در حال تایپ ردپای سیمانی | محمد مهدی گودرزی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع اَرمولان
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

اَرمولان

ژورنالیست
ژورنالیست
تئوریسین
نویسنده نوقلـم
جـادوگران‌سپـید
نوشته‌ها
نوشته‌ها
106
پسندها
پسندها
843
امتیازها
امتیازها
133
عنوان: ردپای سیمانی
ژانر: اجتماعی ، روانشناختی
نویسنده: محمد مهدی گودرزی


خلاصه:
میگن آدم باید از عرش به فرش برسه تا قدر عرش رو بفهمه . اما شاید هم بعضی وقت ها، باید از فرش به عرش برسی تا ببینی اون عرشی که مدت ها با چشمانی لبریز از امید بهش نگاه می کردی،
از فرش خودت کم رنگ تره!
 
آخرین ویرایش:

8e8826_23124420-029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16.png

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ رمان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد رمان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از رمانتان، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ رمان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن رمانتان، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

بعد از ۱۰ پست‌ برای درخواست کاور تبلیغاتی، به تاپیک زیر مراجعه کنید:
[درخواست کاور تبلیغاتی]

برای درخواست تیزر، بعد از ۱۵ پست به این تاپیک مراجعه کنید:
[درخواست تیزر رمان]

پس از پایان یافتن رمان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان رمانتان را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ رمان]

جهت انتقال رمان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

برای آپلود عکس شخصیت های رمان نیز می توانید در لینک زیر درخواست تاپیک بدهید:
[درخواست عکس شخصیت رمان]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به تالارآموزشی سر بزنید:
[تالارآموزشی]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
مقدمه:

از همان دود و خاک تا آن ردپا، مگر زندگی چه قدر می‌تواند آدم را عوض کند؟!
از همان بگو و بخند با دوستان خاکی، از همان دود و دم و بوی وحشتناک سیگار‌های پدر، از همان روز‌های بازی با آجر و سیمان و کارگری از سر صبح تا چشمک های ماه، تا آن روز نحس و دیدن اون به ظاهر فرشته نجات!
بله، این قطار زندگی آنقدر سریع می‌دَود و از ایستگاه‌های سرنوشت می‌گذرد که نمی‌توانی بفهمی که الان کجای مسیر هستی...
به آخرش رسیدی یا هنوز هم در همان اول راه سرگردانی؟ شاید هم هیچ وقت نباید بفهمی کجای مسیری و تا آن جا که این قطار می‌رود باید با آن بروی...
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین