مشــاوره مشاوره ارتقای قلم

[Parnian]

نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند اما مشاورین، پیمانکاران رمان، داستان و آثار مهم می باشند!

* نویسنده عزیز لطفا با مشاور خود نهایت همکاری را داشته باشید.

* در صورتی که با مشاور همکاری نکنید و مشاور گزارش دهد، رمان شما تا زمان ارتقا، قفل خواهد شد.

درخواست کننده: @مبینا بحری
مشاور: @زهرارمضانی

|مدیریت بخش کتاب|​

 

[عطرین]

نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند اما مشاورین، پیمانکاران رمان، داستان و آثار مهم می باشند!

* نویسنده عزیز لطفا با مشاور خود نهایت همکاری را داشته باشید.

* در صورتی که با مشاور همکاری نکنید و مشاور گزارش دهد، رمان شما تا زمان ارتقا، قفل خواهد شد.

درخواست کننده: @مبینا بحری
مشاور: @زهرارمضانی

|مدیریت بخش کتاب|​

سلام عزیزم برای اینکه بتونم کمکت کنم ممنون میشم یک پارت از رمانت رو بفرستی و بگی دقیقا چه مشکلاتی داری!
@مبینا بحری

 

[مبینا بحری]

سلام عزیزم برای اینکه بتونم کمکت کنم ممنون میشم یک پارت از رمانت رو بفرستی و بگی دقیقا چه مشکلاتی داری!
@مبینا بحری

بله چشم من پارت رو الان میزارم ولی خودمم نمیدونم چه مشکلی دارم مدیر سایت خانم سادات ۸۲ گفتن تو رمانت مشکلاتی دیده میشه درخواست مشاوره بده
فکر کنم توی لحن قلم اشکال داشتم الان میفرستم

 

[مبینا بحری]

سلام عزیزم برای اینکه بتونم کمکت کنم ممنون میشم یک پارت از رمانت رو بفرستی و بگی دقیقا چه مشکلاتی داری!
@مبینا بحری

پارت ۲
یکتا(چشمه):
در رو باز کردم و توی خونه رفتم

با چیزی که روبه روم دیدم خشکم زد
آخ که چقدر دوست داشتم با یک جیغ از خواب بیدار میشدم و به آغو*ش مادرم پناه می‌بردم و مامانم فقط بهم دلداری میداد و میگفت:

چیزی نیست همش خواب بود عزیزم
اما چرا از خواب بیدار نمی‌شدم چرا هر چقدر به صورتم ضربه میزدم نمیپریدم از خواب و اون مرد بهم نزدیکتر میشد

دستش رو روی گلوم گذاشت و فشار داد
با افزایش فشار روی گلوم از بهت بیرون اومدم و دریک لحظه پام رو لای پاش زدم و بیرون دویدم

بلند یشما رو صدا میزدم و کمک میخواستم نمیدونم چرا بیرون نمی اومد شایدم از دیدن مردی که با بیشترین سرعت دنبالم میدوید ترسیده بود

ترس زیاد باعث شد صدای ماشین رو نشنوم و با ماشین برخورد کنم
دیگه جز سیاهی چیزی ندیدم و چشمام رو بستم

 

[عطرین]

پارت ۲
یکتا(چشمه):
در رو باز کردم و توی خونه رفتم

با چیزی که روبه روم دیدم خشکم زد
آخ که چقدر دوست داشتم با یک جیغ از خواب بیدار میشدم و به آغو*ش مادرم پناه می‌بردم و مامانم فقط بهم دلداری میداد و میگفت:

چیزی نیست همش خواب بود عزیزم
اما چرا از خواب بیدار نمی‌شدم چرا هر چقدر به صورتم ضربه میزدم نمیپریدم از خواب و اون مرد بهم نزدیکتر میشد

دستش رو روی گلوم گذاشت و فشار داد
با افزایش فشار روی گلوم از بهت بیرون اومدم و دریک لحظه پام رو لای پاش زدم و بیرون دویدم

بلند یشما رو صدا میزدم و کمک میخواستم نمیدونم چرا بیرون نمی اومد شایدم از دیدن مردی که با بیشترین سرعت دنبالم میدوید ترسیده بود

ترس زیاد باعث شد صدای ماشین رو نشنوم و با ماشین برخورد کنم
دیگه جز سیاهی چیزی ندیدم و چشمام رو بستم

خب عزیزم شما مشکلات زیادی داری که باهم دیگه میریم جلو و همه رو یکی یکی رفع میکنم
اول از همه دیالوگ و مونولوگ رو بهت توضیح میدم و سپس سراغ باقی موارد میریم

 

[عطرین]

دبالوگ: سخنانی که میان شخصیت‌های کافه نویسندگان داستان و.. رد و بدل می‌شود که مهمترین بخش کافه نویسندگان است.


مونولوگ: هر متنی که در رمان دیالوگ نباشد مونولوگ است و ترکیب این دو تا با هم کافه نویسندگان رو می‌سازه

الان این پارت از رمان شما، تنها دیالوگ داره و عاری از هر گونه مونولوگه که اصطلاحا بهش دیالوگ محور بودن رمان هم میگن

 

[عطرین]

اول از همه چون خودم ناظر ارشد تایید رمانت بودم می‌خوام اول از همه روی خلاصه و مقدمه کار کنیم چون اون ها هم تایید نبود و اصلی ترین بخش کافه نویسندگان که طبق گفته‌ی خیلی ها باعث جذب مخاطب میشه سه عنصر نام رمان، خلاصه و ژانرهاست

 

[عطرین]

خلاصه: متنی نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه که باید به خواننده در حد کم بفهمونه که رمان در مورد چیه! به ژانر و نام رمان هم مرتبط باشه و مهم تر از همه به دور از کلیشه باشه!
@مبینا بحری تا اینجا سوال نیست؟

 

[مبینا بحری]

خلاصه: متنی نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه که باید به خواننده در حد کم بفهمونه که رمان در مورد چیه! به ژانر و نام رمان هم مرتبط باشه و مهم تر از همه به دور از کلیشه باشه!
@مبینا بحری تا اینجا سوال نیست؟

ممنونم ازتون
خیر تا اینجا رو متوجه شدم

 

[عطرین]

ممنونم ازتون
خیر تا اینجا رو متوجه شدم

پس الان برام یک خلاصه بنویس تا اگر عیب دیگه ای داشت بگیرم بعد بریم جلوتر
@مبینا بحری