پست 21
تمام امیدم در لحظهی امیدواری دود شد و به هوا رفت. وقتی نمیتونست حرکتی کنه، چهطور میخواستم بهش کمک کنم. یک آن ترسی وجودم رو قلقلک داد و دستهام شروع به لرزیدن کرد؛ اما باید مقاومت میکردم. دورخودم چرخی زدم و به اطراف نگاهی انداختم. تکه چوب یک متری که کنار حصار جا مونده بود رو برداشتم و...