گاهی اوقات انگار میندازنم وسط ی مشت گرفتاری
میشه اوج استیصالم
وقتایی که عزیزترین آدمای زندگیم حال دلشون خوب نیست
چشماشون بی رمق میشه
ی دونه ب تارهای سفید موهاشون اضافه میشه و من به خودم بد و بیراه میگم که چرا نمیتونم کاری کنم که بخندن
که خوب باشن...
انگار دست و پامو بسته باشن و انداخته باشن تو ی برکه پر از لجن ... هی دست و پا میزنم و هیچ ...
دلم میخواد بشم قوی ترین زن روی زمین
دلم میخواد بشم آدمی که هیچجا و هیچجور کم نمیاره
کاش میشد اون چیزی که دل آدم میخواست ...
۹۹.۰۷.۰۶