کوپر : ما همیشه خودمون رو با توانایی غلبه بر غیرممکن ها تعریف کردیم و ما این لحظات رو میشمریم، لحظاتی که جرات میکنیم جایی بالاتر رو نشونه بریم، که موانع رو درهم بشکنیم، تا به لایتناهی ستاره ها برسیم، تا ناشناخته را به شناخته شده تغییر بدیم.
کوپر : قدیم ها عادت داشتیم به آسمان نگاه کنیم و به جایگاه مون بین ستارگان فکر کنیم، حالا فقط به پایین نگاه میکنیم و نگران جایگاهمون بین گرد و خاک هستیم.
مستر کوپر : تو یه دانشمندی، برند. مستر برند : پس به حرفم گوش کن. وقتی بهت میگم عشق چیزی نیست که ما اختراع کرده باشیم -عشق مشهوده و قدرتمنده، حتما یه معنایی داره. مستر کوپر : بله عشق معنا داره. فواید اجتماعی، پیوند اجتماعی، تربیت فرزند… مستر برند : ما مردههامون رو دوست داریم. فایده اجتماعی اون چیه؟ مستر کوپر : هیچی برند : شاید معنای بیشتری داشته باشه. چیزی که ما هنوز نمیتونیم درکش کنیم. شاید یه جور دلیل باشه، یه جور محصول از ابعاد بالاتر که ما نمیتونیم بطور محسوس درکش کنیم. من در طول کهکشان شیفته ی کسی هستم که ده ساله ندیدمش و میدونم که احتمالا مرده. عشق تنها چیزیه که فراتر از ابعاد فضا و زمان میتونیم حسش کنیم. شاید باید بهش اعتماد کنیم، حتی اگه هنوز اون رو درک نمی کنیم.
مورف به کوپر: بابا تو میتونی روح ها رو بگیری؟ کوپر: روح وجود نداره .برو بخواب . مورف:پس چرا پدر بزرگ میگه که تو میتونی روح ها رو بگیری؟! کوپر: خب شاید به خاطر اینه که پدر بزرگ دیر یا زود خودش تبدیل به یکی از اونا میشه.
زمانی که داشتی به دنیا میومدی مادرت بهم چیزی گفت هیچ وقت درست نفهمیدم ،اون گفت :ما فقط الان اینجا ، در کنار بچه هامون هستیم تا خاطراتی برای اونها باشیم.