نتایح جستجو

  1. H

    اطلاعیه | درخواست نقد دلنوشته |

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/41042/
  2. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    شاید وقتش رسیده تا تمام آنچه که در بیرون پایان پذیرفته را، در ذهن هم به پایان برسانم. گاهی بهتر است جمله را با یک نقطه تمام کنی، هر چند که احساس می‌کنی باید ادامه داشته باشد. گاهی ادامه، مساوی است با مرگ تدریجی در هر لحظه. پایان؛ یکم آبان ماه هزار و چهارصد و سه ساعت: 21:55
  3. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    مطمئن نیستم که از دست دادن، همیشه ضامن بدست آوردن بهترین‌ها باشد اما، خوب می‌دانم که نمی‌توانم، آنچه را که نمی‌خواهد برای من باشد، برای خودم حفظ کنم.
  4. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نادیا! دوست دارم بار دیگر زیباترین اشتباهم را زندگی کنم اما، فقط دوست دارم و این امر هرگز محقق نخواهد شد. من هم دیگر کودک نیستم که به خیال زمان بی حد و حصرم سالها به پای درخت خیالم منتظر بنشینم تا شاید ثمر بدهد. دیگر مجالی نمانده است.
  5. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    کاش از دختر پانزده ساله‌ام بیشتر مراقبت می‌کردم. یک بار دیگر رویاهای دور و دراز و بعضاً خنده دارش را دوره می‌کردم. و ثانیه‌ای دیگر، با او فارغ از اتفاقاتی که انتظارش را می‌کشد، لبخند می‌زدم و می‌گفتم: - از ته دل بخند، چرا که بعد از این، باید برای لبخندی که حتی به قدر چند ثانیه می‌آید تا صورتت را...
  6. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    جهان عادلانه نیست. این را زمانی متوجه می‌شوی، که دلت تا ابد برای یک نفر، تنگ بماند. و این بین، کسی را ببینی که قرار است تا ابد، با وجودی که تو تنها برای چند لحظه از حضورش، زجه می‌زدی؛ زندگی کند.
  7. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    حالم چنگی به دل نمی‌‌زند اما، در برهه‌ای ایستاده‌ام که دیگر نمی‌توانم بخاطر رو به راه شدن احوالم، تعلل کنم. نادیا! هر چه بزرگ‌تر می‌شوی، می‌فهمی که باید در وخیم‌ترین شرایط هم، به پیکار در آوردگاه زندگی ادامه دهی، پیش از این که این گیتی امرد، تیغ سخط را بر گلویت بفشارد و محکوم شوی به جان کندن.
  8. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    پیش‌تر ها به من گفتی برایم خوشحالی ولیکن، بهتر است به وجود ظاهراً ونگار او دلبسته نشوم، چرا که خواهد رفت. رفت و فهمیدم این داستان ملال‌آور، منحصراً برای من نیست و برای جملگی اعاده خواهد شد. و این دردآگین‌ ترین تسلی است که به وقت تکدر، زیر سایه‌اش متحصن می‌شوم.
  9. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    گفتم دیگر یادت نباشد اما، به این معنی نیست که خودم هم از دوست داشتنت، دست شسته‌ام! فقط بیم آن دارم که دلبستگی و علاقه‌ات به من، تو را مورد تعذیب و گزند قرار دهد. برای همین از این حیث، بر تو انهماک نیست.
  10. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    ضمیر تو حتی نسبت به لمی که میان ما بود، مقید ذهول شده است. ولیکن، اهمیتی ندارد. قرار نیست هرآنچه که در ضمیر محیل من منثور شده را، تو نیز در یادت محافظت کنی. قسری بر هیچ نیست. من و تو چونان نغز واقفیم که حکم محبت نیز، از این حیث است. پس اکراهی نمی‌ماند اگر، ساغر همراهیِ میانِ ما تهی، و به زیر صفر...
  11. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    می‌دانی! نفهمیدن یک درد است، و فهمیدن هزار و یک درد! اما، من حاضرم روحم از درد آگاهی مط متلاطم شود، نه این که تا همیشه زخم خورده بلاهت باشم. هر چند، گاهی آدمها در اوج ادراک، خودشان را به در کم خردی می‌کوبند و می‌خواهند در منجلاب سفاهت غرقه‌ شوند، چرا که پذیرش برایشان با مرگ برابری می‌کند. اما،...
  12. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    بنفش زیبای من! دیگر حس تعلقم را به همه چیز و همه کس از دست داده‌ام. نخ‌نخ وجودم آغشته به کرختی محض است و ریشه قلبم، سست شده. دیگر نمی‌خواهم هیچ دوست داشتنی، به هستی مغموم مانده و تیره روزم، رنگ پاشیده و روشنی هدیه کند. من دیگر نازک دل آشنای روزهای دور نیستم، و این اوج خوشبختی است... .! حالا حتی...
  13. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    دریای متلاطم احساسم آرام گرفته است. قلبم، همچو نوزادی که ساعتهای متمادی از درد در خود می‌لولید، اکنون در بستر گهواره آرمیده است. دیگر گذشته بدجور، روی ترازوی وجودم سنگینی می‌کند، می‌روم تا بدون بیم و تشویش چمدانش را حاضر کنم؛ چند ساعت دیگر، با همان پاییزی که یک روز، او را به من سپرد برای همیشه،...
  14. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نادیا! دلخوشی‌های کوچک را برایت آرزو می‌کنم و لبخند درخشانی که در پس لم*س آنها، روی لبت جان می‌گیرد. و اما، خودم چه؟ من همان دلخوشی کوچکی را هم که گمان می‌کردم متعلق به من است، مدتی پیش، در اقیانوس وجودم غرق شد.
  15. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    شبیه پادشاهی جاهلم که بدون هیچ تدبیری، از روی تعصب و برای اثبات برتری، وارد جنگی بی سرانجام شده و سربازان و فرماندهانی که خون‌شان روی زمین می‌رقصد، تاوانی‌است که باید برای ندانم کاری‌اش بپردازد.
  16. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نادیا! زندگی شبیه صفحه شطرنج است. هر حرکت و رفتار ما، مهره‌ای است که به جلو حرکت می‌دهیم، و کوچکترین عملکرد اشتباه ما، برگشت ناپذیر است. قانون بازی این است: « مهره‌ای که حرکت دادی را نمی‌توانی، سر جایش برگردانی.» و من با اشتباهاتم، سرنوشت شطرنج زندگی‌ام را چنان زیر و رو کرده‌ام، که هیچ پاک کنی...
  17. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نادیا! دلم می‌خواست می‌توانستم، کسی را بی حد و مرز دوست داشته باشم. به قلمرویی از هستی قدم بگذارم که، واژه واژه آن آلوده به تیر سیاست نباشد و بتوانم بی مهابا و فارغ از ترس طرد شدن، نقش نگارین شده بر قلبم را به کسی نشان بدهم و دوست داشته شوم. کاش در جهان ما، احساسات را علم یزید نمی‌کردند تا روزی...
  18. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    فهمیدم می‌شود دوام آورد. می‌شود نفس کشید بدون این‌ که، هر روز با تو حرف بزنم. می‌توان خوشحال بود بدون این که، موج صدایت جاری شود در رج به رج گوش‌هایم. بدون تو، انگار کسی پرده‌های دلم را کشیده و کیپ کرده بود؛ تنها، حس می‌کردم که اتاق دلم، تاریک و سرما زده شده است. سالیان درازی گذشته و اتاق دلم،...
  19. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    مثل ابر سیاهی که لبریز باران است اما، نفس باریدن ندارد... پر از بغض و دلتنگی‌ام اما، نای ابراز برایم نمانده است. چیزی نمی‌گویم، آرام به گوشه‌ای می‌خزم، گیسوی پریشان دلم را نوازش می‌کنم و التماس می‌کنم خوددار باشد.
  20. H

    در حال تایپ مجموعه دلنوشته های یادت باشد | هورزاد اسکندری کاربر انجمن کافه نویسندگان

    شاید گاهی بهتر است عجله کنیم. بعد از مرگ ماهی، نوازش قلب او توسط دریا، جان از دست رفته‌اش را به او می‌بخشد؟
عقب
بالا پایین