پست 67
به آرومی سری تکون دادم که با آرامش خاصی صدام کرد:
- کوروش...
یادم نیست، شاید این اولین باری بود که با این عجز صدام میکرد. با تر کردن ل*بهام، جواب دادم:
- بگو!
از روی میز بلند شد و کنارم نشست.
- ممنونم که بهم اعتماد کردی و از حالت بهم خبر دادی. بهت قول میدم همه چیز به قبل برمیگرده!
خودم...