آیا نقد یک حرفه است یا شاخهای از یک حرفه؟ آیا کسی که دارای تخصص عمران است میتواند در هر رشته دیگری منتقد باشد؟ واضح است که منتقد باید خود درزمینهٔ ای که نقد میکند دارای تخصص و دانش باشد که ما او را بهعنوان داور و ارزیاب بپذیریم و داوری و رأی او را قبول کنیم.
نقد، روشی مهم برای ارزیابی مفاهیم، پدیدهها و دادههای مختلف در تولید و ارائه اندیشههاست. نقد، روش بررسی، در فرایند تحلیل ذهن است که در یک ارتباط دوسویهٔ نگرش نقادانه و اندیشهو رفتار شکل میگیرد. (فوکویاما، نقد در فرایند بررسی)
هر انسان دارای عقل و نفس سلیم اقرار میکند به ثمرات فراوان نقد اجتماعی بهعنوان یک مهارت اجتماعیِ مانع از ایجاد و پیشرفت اندیشه و رفتارهای فاسد اجتماعی. ولی شاهد رویگردانی افراد در جوامع اجتماعی واقعی و مجازی از نقد و نقادی هستیم. این خود نوعی آسیب و مسئله اجتماعی و فرهنگی شمرده میشود که با پیشرفت آن بسیاری از مسائل و مشکلات را در جامعه پدید میآورد.
ازاینرو باید در مقام فرهنگسازی، فرهنگ نقد و نقدپذیری را با تعریف درست از آنها در جامعه پایهگذاری کنیم. نکته مهم در انجام نقد سازنده توجه ویژه به «فرهنگ نقد» و سپس «فرهنگ نقدپذیری» است:
فرهنگ نقد
پیشازاین که منتقد بهنقد اندیشه و رفتار بپردازد، باید به معیارهایی که دربرگیرنده فرهنگ نقد است توجه داشته باشد. مانند:
• بهبود بخشیدن به امور؛
• پرهیز از دخالت احساسات حب، بغض و یکسونگری (خیرخواهی)؛
• ارائه اصلاحات پیشنهادی و یا راهحل مناسب؛
• ذکر آثار و جنبههای مفید در کنار جنبههای منفی؛
• ارائه استدلال، سند و مدرک؛
• قطعی ندانستن برداشتها در هنگام بررسی؛
• آشنایی و علم یقینی به تمام اطراف و حواشی رفتار و اندیشه (مانند احکام غیبت)؛
• در نظر داشتن ویژگیهای مثبت و منفی رفتار و اندیشه؛
• در نظر داشتن هنجارها، اقسام رفتار و اندیشههای هنجارشکن (آگاهانه یا ناآگاهانه) در حین ارزیابی؛
• آگاهی کامل نسبت به روش هایارائه نقد؛
• و … .
این معیارها فقط برای علمی کردن موضوع فرهنگ نقد در فرایند انتقاد بیانشده و چه اینکه اقسام دیگری نیز وجود دارد که کلام را طولانی خواهد کرد.
فرهنگ نقدپذیری
در بحث ارزششناسی؛ نقـد، ظرفیت ارزشی دارد، لذا فرهنگ نقدپذیری جلوتر از فرهنگ نقد، ارزشمندتر است (رابرت گیدمن، درباره نقد). در این تعبیر برای “فرهنگ نقدپذیری” ارزش خاصی در نظر گرفتهشده است. بیتردید، داشتن روحیه فرهنگ نقدپذیری، یکی از ظرفیتها و ارزشهای ویژه برای مقوله نقد و نقدپذیر است.
در فرایند فرهنگ نقدپذیری، مسائل سازنده و تأثیرگذاری برای رسیدن به آن ظرفیت، وجود دارد مانند:
• کنار گذاشتن حساسیتهای منفی و یکسویه نگری درباره خود و اثر؛
• دقت بهبه آرای دیگران در هنگام نقد شدن؛
• تحمل آرای خلاف بینش و سلیقه خود؛
• نترسیدن از نقد؛
• طبیعی دانستن اشتباه در هنگام عمل؛
• توانایی درباز اندیشی؛
• نوگرایی و زدودن گرد قرائتهای سنتی و متحجر از افکار.
خو گرفتن به این اجزای هفتگانه، مستلزم تجربه و تکرار برای رسیدن به فرایند نقدپذیری است که ظرفیت فرهنگ نقدپذیری را در وجود ما گسترش بدهد.
منتقد کیست؟
اصل مهم در شناخت و تعریف منتقد، داشتن آگاهیهای لازم بر مبنای روش نقد است. این آگاهیها دربرگیرنده مواردی است که منتقد باید آن را در نفس و ذهن خود داشته باشد. مانند:
• احاطه بر روشهای نقد سالم؛
• علم به ویژگیها و مشخصههایی که نقد را شکل میدهد؛
• نگاه ساختار شکنانه؛
• دریافت نو از مفهوم اندیشه و رفتار موردبررسی؛
• توجه به دیگر رویکردها و نظریههایی که ممکن است در متن رفتار و اندیشه باشد؛
این مؤلفههای پنجگانه، ویژگیها و مهمترین عناصری است که کار و وظیفه منتقد را در حوزه نقد، مشخص میکند.
جدیترین مشکلی که درباره نقد و نقادی وجود دارد، نقدیکجانبه (یعنی نقد به معنی انتقاد صرف) است؛ زیرا به دلیل عدم درک از مفهوم “نقد”، بسیاری از افراد درجامعه به “انتقاد صرف” در حوزه نقد میپردازند. دیگر در جامعه واقعی و مجازی ارزشها را همسان با کاستیها، در فرایند نقد و نقادی مطرح نمیسازند.
مهارت اجتماعی
نقد اجتماعی عکسالعملی در قالب امربهمعروف و نهی از منکر است که در مقابل اندیشهها و رفتارهای ناپسند صورت میگیرد. این نقد گاه در مقوله پیشگیری مطرح است، زیراوجدان همگان به رفتارهای پسندیده توصیه میکند و از ارتکاب رفتارهای فاسد و فساد انگیز نهی میکند. مسئولیتاین نوع از نقد بیشتر متوجه عموم افراد و گروهها بوده و نقد اجتماعیبرای مهار رفتارها و انحرافات کارسازتر است.
نقد اجتماعی، داوری اخلاقی و ارزشی است در پاسخ بایدها و نبایدهای رفتار اجتماعی. دغدغه و دلنگرانی هرانسان در تمامی لحظات زندگی خود این است که درست را از نادرست تشخیص دهد و بایدونباید زندگانی خویش را بشناسد و راه خویش را از میان هزار راهههایی که در برابر او دام و دامن گسترانیده بیابد این ازآنروست که انسان موجودی است که باید انتخابگر به دنیا بیاید انتخابگر بزرگ شود انتخابگر زندگی کند.
داوری و انتخاب (قضاوت) جهت نقد و درنهایت مهار اجتماع، اولین اصل شناخت اندیشه و رفتار (آسیب دار) و (بی آسیب) است. شناخت منطقیتر نسبت به گونههای مختلف رفتاری (الگوساز، الگوده و الگوپذیر) و مواجهه صحیح با اقسام رفتار بالأخص موارد آسیبزا از وظائف فردی در قبال جامعه است.
رفتارهای فردی در ایفاء نقش در مسیر آسیبزایی یا ارزش زایی از جامعه (آسیب دار):
۱. مهاجم (به اخلاق عمومی):
(این افراد در مسیر آسیبزایی نقش (الگوسازی) دارند
(خواسته یا ناخواسته در پی حرمتشکنی، هنجارشکنی، پردهدری و عفاف گریزی هستند
توضیح: مشابهت به جنس مخالف نظیر آرایش صورت، مشابهت به گروهها و فرقههای شی*طانپرستی و …
۲. متخلف (نسبت به هنجارهای عمومی جامعه):
(این افراد در مسیر آسیبزایی نقش (الگودهی) دارند
(بیآنکه در پی ترویج بیبندوباری باشند عملاً با بیانضباطی در پوشش و آرایش و رفتار خود مروج انواعی از ناهنجاری در این عرصهاند
توضیح: مصادیق این گروه موجب میشوند ناهنجاری پوششی یا آرایشی افراد، موجب جلب نظر دیگران شود.
۳. غافل (نسبت به ارزشها):
(این افراد در مسیر آسیبزایی نقش (الگوپذیری) دارند.
(مخالف ترویج بیبندوباری در عرصه پوشش و آرایش و عفافاند ولی بیانضباطی و ناهنجاری خود در این عرصه را ناصواب و ناپسند نمیشمرند.
توضیح: مصادیق این گروه، دارای ناهنجاریهایی هستند که اگرچه برخلاف شرع مقدس است اما متأسفانه در بسیاری از موارد در عرف جامعه پذیرفتهشده و عادی هست. مثل بیرون بودن قسمت جلوی موهای سر در زنان.
رفتارهای فردی در ایفاء نقش در مسیر آسیبزایی یا ارزش زایی از جامعه (بدون آسیب)
۱. هوشیار (نسبت به حفظ ارزشها):
(این افراد در جهت مراعات حدود و احکام الهی در تمام حوزههای فرهنگی در جایگاه (الگوپذیر) هستند.
(خود را مقید و ملزم به رعایت حداقل احکام و ارزشهای دینی میدانند.
توضیح: مصادیق این گروه افرادی هستند که در رفتارها همرنگ با عموم جامعه به نظر میآیند اما درعینحال موارد خلاف شرع در وضعیت آنان مشاهده نمیشود. بهعنوانمثال استفاده از مانتو و روسری در زنان بهطوریکه موهای سر کاملاً پوشیده باشند. معیار تشخیص این گروه از گروه ۳ آسیب دار، صرفاً رعایت حداقلهای شرعی و عرفی است.
۲. منضبط (نسبت به ارزشها):
(این افراد در مسیر ارزشزایی نقش (الگودهی) دارند.
(با پوشش آرایش و رفتار خود عملاً هنجارهای رفتاری و اخلاقی در این عرصه را تثبیت میکنند.
توضیح: مصادیق این گروه علاوه بر رعایت موازین شرعی، در نگاه ظاهری متمایز از الگوهای رفتاری، عمدتاً وارداتی بوده و گرایش به ظاهری بومی و مذهبی در آنها مشخص است مثل: مردان: استفاده از بعضی نمادهای رایج مذهبی مثل انگشترهای مذهبی و محاسن نیمهبلند و زنان: استفاده از چادر ملی.
۳. مروج (فرهنگ پسندیده و ارزشهای متعالی):
(این افراد در مسیر ارزشزایی نقش (الگوسازی) دارند.
(آگاهانه با پوشش، آرایش و رفتار خود در پی گسترش عفاف و حجاب و نفی ناهنجاریها در این عرصهاند.
توضیح: مصادیق این گروه از نمادهای نهچندان معمول مذهبی در پوشش و آرایش خود استفاده میکنند. مانندمردان: استفاده از چفیه زنان: نقاب یا پوشیه و یا روگرفتن
طبق این تقسیمبندی میتوان طبق میزان اثرگذاری یک فرد بر جامعه خود، ازنظر آسیبزا یا ارزش زا بودن، افراد را امر به خوبیها و نهی از بدیها کرد و به میزان لازم نسبت به اندیشه و رفتار دیگران عکسالعمل لازم را ابراز نمود.
(بر اساس جدول طبقهبندی مترددین در معابر عمومی ـ دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی)
نقد در لغت به معنی « جدا کردن دینار و درهم سره از ناسره و تمیز دادن خوب از بد و بهین چیزی برگزیدن » است.
در اصطلاح ادب، تشخیص محاسن و معایب سخن و نشان دادن بد و خوب اثر ادبی است.
اهمیت و فایده ی نقد ادبی
1 – نقد ادبی امکان درک نکته های بدیع و لطیف آثار را فراهم می کند در نتیجه خواننده می تواند از مطالعه ی آثار ادبی بهره و لذ*ت ببرد.
2 – ارزش واقعی، آثار ادبی را آشکار می کند و مشخص می کند که رعایت چه قواعد و اصولی سبب شده تا اثری مورد قبول واقع شود و یا وجود چه عواملی سبب شده تا اثری مورد بی اعتنایی قرار گیرد.
3– نقد ادبی، مانع از آن می شود که گزافه گویان و مدعیان دروغین بتوانند آثار بی ارزش خود را به جویندگان و طالبان هنر عرضه کنند.
4 – نقد ادبی، وقتی مفید خواهد بود و ارزش و اهمیت دارد که دور از شایبه ی اغراض باشد.
5 – نقد ادبی، گذشته از این که سازنده و دارای اهمیت فراوان است گاهی خود،نوعی آفرینش هنری نیز محسوب می شود.
حدود و امکان نقد ادبی
نقد ادبی، بررسی همه جانبه و کامل یک اثر ادبی است. از این دو اکتفا کردن به شکل ظاهری اثر یعنی توجه به نقد لغوی کافی نیست و منتقد می باید به بحث در باب جوهر و معنی و مضمون یک اثر ادبی نیز بپردازد ( نقد معنی ) و هدف و غرض خاص شاعر یا نویسنده را باز گو کند.
اغلب مردم، ذوق را ملاک سنجش آثار ادبی دانسته اند و به همین دلیل است که غالباً در میان مردم در تعیین بهترین شاعر یا نویسنده اختلاف هست.
منتقد باید با دید و وجدان علمی و دور از هر نوع نظر شخص و با میزان های منطقی و علمی به کار نقد و نقادی بپردازد و نقد خود را از هر نوع شایبه ی غرض دور نگه دارد که لازمه ی این کار هم آن است که ابتدا آثاری که در ادبیات جهان در نزد اکثر مردم به عنوان اصلی و خالص و قابل قبول شناخته شده اند چنان که باید معلوم شوند.
کامل ترین نوع نقد آن است که بر کامل ترین شناخت و جامع ترین دیدها مبتنی باشد.
نقدهایی که مربوط به شکل ظاهر و صورت های عینی یک اثر ادبی است.
مانند : نقد لغوی، نقد فنی و نقد زیبایی شناسی
نقد لغوی
بررسی و ارزیابی کاربرد زبان و اصول و قواعد آن در یک اثر ادبی است و مربوط به همه آثار ادبی است، چه نظم و چه نثر
نقد فنی
بررسی چگونگی کاربرد فنون بلاغی در شعر و نثر و میزان ارزش و اعتبار آنها است.
نقد زیباشناسی
بررسی جوهر هنر، به دور از محتوای خاص آن است. ریشه و اساس این شیوه نقادی را در اروپا می توان در نظریه های «کالریج» انگلیسی و «ادگار آلن پو» آمریکایی جست و جو کرد.
نقد معنایی
نقدهایی که با محتوا و درون مایه اثر ادبی ارتباط دارد.
مانند : نقد اخلاقی، نقد تاریخی، نقد اجتماعی و نقد روان شناسی
نقد اخلاقی
نقد اخلاقی که در آن ارزشهای اخلاقی را اصل و ملاک نقادی شمرده اند شاید از قدیمی ترین شیوه های نقد ادبی است. افلاطون در شعر و درام به تأثیر اخلاقی و اجتماعی اثر توجه می کند. ارسطو نیز معتقد است که هدف شعر، خاصه تراژدی، باید تصفیه و تزکیه نفس باشد.
در اروپا، اهل کلیسا در قرون وسطی شعر را به واسطه آن که در خدمت اخلاق نبوده است، غذای شی*طان و مایه فساد و ظلالت می دانند.
نقد اجتماعی
عبارت است از نشان دادن ارتباط ادبیات با جامعه و تأثیر جامعه در ادبیات و همچنین تأثیر ادبیات در جامعه. «میپولیت تِن» از منتقدان مشهور نقد اجتماعی است و ادبیات را محصول سه عامل می داند:
1- زمان
2- محیط اجتماعی
3- نژاد
آثار شاعران زیر را می توان با شیوه نقد اجتماعی نقد کرد: فردوسی، مولوی، سنایی و عطار که هر کدام به طرح مشکلات اجتماعی و اخلاقی زمان خود پرداخته اند.
نقد اجتماعی در دوره بیداری یعنی از اوان مشروطیت چه در شعر و چه در نثر رواج می یابد. از شاعران و نویسندگان معروف این دوره می توان به ادیب الممالک فراهانی، علی اکبر دهخدا، ملک الشعرای بهار، زین العابدین مراغه ای و ... اشاره کرد. امروزه غالباً شعر و داستان و نمایشنامه را از دیدگاه نقد اجتماعی مورد بررسی قرار می دهند و آن را از معتبرترین انواع نقد به شمار می آورند.
نقد تاریخی
اگر منتقدی برای تحلیل اثر ادبی، حوادث یا امور مربوط به تاریخ را مورد بررسی قرار دهد و به بحث در باب حیات شاعر و معاصران او و یا روابط او با هم عصران و یا احیاناً به تحقق در باب اسناد و مدارک و چند و چونی صحت و سقم نسخه یا نسخ کتاب و چگونگی وجود تحریف و تصحیف و تصحیح اثر و جست و جوی اشارات و حوادث تاریخی و به بحثهایی از این قبیل بپردازد، به نقد تاریخی پرداخته است.
«نقد تاریخی در واقع وسیله تحقیق در تاریخ ادبیات محسوب می شود.»
نقد روان شناسی
در این شیوه، نقاد سعی می کند جریان باطنی و احوال درونی شاعر و نویسنده را ادراک و بیان نماید و قدرت و استعداد هنری و ذوق و قریحه او را بسنجد و نیروی عواطف و تخیلات وی را تعیین نماید و از این راه تأثیری را که محیط و جامعه و سنتها و مواریث در تکوین این جریانها دارند مطالعه کند.
بررسی روان شناسانه از قدیم ترین ایام به ویژه در درام و قصه مورد توجه بوده است و در اروپا کسانی مانند: راسین، شکسپیر، ایبسن، مترلینگ و داستایوسکی بدان پرداخته اند.
نوشتهای که پیش رو دارید به نیت آشنا شدن دوستداران وادی ادبیات داستانی و بویژه محافل ادبی و ایجاد الفت و انس میان ایشان و اقیانوس بیانتها و شگفتیآفرین نقد ادبی است.
در این سطور سعی بر این بوده است که مشتاقان قلم ـ بطور خلاصه و به زبانی ساده اما علمی ـ با این رئوس آشنا شوند:
تعریف نقد ادبی در نزد قدما با آنچه امروزه از آن استنباط میشود متفاوت است. در نزد قدما مراد از نقد معمولاً بر این بوده است که معایب اثری را بیان کنند و مثلاً در این که الفاظ آن چه وضعی دارد یا معنی آن برگرفته از اثر دیگری است و بطور کلی از فراز و فرود لفظ و معنی سخن گویند. و این معنی از خود لغت نقد فهمیده میشود زیرا نقد جدا کردن سره از ناسره است. توضیح اینکه در ایام باستان پول کلاً دو نوع بود. پول نقره(درم) و پول طلا(دینار). گاهی در دینار تقلب میکردند و به آن مس میآمیختند و در اینصورت عیار طلا پایین میآمد. در روزهای نخست تشخیص مس ممزوج با طلا با چشم میسر نبود. البته بعد از گذشت مدتی،مس اندک اندک سیاه میشد، چنان که حافظ گوید:
خوش بود گر مِحَکِ تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غِش باشد
به سکه تقلبی زر مغشوش و ناسره و امثال این میگفتند، چنان که حافظ فرموده است:
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زرِ ناسره بفروخته بود
بدین ترتیب چنانکه اشاره شد،کار منتقدان باستان بیشتر نشان دادن نقاط ضعف بوده است. جامی در «سبحه الابرار» به منتقدان میگوید:
عیب جویی هنر خود کردی عیب نادیده یکی صد کردی
گاه برراستکشی خط گزاف گاه بر وزن زنی طعن زحاف
گاه برقافیه کان معلول است گاه برلفــظ که نامقبول است
گاه نابرده ســـوی معنی پی خرده گیری زتعصب بــروی
اما در دوران جدید مراد از نقد ادبی نشان دادن معایب اثر نیست (هر چند ممکن است به این امر هم اشاراتی داشته باشد) زیرا نقد ادبی به بررسی آثار درجه یک و مهم ادبی میپردازد و در اینگونه آثار بیش از اینکه نقاط ضعف مهم باشد نقاط قوت مطرح است.لذا منتقد ادبی میکوشد با تجزیه و تحلیل آن اثر ادبی اولاً ساختار و معنی آن را برای خوانندگان روشن کند و ثانیاً قوانینی را که باعث اعتلای آن اثر ادبی شده است توضیح دهد. لذا نقد ادبی از یک سو بکارگرفتن قوانین ادبی در توضیح اثر ادبی است و از سوی دیگر کشف آیینهای تازه ممتازی است که در آن اثر مستتر است.
بدین ترتیب میتوان به اهمیت نقد ادبی در گسترش ادبیات و متعلقات آن پی برد زیرا با نقد ادبی اولاً همواره ادبیات و علوم ادبی متحول و زنده میماند زیرا منتقد در بررسی آثار والا از آن بخش از ابزارهای ادبی استفاده میکند که کارآمد است و خودبه خود برخی از ابزارهای علمی و فنی فرسوده از دور خارج میشوند و ثانیاً با بررسی آثار والا معاییر و ابزارهای جدیدی را کشف میکند و به ادبیات کشور خود ارزانی میدارد. خوانندگان به کمک منتقدان ادبی معاییری بدست میآورند که آثار والا را بشناسند و بدین ترتیب به آثار سطحی وقعی ننهند و این باعث میشود که جریانات فرهنگی و ادبی در مسیر درست خود حرکت کنند و صاحبان ذوق و اندیشه و رای و نبوغ مقام شایسته خود را بازیابند.
نقد ادبی همیشه به معنی دیگرگونه خواندن اثر نیست.گاهی به معنی دقیقتر خواندن یا هوشیارانهتر مطالعه کردن اثر است. فرمالیستها1 میگفتند دقت در متن و ژاک دریدا میگوید تأکید در دقت.در همان حال و هوای سنتی هم دقیقتر خواندن اثر مهم است. هنرهای نهفته در آن را بازنمودن و اهمیت اثر را نشان دادن و گاهی ارتباط آن را با مسائل اجتماعی وسیاسی دوران متن بازنمودن (گرایشی که در نحلههای جدید نقد مطمح نظر نیست). به هرحال، در مورد نقد ادبی آنقدر سخن گفتهاند که امروزه یکی از شاخههای مطالعات ادبی، نقدشناسی و و بحث در مورد خود نقد است.عیب اثری را گفتن،اثری را وصف کردن،تجزیه و تحلیل اثر ادبی،دیگرگونه خواندن اثری، تأثر خود را از اثری بیان کردن و..این تلقیات و انتظارات اولاً در هر دورهای فرق میکند و ثانیاً بستگی به فلسفه یا سلیقه منتقد دارد. مثلاً میشل فوکو در مقاله معروف «مؤلف چیست» نقد را چنین تعریف میکند:« کار نقد،آشکار ساختن مناسبات اثر با مؤلف نیست و نیز قصد ندارد تا از راه متون، اندیشه یا تجربهای را بازسازی کند، بلکه میخواهد اثر را در ساختار،معماری، شکل ذاتی و بازیِ مناسبات درونیاش تحلیل کند. در اینجا، مسألهای پیش میآید: اثر چیست؟»
نقد ادبی کاری خلاق است و گاه منتقد ادبی به اندازه صاحب اثر باید دارای ذوق و خلاقیت باشد، با این فرق که نویسنده و شاعر ضرورة اهل فضل و بصورت خودآگاه آشنا به همه فوت و فنهای علوم ادبی نیست، حال آنکه منتقد ادبی باید دقیقاً به علوم ادبی آشنا باشد تا از آنها بعنوان ابزاری در تجزیه و تحلیل عوامل علوّ آن اثر ادبی بهره گیرد.از سوی دیگر منتقد گاهی به عنوان واسطای بین نویسنده و خواننده عمل میکند و باعث میشود تا خواننده متون طراز اول را به سبب برجستگی و تازگیشان که معمولاً با ابهام و اشکال همراهند فهم کند.معمولاً آثار ادبی والا را فرهیختگان میستایند و عوامالناس به تبع ایشان به آن آثار و نویسندگانشان احترام مینهند. اما خود دلیل ارزش آنها را نمیدانند.منتقد در تجزیه و تحلیلهای خود علل برجستگی این آثاررا برای مردم توضیح میدهد و در این صورت گویی غیرمستقیم به مردم میفهماند که چه آثاری فاقد ارزشند.در نتیجه در کشورهایی که نقد ادبی رواج و اهمیت بیشتری دارد وضع نویسنده و شاعر و نشر و مطبوعات و جریانات فرهنگی معمولاً بسامان است، معمولاً حق به حقدار میرسد و متقلبان فرهنگی کمتر مجال سوء استفاده مییابند.
منتقد ادبی علاوه بر آشنایی با نحلههای مختلف نقد ادبی و علوم ادبی باید فرد کتاب خواندهای باشد و با بسیاری از دانشهای دیگر چون سیاست و مذهب و جامعه شناسی و روانشناسی و تاریخ آشنا باشد زیرا آثار بزرگ ادبی ـبرخلاف آنچه امروزه میگویند ـ فقط به لحظ ادبی بودن نیستند که شهرت و قبول مییابند بلکه هزار نکته باریکتر از مواینجاست. به قول الیوت( در مقاله مذهب و ادبیات ) معیارهای ادبی فقط مشخص می کند که اثری ادبی است ولی عظمت یک اثر فقط با معاییر ادبی مشخص نمیشود.آیا اهمیت شاهنامه فقط به لحاظ مسائل ادبی است؟
نقد نظری (Theoretical criticism)
که مجموعه منسجمی از اصطلاحات و تعاریف و مقولات و طبقهبندیهایی است که میتوان آنها را در ملاحظات و مطالعات و تفاسیر مربوط به آثار ادبی بکار برد. همینطور محکها و قواعدی را مطرح میکند که با استعانت از آنها میتوان آثار ادبی و نویسندگان آنها را مورد قضاوت و ارزیابی قرار داد و به اصطلاح ارزشگذاری کرد.
نقد نظری در حقیقت فقط بیان قواعد و فنون ادبی و نقد ادبی است اما ممکن است آن را در اثری پیاده نکنیم.مثلاً میگوییم در نقد باید توجه داشت که متن تحتالشعاع زندگی و آرای نویسنده قرار نگیرد،اما از این دیدگاه خاص به بررسی اثری نمیپردازیم و فقط بیان نظریه کردهایم.
کتاب آی.ا.ریچاردز موسوم به اصول نقد ادبی (Principles of Literary Criticism) که در سال 1924 نگاشته شد و کتاب نورتروپ فرای موسوم به تشریح نقد ادبی (Anatomy of Criticism) که به سال 1957 نوشته شد از آثار معتبر در نقد نظری هستند.
نقد عملی یا تجربی (Practical criticism)
این نوع نقد به بررسی تقریباً تفصیلی اثر خاصی میپردازد؛ یعنی استفاده عملی از قواعد و فنون ادبی برای شرح و توضیح و قضاوت اثری.در نقد عملی باید از اصول نظری نقد ـ که طبیعتاً بر تجزیه و تحلیلها و ارزشگذاری منتقد نظارت و حاکمیت دارند ـ بطور ضمنی وغیر صریح استفاده کرد.به زبان ساده در عمل از مفاد آنها استفاده شود نه این که بصورت نقل قول، نقد را تحتالشعاع قرار دهند.بعبارت دیگر باید بصورت توصیههایی، گاه به گاه و مناسب مقام مورد رجوع و استفاده قرار بگیرند. در نقد ادبی بحث این است که «فلان اثر(شعر) تا چه حد خوباست؟». اما برای اینکه متوجه شویم فلان اثر (شعر) تا چه حد خوب است باید مسائل مختلفی را در مد نظر داشته باشیم. مثلاً باید نسبت به صحت متن مطمئن باشیم ولذا وارد مباحث زبان شناسی و تاریخی شویم. و الیوت هم اشاره کرده است که عظمت آثار فقط با معاییر ادبی تبیین نمیشود. پس اشراف به نظامهای دیگر علوم انسانی چون روانشناسی و جامعه شناسی و تاریخ و امثال اینها برای منتقد بصیر لازم است.
در میان آثار بزرگ نقد ادبی انگلستان در این حوزه، میتوان از مقالات درایدن،دکتر جانسون، برخی از فصولی که کالریج در کتاب تراجم ادبی (Biographia Literaria) در باب شعر وردزورث نوشته است، سخنرانی او در باب شکسپیر،کتاب ماتیو آرنولد موسوم به مقالاتی در نقد ادبی (Essays in Criticism) و سرانجام از گزیده مقالات (Selected Essays ) تی.اس.الیوت نام برد
آنچه از نقد در نظر اول به ذهن متبادر مي شود، ايراد و اشكال گرفتن از يك كار يا اثر علمي و هنري است، اما در واقع نقد نه ايراد و خرده گيري است نه اشكال تراشي، بلكه علم ارزيابي و سنجش ميزان اعتبار علمي يك اثر است كه مانند ساير رشتههاي علمي، قواعد و اصول خاص خود را دارد كه به آن «روششناسي نقد » گفته ميشود (1). امروزه نقد در تمامي عرصههاي علمي، هنري و ادبي وجود دارد و با پيشرفت روزافزون علوم از ديدگاههاي مختلف به آن نگريسته ميشود، مانند نقد از ديدگاه هرمنوتيك، مدرنيسم، پست مدرنيسم و غيره، لذا آگاهي از اصول نقد علاوه بر اينكه به ما كمك ميكند تا از خردهگيريهاي غيراصولي و بعضاً به دور از اخلاق علمي درباره آثار ديگران برحذر باشيم سبب ميشود كه به ديدي كارشناسانه مسلح شويم، آنگاه درباره آثار ديگران قضاوت كنيم و اميدوار باشيم كه با انتقاد اصولي و ضابطهمند است كه ميتوان زمينه توسعه علمي جامعه را فراهم آورد و روزنههاي جديدي به روي علم و تحقيق گشود. با توجه به چنين رويكردي است كه مقاله حاضر ميكوشد به نحوي موجز نقد را در سه جنبه نقد بيروني، نقد دروني و تحليل محتوا مورد بررسي قرار دهد. البته مراد ما از نقد، نقد آثاري است كه در قالب نوشتاري پديد مي آيند و اصطلاحاً به آن متن مي گويند، مانند كتاب ، مقاله و يا هر اثر نوشتاري ديگر.
مقدمه:
واژه نقد و نقد كردن در قديم به معناي تعيين عيار سكه طلا و تشخيص سكه واقعي از سكه قلب بوده است، اما در تداول امروز در يك مفهوم كلي به معناي قضاوت و ارزيابي درباره اعمال، افكار و آثار ديگران است و آنچه بيشتر از نقد به طور اخص مدنظر است سنجش و ارزشيابي دقيق و علمي درباره آثار و دستاوردهاي علمي نويسندگان، هنرمندان و دانشمندان در تمامي حوزههاي دانش بشري است. به كمك نقد است كه يك اثر اعتبار مييابد و نقاط ضعف و قوت آن عيان و موجب اصلاح مداوم الگوهاي دانش بشري ميشود. به عنوان مثال نقدهاي فرانسيس بيكن در قرن هفدهم بر منطق قياسي ارسطو سبب نسخ آن و استقرار منطق جديد استقرايي شد، لذا اهميت نقد در انقلابات علمي انكارناپذير است. اما نقد نيز چون ساير رشتههاي علمي اصول و قواعد خاص خود را دارد؛ اطلاع و بصيرت از اين اصول به همراه تجربه و برخورداري از ذهني پويا و نقاد به ما كمك ميكند تا گزارشي نقادانه و سازنده از يك اثر به دست دهيم و اما اصول مذكور:
نگاه ناقد به يك اثر بايد همچون نگاه كارآگاه به يك صحنه پليسي باشد تا بتواند ارتباط منطقي بين اجزاي يك اثر را كشف و تحليل كند. نقد يك حمله و دفاع است؛ حمله به نقاط ضعف و دفاع از نقاط قوت. چه درحمله و چه در دفاع وجدان علمي و وجدان انساني بايد حاكم باشد و قلم و شخصيت در وادي غيرعلمي حركت نكند. هر امري را بايد با دلايل بپذيريم يا رد كنيم، هرچند كه ممكن است براي ديگران مكدركننده باشد، اما وجدان ناقد اقتضايي جز حقيقتگويي ندارد.
اصولاً اساس يك اثر يا كار خوب در ايجاد ارتباط است؛ ارتباط بين اجزاي مختلف يك اثر و هرچه اين ارتباط منطقيتر و منسجم تر باشد ارزش و اعتبار اثر نيز بيشتر است. اجزاي اين فضاي ارتباطي شامل 1- مولف، 2- خواننده، 3- بافت و زمينه هاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي توليد اثر و 4- متن اثر است در نمودار زير را*بطه اين اجزا نشان داده مي شود.
پيوستگي بين اجزا سبب گفتوگو و ديالوگ بين عناصر بيروني و دروني اثر مي گردد.
الف- عناصر بيروني نقد:
1- مولف يا توليد كننده اثر: براي اينكه بتوان نسبت به برخي از برداشتها و ايدههاي مطرح شده در متن با دقت بيشتري اظهارنظر نمود ضروري است كه تصويري از شخصيت نويسنده در اختيار داشته باشيم تا بتوانيم پرسش هايي را كه درباره مولف مطرح مي شود پاسخگو باشيم. پرسش هايي از اين دست؛ آيا مولف از نظر علمي در سطحي قرار دارد كه اثر را توليد كند، گرايش هاي سياسي، فكري و اقتصادي مولف چيست و موقعيت علمي مولف در محافل آكادميك به چه ميزان است؟
2- برنامه پژوهشي يا گفتمان پژوهشي (research programme) يعني اثر درچه فضاي گفتماني (2) و تحت عنوان چه برنامه پژوهشي فضاي حاكم بر پژوهش ايجاد شده است، فضايي كه ممكن است تحقيق در همه موارد تحت تاثير آن باشد و با تغيير گفتمان هم عوض شود. از اين نظر بايد بر شرايط زماني و مكاني توليد يك اثر يا پيام تاكيد كرد كه آن را اصطلاحاً تاريخيت اثر مي گويند كه برمبناي آن هر اثر و نظريه ريشه در خاك، لحظه هاي معيني از تاريخ دارد و با جنبه هاي ديگر حيات اجتماعي و فرهنگي آن لحظه در توازي و تفاهم است. هيچ متني معناي مطلقي ندارد معناي هر متني عرضي است از فرهنگ حاكم در زمان قرائت كه حتي زبان فضا را هم تغيير مي دهد، مانند فضاي گفتماني زمان جنگ، دوران سازندگي و دوران اصلاحات.
3- انتشارات: سيستمي كه اثر را نشر داده است، در ارزيابي ما نسبت به منبع جايگاهي خاص دارد زيرا مشخص كردن نوع انتشارات بسيار مهم است كه آيا حقوقي است، سياسي است ، دولتي يا نيمه دولتي است زيرا هيچ انتشاراتي نمي پذيرد كه اثري به زيان او منتشر شود. شايد بهترين مثال در اين خصوص كتابهاي فارسي است كه در قرن نوزدهم تحت تاثير فضاي استعماري در بمبئي و كلكته هند منتشر ميشدند.
4- خواننده: منظور آن است كه اين اثر براي چه كسي نوشته شده است و چه طيفي از خوانندگان را دربرمي گيرد؛ آيا براي طيف طرفدار يا مخالف نوشته شده است، براي مخاطبين حزبي و گروهي تاليف شده است يا اينكه عموم مردم را مخاطب قرار داده است، به عنوان مثال سياست نامه خواجه نظام الملك طوسي براي طيف طبقه حاكم نوشته شده است. طيف شناسي خوانندگان از نكات مهم و اساسي نقد بيروني محسوب مي شود.
5- ناقد: ناقد كيست و نقد خود قبل از انتقاد بسيار مهم است. ضروري است كه ناقد به موضوع اشراف داشته باشد و حداقل هم عرض مولف باشد، به زبان اثر تسلط داشته باشد، از قدرت تحليل و استنتاج بالايي برخوردار باشد و مشخص كند كه آيا همه اثر را نقد مي كند يا بخشي از آن را.