خب سلامی دوباره به تو ای زمرد عزیز^^
دو پارت از رمانت که گذاشتی رو خوندم + مقدمه
مقدمه عالی بود یه اشکال ریزی داشت:
برای مکثی که خود خواننده انجام میده لازم نیست ، بزاری خانوم گل
پ.ن: به جز مشاوره و ویراستاری من عاشق مقدمهات شدم
خوش قلم!
خب میریم سر وقت پارت اول:
فصل اول"نفیر"
{ در افسانهها ذکر شده که یاسکبود فقط برای خشمشب بود!
موجودی افسانهای که در بستر مرگ ، یاسِکبود او را نجات داد و تن وحشیاش را رام و مطیع خود درآورد!
هیچکس جرات نزدیک شدن به یاسِکبود را نداشت؛ چون که خشمشب او را نشان زده بود و تمام و کمال خود را مالک او میدانست!}
کتاب را با لذ*ت بیشتری ورق میزنم تا بفهمم که افسانهی یاسکبود و خشم شب از چه قرار است!
اما با شنیدن صدای در، به آرامی به عقب میچرخم که با دو گویِ بلوطی پر از شوق و ذوق رو به رو میشوم و به من میفهماند که او باز هم پشت در گوش ایستاده بود و صدایم را در هنگام خواندن شنیده بود!
همیشه میگفت که صدای قشنگی دارم و برق درون چشمان زیبایش نشان از صداقت حرفش میداد.
او گفت:
- میشه دوباره برام بخونی؟!
(نکته: اینجا هنوز دیالوگ شروع نشده - گذاشتی، اشتباهه عزیزم... فقط! برای دیالوگ از - استفاده میکنیم) تاک ابرویم به سمت بالا هدایت میشود و چشمان پر از خواهشش به من مجوز نه گفتن را صادر نمیکند!
آه میکشم که نیلی با شوق تکخندی میزند و همانطور که خود را کنارم میرساند با آن صدای زیبای بهشتیاش؛ × (این نقطه ویرگول اینجا چی میخواد؟ بگو بره خونشون (: )نجوا میکند:
- داستان هزار و یک شب را برام تعریف کن!
همانطور کتابم را میبستم با شنیدن آن حرفش، با حیرت سر بلند میکنم و سپس بعد از کمی زل زدن به او، نجوا میکنم:
ل*ب بر میچیند و با غم میگوید:
- بخدا هرچی میخونم نمیفهمم؛ (اینجا میتونی نقطه ویرگول بزاری) تو صدای فوقالعادهای داری که آدم تا مرز کهکشانها سیر میکنه و حالا که امشب تولدمه من میخوام این حس زیبا رو مجدد تجربه کنم!
خنده لبهایم را میبوسد. از جایم برخاستم و سپس اندکی از ژل مرطوب کننده و همراه با کِرِمش را بر روی دستهایم خالی میکنم و به آرامی دستهایم را ماساژ میدهم؛ از درون آینه به بلوطیهای منتظرش که چگونه مشتاق مرا زیرنظر گرفته بود (ببین اینجا مثلا به عهده خواننده است که مکث کنه شما ، گذاشتی! حذف میشه) نگاهی انداختم. ( اینجا فعل جمله بعدیت با جمله قبل مرتبط نیست پس «و» حذف میشه) نیمچه لبخندی مهمان ل*بهایم میشود!
گفت:
- نمیخونی برام آبجی؟!
هیچگاه نمیتوانستم درخواستش را رد کنم؛ چون آن بلوطیهای معصومش به من چنین اجازهای نمیداد که او را مغموم و اندوهگین ببینم که چطور با سری افکنده به زیر اتاقم را ترک میکند!
فقط با یک کلمه سکوت اتاق را میشکنم:
- میخونم ولی به شرطی که وسط حرفم نپری!
با خوشحالی و چشمانی به برق نشسته، فریاد میکشد و همانطور که دستهایش را بر روی هم میکوبید (اینجا باز بی ربط نقطه ویرگول گذاشتی+-+ حذف میشه!) بر روی کاناپه لش میکند و سپس میگوید:
- قول میدم آجی، قول!
میخندم و روبهرویش مینشینم و همانطور که زبان خیسم را بر روی لبهایم میکشیدم، نفسم را همراه با یک هوی بلند رها میکنم و سپس دستهایم را به حالت چلیپا بر روی سینهام قرار داده و نجوا میکنم:
- خب! قصه راجب دو شاهزاده هست که از قضا برادرند و هردو از همسراشون خیانت میبینن؛ یکی از پادشاهها که اسمش شهریار هست برای تقاص خیانت زنش و انتقام از او، هر شب دختری رو به همبستری میگرفت و سپس در سپیدهی صبح اونا رو به قتل میرسوند
بلوطیهای نیلی گرد میشود و نفسهایش از هیجان حبس میشود، اما من سعی میکنم رشتهی کلامم را به دست بگیرم:
- انقدر کارش رو ادامه میده که هیچ دختری داخل شهر نمیمونه و در اون زمان شهریار یک وزیری هم داشت که اون وزیر صاحب دو دختر به اسمهای دنیازاد و شهرزاد بود! وزیر از اینکه این اتفاق برای دخترانش پیش بیاد هراس داشت ولی طولی نکشید که این اتفاق افتاد و همه چی برعکس شد؛ چون بلکه اون خود شهرزاد بود که پیشنهاد همبستری با شهریار رو داد!
به خدا قسم که هیجان را درون خواهک کوچکم نیلی میدیدم که چگونه با لذ*ت به خط به خط حرفهایش گوش میسپرد و آنرا درون ذهنش خطاطی میکرد!
@ستاره سربیی
@Zizi
خب عزیزم ایرادات خیلی خیلی پررنگی داشتی:
اول اینکه من گفتم فقط و فقط و فقط! برای دیالوگ از - استفاده میکنیم ولی متاسفانه شما اول هر پاراگراف گذاشته بودی که اشتباهه.
دوم اینکه من هنوز دارم فاصله میبینم بین خطوط این کلا باید حذف بشه
این پستت رو میتونی الان از روی ویرایش های من ویر بزنی
سوماً هم من گفتم قبل از دیالوگ اگه چیزی نداره خودت اضافه کن بزن او گفت خواهرم گفت فلانی گفت ولی متاسفانه رعایت نشده..
مهمترین ها همینا بودن عزیزجان
بعدی اینکه شما تو دیالوگ چه داستان تعریف کنی چه یه خط کوتاه بنویسی نباید نباید نباید چیزی اولش بزاری جز -!
من دیدم از این {} استفاده کردی، اشتباهه عزیزم.
همین دیگه : )))
فعلا طبق همینا دو تا پستت رو ویرایش کن منم تگ کن چک کنم