تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید

مسابقه دیالوگ برتر هفته ۱

  • شروع کننده موضوع عطرین
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 201
  • پاسخ ها 13
وضعیت
موضوع بسته شده است.

عطرین

مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
3/10/23
ارسال ها
864
امتیاز واکنش
4,468
امتیاز
103
سن
21
محل سکونت
آرزوهای محال
do.php

بسم تعالی
همانطور که از اسم مسابقه مشخص هست
هر هفته به برترین دیالوگ برتر جوایز اهدا خواهد شد
تنها رعایت یک موضوع برای شرکت در این مسابقه مهم است
«لطفاً دیالوگ انتخاب شده از آثار خودتون باشه»
آثار شامل: رمان، داستان، رمان کوتاه، داستان کوتاه، داستانک، فیلم نامه، فن فیکیشن و...
به سه نفر اول برنده‌ی این مسابقه جوایز نفیس اهدا خواهد شد که به شرح زیر است:
۱_ نفر اول: ۲۰۰ امتیاز
۲_ نفر دوم: ۱۵۰ امتیاز
۳_ نفر سوم ۵۰ امتیاز
 
آخرین ویرایش:

ساعت دار

سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
7/4/21
ارسال ها
1,668
امتیاز واکنش
7,444
امتیاز
148
سن
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
ادوارد:
- من احساس شادی نمی‌کنم فیلیپ، من واقعا خستم و خیلی غمگین‌تر و پوچ‌تر از همیشه. برای من قشنگی این گل‌های رز اهمیتی نداره وقتی چارلی نیست که بچینمشون و براش ببرم. برای من برداشته شدن تبعیض نژادی ایالات دیگه مهم نیست موقعی که چارلی نیست تا با بچه‌های دیگه بدون ترس و عصبانیت والدینشون بازی کنه. من توی این آزادی و انقلاب جنگ‌زده و خاکسترآلود که براش همه‌ی چیزهای فوق‌العاده ارزشمند و تک‌تک عزیزهام از بین رفتن، هیچ عدالتی نمی‌بینم. من حتی انتقامی رو احساس نمی‌کنم وقتی مسیح و مونالیزا مثل چارلی باقی رفیق‌هامون، در اوج معصومیت و بی‌گناهی نمردن. آره.‌.. یه روزی اومد که همه‌چیز قشنگ شد... ولی ما دیگه اون‌قدر خوشحال نیستیم که بفهمیم قشنگی چیه.
 
آخرین ویرایش:

سِرمه.

▪️برترین شاعر سال ۱۴۰۲▪️
نویسنده
شاعر انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
6/11/23
ارسال ها
885
امتیاز واکنش
7,086
امتیاز
118
محل سکونت
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
- برای من و تو افزایش سن چه فرقی داره؟ همه‌ی ما پیریم، تو این جغرافیا، حتی بچه‌های پنج ساله هم پیر شدن.

از خائوس، ارغنون.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

افسونگر

برترین گوینده سال ۱۴۰۲+گرافیست آزمایشی
تیم تگ
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
11/11/23
ارسال ها
401
امتیاز واکنش
5,395
امتیاز
118
سن
21
-‌ چرا می‌خندی؟ من دارم درد می‌کشم!
-‌‌‌‌ دارم در تخیلاتم فرض می‌کنم ما پیر شده‌ایم و این‌جا خانه سالمندان است.
-‌ حتی در تصوراتت هم ما باید بدبخت باشیم؟!
اینو دوستش دارم چون توی اون وضعیت در واقع تصور جوون مرگ نشدن بود که برای آکانه شیرین بود نه پیر شدن و رفتن به سالمندان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سادات.۸۲

برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
2/10/23
ارسال ها
2,216
امتیاز واکنش
9,042
امتیاز
148
محل سکونت
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
- به خودت باور داشته باش. تا زمانی که باور داشته باشی می‌تونی اون کار رو انجام بدی، پس می‌تونی! لحظه‌ای که باور نداشته باشی پس دیگه هرگز نمی‌تونی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

آیسان

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
17/10/23
ارسال ها
142
امتیاز واکنش
580
امتیاز
93
  • جنگ چیه؟ چه کسی درستش کرده؟
  • جنگ دعوای بین بزرگترهاست .
  • پس چرا بچه ها می میرند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Bhreh_rah

برترین نویسنده سال ۱۴۰۲
نویسنده
صداپیشـه انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
24/7/21
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,059
امتیاز
103
سن
22
محل سکونت
ماورای کتاب
وب سایت
baharehrahdar.blogfa.com
_‌ سال‌ها از این موضوع گذشته ندی! بهتره نقطه ضعفت رو محافظ خاطراتت کنی؛شاید خودت نفهمیده باشی یا حتی فهمیده باشی، اما این ضعف هر سری گذشته‌ات رو در معرض زخمی مثل بریدگی با کاغذ قرار می‌دیده که نمی‌کشتت فقط باعث سقوطت میشه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Hadis.Sh

نویسنده
نویسنده
عضویت
13/9/23
ارسال ها
225
امتیاز واکنش
1,768
امتیاز
103
سن
22
محل سکونت
Tehran
وضعیت پروفایل
Absolute silence
_ من می‌ترسونمت؟
_ چرا باید منو بترسونی؟
_ چون دارم چهره‌ی واقعیتو می‌بینم!
_ واقعا؟
_ اوهوم، پشت نقابت رو می‌بینم.
_ کدوم نقاب؟
_ اوه، صدتا نقاب داری!


📚 رمان کاراکال - حدیثه شهبازی
 
آخرین ویرایش:

ستاره سربیی

مدیر تالار نظارت رمان+گوینده آزمایشی
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
شاعر انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
منتقد انجمن
کپیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
30/10/23
ارسال ها
336
امتیاز واکنش
3,400
امتیاز
103
کنار حوضی که عطر وضوی زائران را می‌داد، نشستم و به یاس گفتم:
_توام حس می‌کنی؟ اینجا پر از بوی عاشقیه!
گفت:
_ عشق مثل نسیم می‌مونه؛ نمی‌بینی، اما می‌تونی حسش کنی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

lilieth

برترین مشاور سال ۱۴۰۲
مشاور انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
13/9/23
ارسال ها
29
امتیاز واکنش
662
امتیاز
78
- آیتان، من اینجا نمی‌مونم که شاهد مرگ هر کسی که دوستش دارم باشم، برمیگردم خونه و پایان دنیا رو تماشا نمیکنم! نمی‌تونم... نمی‌تونم شاهد مرگ تو باشم! من می‌خوام فکرم رو از هرچیزی که متعلق به توئه آزاد کنم، نمی‌خوام به از دست دادنت حتی فکر کنم...

-اما آلانیس، وقتی دنیا داره تموم می‌شه، من فقط به تو فکر می‌کنم، و اگه قضیه از دست دادنه، من همین الان دارم از دستت می‌دم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8