- عضویت
- 11/7/20
- ارسال ها
- 12,180
- امتیاز واکنش
- 68,176
- امتیاز
- 270
- محل سکونت
- سވހیܣ
- وضعیت پروفایل
- یه متن پاک شده...
پیام های خصوصی حذف نمیشن ... !وایی من یه نقطه فرستادم که امتحان کنم الان دیگه پاک نمیشه
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پیام های خصوصی حذف نمیشن ... !وایی من یه نقطه فرستادم که امتحان کنم الان دیگه پاک نمیشه
خب بله اونو دیدم ولی اونکه ماله خیلی وقت پیشه..بعد از اون هیچ تمرین جدیدی نیست؟نباید تو گپ آموزش پیام میدادین عزیز!
تمرین
داستانک بنویسید راجع به اولین باری که نوشتید !
راجع به اینکه چیشد دقیقا که رفتید سراغ نویسندگی و این ماجرا رو شرح بدید به صورت یک داستانک .
اگه زحمت میکشیدین آموزش ها رو مطالعه میکردین میفهمین تمرین چیه...
سلام؛آخه پیام آخری پیج اینستاگرام گیسو پریساست
آها بله واقعا ببخشید?من فک میکردم برا من نمیاد فقط،چونکه همه داشتن تمرین ارسال میکردن فکر کردم موضوع جدید گذاشتین. اونو که خیلی وقت پیش ارسال کردمسلام؛
چون بعد از هنوز محتوای آموزشی جدیدی گذاشته نشده!
کارگاه که به اتمام رسیده، می تونید تاپیک بزنید، سئوالی بود داخل دفتر مشاوره بپرسید، چون این تاپیک پس از انجام اخرین تمرین قفل میشه.سلام
پریسا من چند روزی هست به ایده به ذهنم رسید ولی هنوز رو کاغذ نیاوردمش داشتم روش فکر میکردم
برای زدن تاپیک اصلی که هنوز دیر نیست؟
برسون به 10 اعلام اتمام بزن که بره روی سایت.استاد آرامیس، من کل داستانک اصلی که تاپیکش رو زدم ۷پارت هست، اشکالی نداره؟?
تلخ اما زیبا.هوالمحبوب
داستانک: نفسم را نگیر... .
نویسنده: آتریسا اکبریان
دستش را زیر چشمان پف کردهاش کشید و قطرات بلورین اشک را از چهرهاش زدود. سعی کرد نفس بکشد و هوا را هر چند اندک به ریه بکشد اما نمیتوانست! بغضی سنگین گلویش را میفشرد و تنفس را بر او سخت میکرد.
دستش روی تکه کاغذهای مچاله و پاره شده گوشه اتاق نشست. همین چند ساعت پیش بود که پدرش دفتر کوچک داستانکهای او را که چند ماه پنهانی خط به خط و واو به واواش را پر کرده بود یافته و پاره کرده بود. با چشمان خود پرپرشدن دسترنج چند ماه تلاش بیوقفهاش را به تماشا نشست و فقط سکوت کرد.
به حال خودش اشک که نه خون گریه کرد. به حال خودی که حق نوشتن را از او سلب میکردند. حق نفس کشیدن را از او میستانیدند و نمیدانستند که چگونه دخترکشان را میکشند.
تک به تک ورقها را جمع کرد و داخل کشوی میز ریخت. دفتر دیگری بیرون کشید و با تلخندی مدادش را به دست گرفت. مهم نبود که چند بار دیگر آثارش داره و به فراموشی سپرده شوند مهم این بود که ناامید نشود و دست از حیاتیترین حق خود بر ندارد. او مینوشت تا در این جهان پست نفس بکشد، همین!
@PAWRISSAW
باشه حالا یهکاریش میکنم Hanghe. Gifبرسون به 10 اعلام اتمام بزن که بره روی سایت.
سلام؛خانم معلم ببخشید من امروز خیلی درگیر بودم نشد چیزی بنویسم ازونجایی که آخری بود نمیخواستم تند تند بنویسم اگه فردا بفرستم ایراد داره؟
مامان داد زد:
- مهسا؟
اونقدر غرق فکر کردن بودم که اصلا صدای مامان رو نمیشنیدم؛ مامان هم که دید جوابی نمیدم بیخیال شد.
همیشه کارم همین بود؛ تصور کردن چیزی که میخوام یه روزی بهش دست پیدا کنم، در قالب آینده؛ که بهش دست پیدا کردم.
دفتر رو روی تخت گذاشتم و از تخت پایین اومدم و به سمت آینه قدی تو اتاقم رفتم؛
رو به روش وایسادم و تو آینه به چشمام نگاه کردم و گفتم:
- بقیه مهم نیستن؛ من میخوامش؛ میتونم بخوامش و بدستش میارم!
تو آینه به ل*بهام نگاه کردم و گفتم:
- شروع میکنم.
مردمک چشمام رو چرخوندم و تو آینه به صورتم نگاه کردم و گفتم:
- عمه جون؟ واقعا میخواین سحر رو شوهر بدین؟
لبخند زدم و گفتم:
- آره، چهطور مگه عزیزم؟
لبم رو بهم فشردم و گفتم:
- سحر تازه ۱۷ سالشه؛ فکر نمیکنید سنش برای ازدواج زوده؟
✍? سارا سلطانی
تمرین آخر
در اصل این موضوع یه تمرین برای بازیگری بود.سلام،
خسته نباشید.
خب، قلم خوبی دارید فکر می کنم قبلا هم گفتم، اما این می تونست توصیفات بهتری داشته باشه.
جریان داستانک رو باید مثل یک خط افقی در نظر بگیرید.
?
__________
این خط نباید از ابتدا تا انتها صاف و یکنواخت باشه.
ممکنه از یه گره شروع بشه
ممکنه که خیلی اهسته اتفاقات رخ بده
ممکنه که صعودی نقطه ی اوج داشته باشه
این تمرین می تومست خیلی با آب و تاب نوشته بشه..
از آشفتگی های یه دختر کم سن که قراره زوری ازدواج کنه.
ترس هاش
وابستگی به خانوادش
عدم علاقه به خاستگارش.
ارزو هاش برای تحصبلش که مجبوره همه رو دور بریزه!
می شد از یک زاویه دید پر جنجال تری نوشت و احساسات و تفکرات خواننده رو تحریک کرد.
اما در کل خوب بود موفق باشی ?
قرار بدید داخل دفتر تمرین، دفتر تمرینتون قفل بشه.در اصل این موضوع یه تمرین برای بازیگری بود.
ممنون?
چشمقرار بدید داخل دفتر تمرین، دفتر تمرینتون قفل بشه.
تاپیک داستانک اصلی رو هم بزنید سئوالی داشتید دفتر مشاوره ادبیات بپرسید.
حتما داستانک اصلی رو باید بنویسید تا کامل دستتون بیاد.