تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید
داستان کوتاه دیوونه دوست داشتنی از کوثر بیات و حسین حسینی

دانلود داستان کوتاه دیوونه دوست داشتنی از کوثر بیات و حسین حسینی 2024-06-01

دیباچه داستان کوتاه دیوونه دوست داشتنی:

دست هایت را به من بده، با خیالی آسوده به من تکیه کن، بگذار عشق هر دوی ما را به آغو*ش بکشد، بگذار قلب هایمان یکی شود. زیباترینم، به چشمانت قسم، تا دنیا دنیاست با تو میمانم! حتی اگر همه ی عالم بگویند اشتباه است، نمی گذارم حتی یک تار مو از تو کم شود، غصه هایت را به جان می خرم تا چشمان اشکی ات را نبینم، همه ی هستی فدای خنده های زیبایت مهربانم، من دیوانه وار عاشقت هستم، بی تردید خودت را به من بسپار تا دار و ندارم را به پایت بریزم.
‌‌

بخشی از داستان کوتاه دیوونه دوست داشتنی از کوثر بیات و حسین حسینی:‌

تو آینه به خودم خیره شدم؛ پوست گندمی، صورت گرد، ل*ب های قلوه ای، بینی گوشتی و نسبتاً بزرگ، چشم های سیاه بادامی با مژه های بلند و ابروهای کلفت و پر پشتی داشتم، مانتوی صورتی و شلوار سیاه دم پا گشاد، با شال سفید هم پوشیده بودم، خوب شده بودم.
قیافم نه زیاد زشت بود و نه زیاد خوشگل که آدم محوش بشه، معمولی بودم، با صدای پسرعمه م به خودم اومدم.
-کوثر، زود باش ما رفتیم.
-الان میام داداش.
سریع به سمتشون رفتم و با کمک دخترعمه ام سوار ماشین شدم، قرار بود به مناسبت تولد دخترعمه ام بریم کافی شاپ و جشن بگیریم، آهنگ ملایمی تو ماشین پخش میشد و حس خوبی بهم می داد، قرار بود قبلش بریم دوست بهزاد رو ببینیم و بهزاد کتابی رو که ازش امانت گرفته بود رو بهش پس بده. من کوثر هستم، کوثر بیات و تک فرزندم و 13 سالمه. بزرگترین آرزوم اینه که یه روزی پزشک بشم، روحیه ی خوبی دارم، عاشق آهنگ گوش دادنم و خیلی بلند پروازم، کلا زیاد درحال رویا پردازیم و مطمئنم یه روزی رویاهام واقعی میشن، چون همه ی آدم های موفق اولش فقط رویا داشتند، آذر ماهیم و اصالتاً تبریزی؛ اما تو زنجان زندگی می کنیم.
ارسال کننده
Kosarbayat398
دانلود ها
8
بازدیدها
13
اولین انتشار
آخرین بروزرسانی
امتیاز
0.00 star(s) 0 امتیاز
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8