آزار میدی
یچیزی بهت میگم شاید بخندی ♬♫♪
فکر میکنم که از این دل من دل کندی دل کندی
من و تو تو این جاده ایم و باهم میمونیم ♬♫♪
باور کن اون اخرشم؛ میدونیم
آزار میدی من و دل میبری تو کار دادی دستم ♬♫♪
همه درای نا امیدی و قبل تو بستم
حالم خوبه این روزا میگذره روزا دونه به دونه ♬♫♪
پیدات میکنم کوچه...
هفت آسمون
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
من سر بیابون زدم از دست تو ای دل دیوونه شده با یک نگاه این من عاقل ♬♫♪♭
هی دل دل دل دل خانه ات آباد شده حال و روز من دیوونه آخ چی بگم ای داد ♬♫♪♭
ای جان جان آروم جون تک ستاره ای تو کوچمون خنده ی قشنگ تو منو میبره هفت آسمون ♬♫♪♭
جان جان آروم جون تک ستاره ای تو...
آن کیست؟
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند ♬♫♪
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند♬♫♪
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی ♬♫♪
وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند ♬♫♪
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او ♬♫♪
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند ♬♫♪...
منظومه چشمات
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
همه میدونن که شدی جونم شدی شاهزاده ی این قلبی که دیوونس ♬♫♪♭
چقد این خوبه داره میکوبه دل من واسه تویی که ازت یه دونس
آره شاه دل من تویی دلباختت منم واسه داشتن چشات به هر دری میزنم ♬♫♪♭
منظومه ی چشمات با همه فرق داره اینو میگم به همه عشق منی آره
شاهزاده تویی دلدار...
عشق و گناه
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
ای دل خانه ات خراب این همه رویا تا کی ای دل عمرت کوتاه و غم در این دنیا تا کی ♬♫♪
ای دل گفتمت بمان پس چه شد قرار ما ما نداریم هیچ رازی
ای دل هرچه بود و هست با رفتنت شکست تو در این عشق میبازی ♬♫♪
طرح چشمان و جان تو و آن ل*ب خندان تو ایمان مرا برد ایمان مرا برد
یک بی...
بی غروب
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
تو فقط تو دنیا خوبی ، می دونی می دونی ♫♪
تو یه روز بی غروبی ، می دونی می دونی
تو شکستی پشت سرما رو برام تو که خورشید جنوبی می دونی ♫♪
نام تو روی لبام گل می کاره؛ مهربونی از نگاهت می باره
نام تو روی لبام گل می کاره مهربونی از نگاهت می باره ♫♪
تو به ابرها میگی بارون...
نام دلنوشته: پارادایم
نام دلنگار: سونیا جهانبخشی
ژانر: #درام#عاشقانه
ناظر : @Atryssa.RA
خلاصه:
دستهایم را میان دستهایت حل کن!
دوباره آن نگاه گرمت را شعلهورتر از قبل، به چشمان لبریز از احساسم بدوز.
اسمم را همانند قبل با صدای موزون و آهنگینت، زمزمه کن!
بگذار رد شویم از این درد،
بگذار عاشق...
باورم نمیشد که دیگر حرفی نمیزند!
سکوت کرده بود،
و با خیالی آسوده به باران چشمهایم نگاه میکرد.
چرا دیگر نمیگفت اشکهایت سیل میشود و خانهام را خراب میکند؟
چرا دیگر بحث نمیکرد؟
چرا اکنون پی بردم به اینکه،
انسانها تا جایی که یک نفر برایش ارزش دارد، میجنگد؟
چه موجود عجیبیست، انسان!
تورا دوست ندارد،
چون به او خالصانه عشق میورزی!
اما انسانهای دیگر برایش قابل ستایشاند،
زیرا آنان همانند تو به او محل نمیگذارند
و ساده از احساسات او میگذرند.
چه موجود عجیبیست انسان!
عشقِ آدمان را به بازی میگیرد،
و آنها را محکوم میکند به جرم دوست داشتن.
ما ساده...
دلبر؛
من و تو که لازم نبود ما شویم!
به جعبهی خاطراتت رجوع کن و درون آن بگرد،
به من گفتی من و تو یک نفر هستیم!
چگونه توانستی
نیمی از خودت را نابود کنی؟
چگونه توانستی لگد بر سفرهی بزرگ دلم بزنی،
خوردم کنی، مرا از خودت برانی؟
عجب تاوان سختی دارد،
دل دادن و دل بستن!
بیخود و بیجهت،
دوست داشتنم را اسراف کردم.
فکرم را مشغول ساختن آیندهای کردم،
که با تو بودن تکتک آن را در بر میگرفت.
چه باید کرد؟
خدایا چه هست آدم؟
مدام منتظر، منتظر، منتظر!
وقتی پیدایش کردم،
دیگر مهم نبود لاغر است یا چاق.
مهم نبود قدش چقدر است،
خانهاش کجاست،
مهم نبود چقدر درس خوانده یا کجا،
فقط بودنش مهم بود؛
که همان هم فدای سرش... .
با شب چه باید کرد؟
من شدم سرمشقی برای همان آدمهایی که کل زندگیام من را به تمسخر گرفتند!
با شب چه باید کرد؟
بگو چگونه باید کنار آمد با این درد؟
میدانی،
من انقدر مجنون نبودم!
انقد حواسپرت نبودم!
بیا و مسافتها را متلاشی کن،
بیا و حرف بزن.
بیا با هم فرمانروایی کنیم،
حرفهای دیگران را رها کن
بیا برای خود قصری بسازیم از عشق
بگذار باور کنم هنوز هم برایت مهم هستم!
بیا این بهانههای سرسام آور را به اتمام برسانیم،
مگر نگفته بودی آدم باید پایبند
به دوستت دارمهای که میگوید باشد؟
شب که میشود،
موبایلم را بر میدارم و روی عکست زوم میکنم!
روزها را میتوان سپری کرد،
ولی شبها هجوم خاطرات به مغز را نمیشد کنترل کرد!
اگر همانند سابق میگفت:
- تو هم بعد من بگیر بخواب، نبینم آنلاین باشی!
انقدر بیخوابی نمیکشیدیم... .
من هم یک روز حالم خوب میشود،
با خیال راحت میخندم،
با خیالی آسوده لبخند میزنم،
یک روز، دیگر فارغ از جهان، دلم را
به خوشیهای ناچیز گرم میکنم.
بدون فکر کردن به اینکه با کل جهان هم سخن بگویم، تا خودت نیایی حالم خوب نمیشود!
یک روز گذر میکنم از این گودال عمیق.
یک روز با شنیدن اسمت
فقط لبخند...