سرپرست و مدیر بازنشسته + طراح آزمایشی وبتون
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
مدیر بازنشسته
آنقدر چاپلوسی کرد تا جوهر چاپگرش چشم از فرو جهان بست.
.
آنقد روشنفکر بود که نیازی به یاریِ لامپ نداشت.
.
میخ آهنین را به سنگ کوفتند، کمرش شکست.
.
در کشتی حضرت نوح، شتر را که دید؛ خود را به ندیدن زد تا سلام نکند.
.
سر و ته پیاز با هم به سمت نخود آش رفتند و او را پی نخود سیاه فرستادند.
.
آمد آتش را ببرد، باران گرفت.
.
آب از آسیاب افتاد و پایش شکست.
.
میخ آهنین فراری از سنگ، خود را به دیوار رساند.
.
برای اینکه به سیه روزی نیفتد، لامپ را روشن کرد.
.
آنقد روشنفکر بود که نیازی به یاریِ لامپ نداشت.
.
میخ آهنین را به سنگ کوفتند، کمرش شکست.
.
در کشتی حضرت نوح، شتر را که دید؛ خود را به ندیدن زد تا سلام نکند.
.
سر و ته پیاز با هم به سمت نخود آش رفتند و او را پی نخود سیاه فرستادند.
.
آمد آتش را ببرد، باران گرفت.
.
آب از آسیاب افتاد و پایش شکست.
.
میخ آهنین فراری از سنگ، خود را به دیوار رساند.
.
برای اینکه به سیه روزی نیفتد، لامپ را روشن کرد.
آخرین ویرایش:
