دقایق طولانیای نگذشت که سرش سنگین شد و گردنش برا مدت کوتاهی خم گردید. سیگار میان انگشت اشارهاش درحال سوختن بود و او م*ست از خوابی که عجیب به تنش میچسبید. با صدای برهم خو*ردن دری که متعلق به اتاقخواب بود گردنش صاف شد و کمرش را از حالت خمیدگی در...