به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

داستانک ترسناک مهربان اثر آیسان

دانلود رایگان داستانک ترسناک مهربان اثر آیسان 2024-06-28

دیباچه:
و سلام بر ترسناک ترین ظاهر ها و مهربان ترین باطن ها که دیوار کج زندگیمان را صاف کردند

بخشی از اثر:

معلم دیفرانسیل، آقای شجاعی همیشه بعد از ‏توضیح درس می‌پرسید:
– کسی ایرادی نداره؟
طبق عادت می‌گفتیم:
– نه.
آقای شجاعی هربار با قاطعیت همیشگی که در کلام و چشمان مشکییش بود، با آن ابروهای کلفت و مشکی که همیشه در هم کشیده شده بود می‌گفت:
– کسی که ایرادی نداره بهتر سکوت کنه و اجازه بده کسی که ایراد داره حرف بزنه. اگر بگید نه، کسی که ایراد داره جرات نمی‌کنه بگه نفهمیدم.
طبق معمول همه ما در سکوت به آقای شجاعی خیره شدیم و به فکر فرو می‌رفتیم که چقدر حرفش درست است.
آن روزبعد از اینکه درسش را طبق معمول همیشه توضیح داد از روی لیست نام‌ها شروع کرد به صدا زدن، که پای تخته برویم و معادله نوشته شده را حل کنیم، از قضا نفر اول اسم من بیچاره را صدا زد.
استرس کل وجودم را ب*غل کرده بود، حتی نمی‌توانستم آب دهانم را قورت بدهم.
به سختی از پشت نیمکت بلند شدم و به سمت تخته گچی و بزرگ کلاس رفتم.
نمی‌دانم چرا کل مدرسه از آقای شجاعی می‌ترسیدند؛ ولی فقط می‌دانم که من تنها فردی نبودم که این حس را داشتم.
گاهی فکر می‌کردم شاید بخاطر ابروهای درهم گره خورده و اخم محوی که درصورتش است این احساس به ما دست می‌دهد،گاهی با خود می‌گفتم احتمالاً بخاطر جدی بودنش است و گاهی هم فکر می‌کردم بخاطر صلابت شخصیتی‌اش باشد و شاید هم بخاطر همه این ویژگی‌های که داشت همه از اپن حساب می‌بردند.
جلوی تخته ایستادم و گچ را در دستانم گرفتم و به معادله روی تخته زل زدم، نگاهم بین معادله و زمین می‌چرخید.
آقای شجاعی نگاهش بین کتاب و بچه‌های کلاس در گردش بود.
بعد از چند دقیقه آقای شجاعی چشم از کتاب گرفت و اول به من و بعد به تخته نگاه کرد.
دیگر جرات نداشتم حتی از گوشه چشم و دزدکی آقای شجاعی را نگاه کنم و فقط به تخته زل زدم.
درحالی که داشتم ناامیدانه فکر می‌کردم که چه کنم!
یک نفر از ته کلاس آرام گفت:
– مشتق اول بگیر.
از زیر چشم حواسم بود که آقای شجاعی اصلاً توجهی به کلاس نکرد و همینطور به من زل زده بود، داشتم زیر حجم سنگینی نگاهش آب می‌شدم.
حتی نمی‌توانم آب دهانم را قورت بدهم با چشمان ترسان به آقای شجاعی نگاه کردم و گفتم :
– دوستان میگن مشتق اول بگیر.
ارسال کننده
آیسان
دانلود ها
6
بازدیدها
11
اولین انتشار
آخرین بروزرسانی
امتیاز
0.00 star(s) 0 امتیاز

آثار بیشتر از آیسان

عقب
بالا