نتایح جستجو

  1. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    با دیدن زن کوتاه قامتی که مشغول کوتاه کردن درختچه‌ی زینتی گران قیمتش بود، لبخند عمیقی زد. زن نگاه مشکی رنگش که تضاد جالبی با پوست سفید و گونه‌های رنگ گرفته‌اش داشت را به او دوخت و در دل قربان صدقه‌ی او رفت: - کجا داری میری عزیز دلم؟ سیاه‌چاله‌ی نگاهش که رگه‌های عمیقی از محبت در آن هویدا بود را...
  2. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    با انگشت سبابه و شستش گوشه‌ی چشم‌هایش را فشار داد تا از درد آن بکاهد. نگاهش را به ساعت مچی که به جای مچ همیشه در جیب شلوارش بود دوخت و با دیدن عقربه‌های کوچک طلایی رنگ که روی ۹:۳۳ دقیقه ایستاده بودند، نفس عمیقی کشید. از پشت میز کارش بلند شد. هیکل ورزیده‌اش نتیجه‌ی سال‌ها تمرینات سخت پلیس و...
  3. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    ماگ سفید رنگ را نزدیک بینی برد و بخار داغش را با نفسی عمیق به ریه کشید. بوی قهوه یکی از معدود عادت‌هایی بود که هنوز آن را ترک نکرده بود. روی صندلی چوبی پشت پنجره‌ی بزرگی که برخورد قطره‌های باران به شیشه‌هایش، تصویر دودگرفته‌ی شهر را محو کرده بود، نشست و مشغول خوردن قهوه‌اش شد. باز هم همان حس...
  4. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    در تمام مدتی که درون خودرویش به سمت دومین نفر می‌رفت؛ زمزمه‌هایش با موزیکی که پخش می‌شد، فضا را پر کرده بود: There's a fire starting in my heart یه آتیشی توی قلبم شروع به شعله‌ور شدن کرده Reaching a fever pitch, it's bringing me out the dark به اوج تب رسیدم و این منو از تو تاریکی بیرون میاره با...
  5. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    احتیاجی هم نداشت. آن‌قدر از او اطلاعات داشت که حتی سایز کفشش را هم می‌دانست و این‌که چقدر از این پدرانه‌ها متنفر بود‌... . امشب باید تمام می‌شد! تمامش می‌کرد. تحمل این یکی حتی از قبلی هم سخت‌تر و زجرآورتر بود‌. با به یادآوردن قبلی، پوزخندی به سبحان و تیم‌اش زد که به گمانش در به در دنبال هویت یا...
  6. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    مجبور بود نفس‌های تند و کوتاه بکشد تا دردش بیش‌تر نشود. چشم‌های خمار از دردش را چرخاند و با بی‌حالی به اطرافش نگاه کرد. داخل خانه‌ی خالی که انگار سال‌ها از متروکه بودنش می‌گذشت، به ستون تکیه داده بود. سرمای زمین سیمانی خانه لرز را به وجودش می‌‌انداخت. دانه‌های عرق سرد از پیشانی‌اش سر می‌خوردند...
  7. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    سیاه‌چاله‌ی نگاهش را بالا آورد و نوک انگشتانش را که در دستکش چرم بودند، نوازش وارانه روی دنده‌های فرداد کشید: - این‌جا؟ فرداد با نگاه بی‌حال و فکی منقبض آره‌ی کم جانی گفت که او با تمام قدرت مشتش را روی دنده‌های فرداد پیاده کرد. صدای نعره‌ی مرد که به خودش می‌پیچید گوشش را خراش داد اما توجهی نکرد...
  8. I

    نقد کاربر نقد رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش

    به نام خدا نام اثر: زیر نوار مرگ نام نویسنده: فائزه متش ژانر: جنایی، تریلر، پلیسی خلاصه: گاه باید انسانی را کشت؛ تا انسانیت زنده بماند! گاهی باید کشت؛ تا دیگری نمیرد! نفرت، ترس، و وجدان بر دل شب سایه افکنده، چشم‌ها خیره‌ی یک جنایت است! در دل شب‌های خاموش تو، یک نفر جان می‌دهد و دیگری جان...
  9. I

    درخواست نقد اولیه شورا | رمان

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B2%DB%8C%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%A6%D8%B2%D9%87-%D9%85%D8%AA%D8%B4-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D9%81%D9%87-%D9%86%D9%88%DB...
  10. I

    پایان نقدوبررسی نقد شورا رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    ممنون از نقد زیبا و کامل‌تون. من با توجه به نقدتون رمان رو ویرایش می‌کنم. ممنون از وقتی که گذاشتین
  11. I

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B2%DB%8C%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%81%D8%A7%D8%A6%D8%B2%D9%87-%D9%85%D8%AA%D8%B4-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D9%81%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%...
  12. I

    در حال تایپ دلنوشته نهفته در وجود | نویسنده آیلار

    ‌‌ •○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•° ‌ نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم! ‌‌ ‌ پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید. ‌‌ قوانین تایپ دلنوشته ‌ شما می‌توانید پس از 10...
  13. I

    اتمام یافته دلنوشته‌ی نامه‌هایی به او | Faezeh1380 کاربر انجمن کافه نویسندگان

    ساعت‌ها، روزها، ماه‌ها یا شاید هم سال‌ها بی‌کسی؛ می‌دانی جانم، حتی من هم خودم را رها کرده‌ام. گوشه‌ای نشسته‌ام و به آن توده‌ی عظیم درد و یخ می‌نگرم. نمی‌شناسمش! شکسته‌ای زخم خورده، که کنج سلولی یخ‌زده می‌پوسد. می‌دانی، درد صدا ندارد؛ گریه ندارد؛ آغو*ش ندارد. تنها «درد» دارد و بس! دیگر نمی‌دانم...
  14. I

    اتمام یافته دلنوشته‌ی نامه‌هایی به او | Faezeh1380 کاربر انجمن کافه نویسندگان

    راستی! گل همیشه بهاری در میان برف‌های کنج خر*اب سلولم روییده بود. لحظه‌ای، تنها لحظه‌ای فکر کردم زندگی دارم؛ اما تا به خود آمدم گلم یخ زده بود و مرده بود. درست مانند من! آه، آه از این حجم مردن و بیداری. کاش می‌شد چشمانم را ببندم و برای همیشه تمام شوم. چشمانم به چه کار می‌آیند وقتی سال‌هاست...
  15. I

    مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

    تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم...
  16. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    دستکش‌هایش را طبق عادت بالاتر کشید: - قرار نیست که همه‌ی تفکرات‌مون درست باشه. مثلاً همین خود تو. تا چند ساعت پیش فکرش رو می‌کردی به جای صندلی‌های چرم قیمتی جلسه، روی یه زمین خاکی نشسته باشی و به یه ستون بسته بشی؟ حتی نمی‌تونی تصور کنی امشب چقدر قراره با هم خوش بگذرونیم. فرداد با چشمان به خون...
  17. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    آرام سرش را برگرداند و نگاه خاموشش را به او دوخت. تلخندش وسعت گرفت و جنون مرگباری شد که وجود مرد را به سخره گرفته بود. شکار دردمند، ترسان به فرشته‌ی مرگی که داس به دست انتظارش را می‌کشید خیره شد. نگاهش از چشمانی که طعمه را می‌نگرید گذشت و با رسیدن به چکش میان دستان او بر خود لرزید. خون پیشانی‌اش...
  18. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    سپس با زمزمه ادامه داد: - حالا اگه یه چیزی توی این انگشت فرو بره چی میشه؟ فرداد با بی‌حالی سرش را بالا آورد. متوجه‌ی منظور او نمی‌شد بنابراین با گیجی نگاهش را به او دوخت که در همین لحظه نوک سوزنی سرنگ تا انتها از نوک انگشت وارد دستش شد و باعث شد بدون توجه به درد دنده‌هایش فریاد بسیار بلندی که...
  19. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    صدای فرد پشت خط، با نفس‌نفس زدنی که باعث می‌شد حرف‌هایش بریده به گوش او برسند، بلند شد: - قربان یه جنازه پیدا شده. باز هم خبرنگارها زودتر از ما رسیدن! سرهنگ شجری دستور دادن فوراً خودتون رو به محل اکتشاف جسد برسونید. چین عمیقی روی پیشانی گندمی تیره‌اش افتاد. شستش را به گوشه‌ی پایینی لبش کشید و...
  20. I

    رمان زیر نوار مرگ | فائزه متش کاربر انجمن کافه نویسندگان

    با دیدن نشان دایره‌ی جنایی، فوراً به او اجازه ورود دادند و سبحان بعد از گذشت از نوار زرد رنگ، دستکش‌های سفید رنگ را از یکی از اعضای تیم تحقیق گرفت و به سمت تیم تجسس و پزشکی قانونی که درحال بررسی و عکس‌برداری از جسد و صحنه‌ی جرم بودند، رفت. نگاهی به اطراف انداخت و با دیدن چندصد متر فاصله‌ای که با...
عقب
بالا پایین