تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

چشمانت راز آتش بود.

در التهاب قلب ویران شده ام

و لبانت چون دشنه ای سوزان که مرهم تمام زخم های قبل از تو با من بود !

و آنقدر با آتش دوست داشتن و عطر تنت زندگی کرده ام

که همه چیز را از یاد برده ام جز تو و حالا دیگر هراسی ندارم

از این همه سوختن از این همه زخم و خاکسترِ خاطراتی

که از من و تو به جای خواهد ماند.

“محدثه بلوکی”
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
مرا آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایت

مرا باران صدا ده تا ببارم بر عطشهایت

خیالی، وعده ای، وهمی،

امیدی،مژده ای،ی ادی!

به هر نامه که خوش داری،

تو بارم ده به دنیایت…

“حسین منزوی”
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
می‌روی و در بیراهه خیا*نت گم می‌شوی

می‌روی و هر قدمت آفتی است و هر نگاهم شکایتیست

هراس بر وجودم چنگ می‌زند

مرغ شوم بر ویرانه ها می‌خواند

سیاهی جان می‌گیرد

و سایه چرکین خیا*نت تمامی سطح آبی قلبم را می‌پوشاند

باتلاق رذالت‌ها تو را می‌بلعد و تو نیز تمامی روشنی‌ها را

و من تنهاتر از هر غروب دیگری دست بر تن خاک می‌کشم

و بنگر بر زبانه‌های آتش درونم

که به کبریت تو جان گرفت و جانم سوزاند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم

خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم

آن که می خواست برویم در دولت بگشاید

با که گویم که در خانه به رویش نگشودم

آمد آن دولت بیدار و مرا بخت فروخفت

من که یک عمر شب از دست خیالش نغنودم

آنکه می خواست غبار غمم از دل بزداید

آوخ آوخ که غبار رهش از پا نزدودم

یار سود از شرفم سر به ثریا و دریغا

که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم

ای نسیم سحر آن شمع شبستان طرب را

گو به سر می رود از آتش هجران تودودم

جان فروشی مرا بین که به هیچش نخرد کس

این شد ای مایه امید ز سودای تو سودم

به غزل رام توان کرد غزالان رمیده

شهریارا غزلی هم به سزایش نسرودم

شعر از شهریار
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد

فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

شر*اب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن

که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

به بزمگاه چمن دوش م*ست بگذشتم

چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد

صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم

سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم

نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود

که بخشش ازلش در می مغان انداخت

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان

مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

شعر از حافظ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
آه باشد به ز زلف عنبرین عشاق را

اشک باشد بهتر از در ثمین عشاق را

آب حیوان است خوی آتشین عشاق را

آیه رحمت بود چین جبین عشاق را

می کند ز آتش سمندر سیر گلزار خلیل

درد و داغ عشق باشد دلنشین عشاق را

آنچنان کز چشمه سنبل شسته رو آید برون

پاک سازد دیده های پاک بین عشاق را

از تهی چشمی بود عرض گهر دادن به خلق

ور نه دریاها بود در آستین عشاق را

غافلان گر در بقای نام کوشش می کنند

ساده از نام و نشان باشد نگین عشاق را

کوته اندیشان قیامت را اگر دانند دور

نقد باشد پیش چشم دوربین عشاق را

گر چه از نقش قدم در ظاهرند افتاده تر

توسن افلاک باشد زیر زین عشاق را

آسان سیران نمی بینند صائب زیر پا

نیست پروای غم روی زمین عشاق را

شعر از صائب تبریزی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,950
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
آتش دوزخ باشد

شر*اب باشد

تو کنار من باشی

و شیطانی که گولمان بزند!

شب که شد

از بام جهنم خودمان

بهشت دیگران را می‌بینیم…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8