ اشتباهِ وقایع هرگز توسط وارنها در نظر گرفته نمیشود. احساسِ مثبتِ آنها پس از مراسمِ جنگیری کشیش در آپارتمان را نیز میتوان به تاثیرِ مثبتِ طبیعی ناشی از حضور یک کشیش در بینِ افرادِ مذهبی نوشت. در حقیقت بنیانِ این پرونده آنقدر سست و شکننده است که یک شخصِ بدبین بهراحتی میتواند حتی وجود داشتنِ افرادی به اسم دانـا، اَنجی و لـو را به کل زیر سؤال ببرد.
حالا که وارنها این داستان را تعریف کردهاند به این معنی نیست که ما نیز حتما وظیفه داریم که بهطور اتوماتیک حرفهایشان را بپذیریم. اِد و لورین وارن همواره بهعنوانِ افرادی صادق و مهربان شناخته میشدند. اما فعالیتِ آنها از زمانِ افتتاحِ «انجمنِ تحقیقاتِ پدیدههای روحی نیواِنگلد» در سال ۱۹۵۲، مورد هدفِ نقدها و جنجالهای فراوانی قرار گرفته است. البته که آنها سودِ زیادی از فروشِ کتابها، بلیتِ گردهماییهایشان، بلیتِ موزهی اختصاصیشان و سخنرانیهای ۵ هزار دلاریشان که در دههی ۹۰ برگزار میشدند به جیب زدهاند. با این وجود، نپسندیدنِ منبعِ درآمدِ این زوج ناعادلانه است. بالاخره اِد و لورین اکثرِ زمانشان را به تحقیقاتِ ماوراطبیعه اختصاص داده بودند و ادامه دادن به انجام این کار بدون درنظرگرفتنِ آن بهعنوان یک شغل غیرممکن میبود.
درواقع لورین تا سنِ ۹۰ سالگی، کماکان فعال بود و هر از گاهی سخنرانیها و گردهماییهای مختلفی را میزبانی میکرد. اگر تصور کنیم که وارنها در انجام تحقیقتشان و تعیین هزینهی کارهایشان صادق، حرفهای و منصف بودهاند، انتقاد کردن به آنها به خاطر درآوردنِ خرج و مخارجشان از این راه غیرمعقول است. اما نکته این است که دقیقا همین مسئلهی عدم صداقت و حرفهایگری آنهاست که شک و تردیدِ آنهایی را که با وارنها برخورد داشتهاند برانگیخته است.
گفته میشود که موزهی ماوراطبیعهی وارنها، «قدیمیترین و تنها موزه از نوعِ خودش» است. این موزه نظرِ بسیاری را از سراسر دنیا به خودش جلب کرده است. بدونشک این موزه که میزبانِ عروسک آنابل نیز است، حکم جواهرِ درخشانِ فعالیتهای چند سالهی وارنها را دارد. اما دربارهی واقعیبودنِ چیزهای به نمایش گذاشته شده در این موزه، شک و تردید وجود دارد. در جریانِ یکی از مصاحبههای اِد وارن پیش از مرگش در سال ۲۰۰۶، او همراهبا همسرش بسیاری از آیتمهای کالکشنشان را به مصاحبهکننده نشان میدهند. یکی از این آیتمها یک کتاب است؛ کتابی که اِد از آن بهعنوانِ نسخهی اورجینالِ «کتاب سایهها» که به «نکرونومیکان» نیز معروف است یاد میکند.
اگرچه اِد تاکید میکند که کتابِ به نمایش درآمده، شاملِ ترجمهی انگلیسی سحر و جادوها و طلسمهای قدیمی و خطرناکی که نباید خوانده شوند است، اما آن درواقع نسخهی قُلابی و خیالی کتابِ سایهها است که توسط مولفِ ناشناسی در سال ۱۹۷۷ منتشر شده است و همین الان ازطریقِ کتابفروشیهای آنلاین مثل آمازون توسط عموم قابلخریداری است. در سالهای پس از انتشارِ این کتاب، بسیاری از فعالانِ جامعهی ماوراطبیعه، این کتاب را بهعنوانِ یک کتاب جعلی اعلام کردند. این کتاب با مخلوط کردنِ خیالپردازیهای نویسنده با متریالهایی از منابعِ قدیمی حکم یک شایعهی گولزنندهی حرفهای و دقیق را دارد که قادر به فریب دادنِ فعالانِ ماوراطبیعهی تازهکارِ بسیاری بوده است و به نظر میرسد که وارنها نیز یکی از همین فریبخوردهها باشند.
نهتنها کتابی به اسم «نکرونومیکان» چیزی بیش از یکی از اختراعاتِ خیالی اچ. پی. لاوکرفت، نویسندهی ژانرِ وحشت نیست، بلکه ادعای وارنها دربارهی اینکه آنها صاحب نسخهی اورجینالِ کتابِ سایهها هستند، گمراهکننده است. کتاب سایهها بهجای مجموعهای از طلسمها و مراسمهای باستانی و خطرناک، به جنشهای پگانیسم مُدرن در دههی ۴۰ و ۵۰ میلادی مربوط میشود. دو نتیجه میتوان از این ماجرا گرفت: از یک طرف امکان دارد که وارنها برای زیاد کردنِ پیاز داغِ موزهشان، دربارهی ماهیتِ واقعی کتابشان دروغ گفتهاند، اما از طرف دیگر ممکن است آنها واقعا در زمینهی تشخیصِ صحتِ این کتاب، مرتکب اشتباه شده باشند. در دو حالت، آنها بد به نظر میرسند؛ چطور کسانی که خودشان را بازرسهای ماوراطبیعه مینامنند و شغلشان براساسِ تحقیقاتِ دربارهی دنیای غیب است، چنین اشتباهِ آماتورگونهای کردهاند؟ از همین رو، عدهای از منتقدانِ آنها به این نتیجه رسیدهاند که کتاب سایهها بهعلاوهی بسیاری از دیگر آیتمهایی که در موزهی ماورطبیعهی وارنها یافت میشود، چیزی بیش از یک مشتِ داستانهای ترسناکِ بیخطر هالووینی نیست؛ داستانهای پُرآب و تابی که با کوبیدنِ برچسبِ «واقعیت» بر آنها، مردم را برای خریدن بلیت به سمتِ موزهی آنها جذب میکنند.
در نتیجه، عروسک آنابل هم میتواند بهعنوانِ یکی از آیتمهای موزه، نقشِ مشابهای ایفا کند. بااینحال، لازم به ذکر است که گرچه این حقیقت که دو متخصصِ ماوراطبیعهی کارکشته، مرتکب اشتباهِ ارائه کردنِ چیزی جعلی بهعنوانِ واقعی شدهاند، اشتباهِ مُهلکی است، اما بیایید آنها را اینقدر بیرحمانه قضاوت نکنیم. بالاخره همهی ما هرچقدر هم در کارمان حرفهای باشیم، هر از گاهی اشتباه میکنیم. اشتباهاتِ انسانی قابلدرک هستند؛ آنها نباید به معرفِ ما، تواناییها و هوشمان تبدیل شوند. بهتر است بهجای خودِ وارنها، کارشان را زیر ذرهبین ببریم.
متاسفانه اینجا است که شاید با تعیینکنندهترین مدرکمان علیه اِد و لورین وارن مواجه میشویم. ماجرا از این قرار است که در سالِ ۱۹۹۲، رُماننویسی به اسمِ ری گارتون، کتابی به اسم «در مکان تاریک: داستانِ یک تسخیرشدگی واقعی» منتشر کرد. داستانِ این کتاب به یکی از پروندههای جنگیری وارنها اختصاص داشت؛ داستانی که درنهایت به منبعِ اقتباسِ فیلمِ ترسناکی به اسم «تسخیرشدگی در کنتیکت» در سال ۲۰۰۹ تبدیل شد. این داستان حول و حوشِ خانوادهی اِسندکر میچرخد که پس از نقلمکان به خانهای در ایالتِ کنتیکت مورد تهاجمِ ارواح و شیاطینِ خبیث قرار میکنند. طبقِ این کتاب، نیروهای تاریک با چنانِ قدرتی این خانواده را تسخیر کرده بودند که آنها توسط این موجودات مورد تعرضِ جنسی قرار میگرفتند.
اینکه این داستان چقدر حقیقت دارد سؤالبرانگیز است، اما قویترین مدرکی که علیه وارنها وجود دارد، از خودِ نویسندهی کتاب سرچشمه میگیرد. رِی گارتون طی مصاحبهای با مجلهی «هارر باوند» (Horror Bound) توضیح داد که او در جریانِ نگارش کتاب، از نزدیک با وارنها و خانوادهی اِسندکر در ارتباط بوده است. اما گارتون پس از مصاحبه با اعضای خانواده دربارهی تجربههایشان با یک مشکل مواجه میشود: او متوجه میشود که داستانِ اعضای خانواده به درستی با یکدیگر مخلوط نمیشدند؛ داستانهای آنها با یکدیگر همخوانی نداشتند. گارتون میگوید وقتی این مسئله را با اِد در میان میگذارد، او جواب میدهد: «اوه، اونا دیوونن. بخشی از داستان رو داری؛ از چیزی که به درد میخوره استفاده کن و بقیهاش رو از خودت در بیار... فقط از خودت در بیار و حتما ترسناکش کن».
گارتون اعتراف میکند که او همان چیزی که اِد بهش گفته بود را انجام میدهد: «از چیزهایی که میتونستم استفاده کردم، بقیهاش رو از خودم درآوردم و سعی کردم تا اونجایی که میتونم ترسناکش کنم». شاید حرفهای گارتون چیزی بیش از تهمتزنی نباشد، اما به هر حال، ادعاهای این نویسنده بهعلاوهی دیگر نمونههای تردیدآمیز، مقدارِ اعتمادمان به حرفهای وارنها را در بهترین حالت کاهش میدهد و در بدترین حالت از بین میبرد و متاسفانه در را*بطه با پروندهی عروسک آنابل، تنها چیزی که برای باور کردنِ آن داریم، حرفهایِ خود وارنها بدون هیچ مدرکِ قدرتمندی برای پشتیبانی از آنها است. بنابراین در بهترین حالت تنها واکنشی که میتوانیم به پروندهی عروسک آنابل داشته باشیم، شک و تردید است.
به گفته آقا و خانم وارن، دو شی*طانشناس، عروسک آنابل در سال ۱۹۲۰ توسط یک مادر به دخترش به نام دنا هدیه داده شد. داستان از جایی شروع میشود که دنا و دوستش آنجی بعد از مدتی متوجه حرکتهای عجیب عروسک یا حتی جابهجایی وسایل خانه، پیدا شدن دست نوشته برای درخواست کمک یا حتی جابهجایی عروسک میشوند. با درگیر شدن لو، دیگر دوست آنا و پیدا شدن قطرات خون روی عروسک و آغاز حملات عروسک، آنها از یک کشیش و خانواده وارن درخواست کمک میکنند و متوجه میشوند که روح دختری به نام آنابل، عروسک را تسخیر کرده است. ادامه داستان را در مقاله مطالعه کنید.
عروسک آنابل در کدام کشور است ؟
عروسک واقعی آنابل اکنون در موزه ماورالطبیعه وارن ها (Occult Museum) واقع در کشور ایالات متحده شهر مونرو در ایالت کنتیکت قرار دارد. به دلیل شیطانی دانستن این عروسک آن را در قفسهای تطهیر شده با آب مقدس نگهداری میکنند و روی آن هشدار باز نشدن قفسه نوشته شده است. جزئیات بیشتر را در مقاله میتوانید مطالعه کنید.
عکس واقعی عروسک آنابل با فیلم شباهت دارد؟ خیر، تفاوت زیادی میان تصویر واقعی عروسک آنابل با فیلم های ساخته شده از این عروسک وجود دارد.
چه فیلم هایی که براساس عروسک آنابل ساخته شده است؟
تاکنون سه فیلم ترسناک آنابل 2014، آنابل: آفرینش (Annabelle: Creation 2017) و آنابل به خانه میآید (2019Annabelle Comes Home ) بهصورت مستقیم براساس عروسک آنابل ساخته شدهاند. علاوهبراین مجموعه فیلم احضار (The Conjuring) نیز به عنوان فیلم فرعی ساخته شده براساس داستان آنابل شناخته میشود.