سلام مصی خوشگلم
چطوری؟
بیشتر برای چه کسی درد ودل میکنی؟
-تو بچگی چه بازیهایی میکردی؟
-دوست داری عاشق شی و ازدواج کنی یا ازدواج کنی وعاشق شی؟(منظور همسر ایندته)
-در خرید مشکل پسند هستی؟
- معمولا با کی میری خرید؟
-بیشتر لباسات چه رنگیه؟
-عشق دخترا به چیشونه؟
-راست میگن عدد ۱۳ نحسه؟
-حاضری...
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان
نام کتاب :سازهای ناکوک
نام شاعر: آوا
سبک :شعر نو
مقدمه:
جشنی به پا کرده ام ..
دعوتت خواهم کرد ای رویای شیرین
سازم را بر میدارم و مینوازم آهنگی تلخ
چه خوب میرقصند میهمانان من
چه پایکوبی دارد افکار آشفته و پریشانم
چه آغـ*ـوش گرمی دارد چشمانم با اشکهایش
تو چرا کز...
شب هنوز هم شب است
خبری نیست از سپیده دم
درین وادی عشق ..
صبر هم بی صبر شده است
دل همچنان منتظر ،
به روییدن شاخکی امید
اما دریغ از خبر از وصال
دریغ از روشنایی نوید
خبری دهید ان یار را
که این سوی شهر
کسی چشم در راه است
در پس پرده عشق
در کنج خلوت تنهایی
در حسرت حضورش
همچنان بی تاب است ....
حکم زندگانی»»
حبسم
در زندگانی تاریک
ونگهبانی میدهد
به دور من
حکم تلخ تکرار
تکرار تکرار تکرار
با تنی خسته در اتاقکی تاریک
تکیه بر بازوان دیوار
نفسی که می آید از عمق وجود
گمان میکنم مرده ام
رها کرده ام
این من رنجور را
سکوت کرده ام
در گوشه ی رویا
انس گرفته ام
با آغو*ش مرگ
پاییز نیست
اما...
""ذهن آشفته "
زندگی را باید دید و گذشت...
غرق ماندم در پیله تنهاییم
روحی کز کرده در گوشه افکار تلخ ...
جسمی بی جان رو به پنجره ای بسته
نفسی حبس شده در عمق وجود
ای ذهن افسار گسسته آرام گیر
امانی ده به این جان در هم تافته
دور شوید از من ای رنج های سیاه
رهایم کنین ای سیاهی های غریب
چمدانی بسته...
در بلندای آرزوها
کلبه ای ساختم
کلبه ای از جنس نوازش
تا سرمست شویم
از ش.ر.ا.ب. آتش عشق افروخته شده
نوازشی کن گیسوانم را
در آغو*ش بگیر مرا
درین شب تار
سخن بگو با من
تا خود صبح
ای غریب آشنایم
امشب عجیب
تمام قلبم فرا میخواند
با خیالی تخت
تکیه گاهی سخت را
و آغوشی از
آرامشی بی پایان
ی دختر باهوش وبا استعداد
بااراده و مصمم تو کاراش
.ی نویسنده و شاعر توانا .ی مهندس پرفکت
و این ک ی مدیر با لیاقت مهربون و پاسخگو
خلاصه خوراکش مدیریت دیگ ;)
طلوعی نو ""
آسمان دلم را برایت چراغانی میکنم
پر ز ستاره های درخشان
ثانیه ها میگذرند به سنگینی
درد فراق ...
گذری کن درین آسمان بغض آلود
ماه من شو برون آی از پس ابرها
رخ بنمای و روشن کن خانه دل را
تکیه داده ام بر دیوار انتظار
تا که بیایی و گذر کنیم ،
در کوچه سار عاشقی ...
بنشینیم
در کنار جوی...
در گوش من زمزمه میکند
این افکار سیاه شوریده
زمزمه میکند درمن
آوای ناامیدی را..
به دور من رقصانند
حرف های سیاه..
واژه های تلخ..
دستانشان گره خورده
ب دور ذهن آشفته م
چنان در من می تازند
همچو آتشی درجان
تنم بی جان درین خلوتگه تاریک
میخواهم بچینم در کنار هم
حروف های امید بخش
کلماتی از جنس آرامش...
جدایی ابدی ""
خبر آمد که مرگ دستانش را فشرده
تنش سرد و قامتش را درهم شکسته
خبر آمد
که باید به خاک بسپاریمش
تا شود روحش آزاد و آرام گیردش
این چه قاصد بد خبری بود
این چنین خوشی را زمن ربود
تنم لرزان ، نفسم حبس ..
اشک هایم جاری بر گونه هایم
نگاهم منتظربه صدای
خنده ای از تو
ای نازنین خفته ی من
دگر...
▪با کاربر چه نسبتی دارید؟ رفیق صمیمی و قدیمی
▪ اخلاق ایشون از نظر شما؟ قهرو، وقتایی که شاده عالی گاهی حوصله نداره پیشنهادم اینه فاصلهتونو باهاش رعایت کنین?? عاها به شدت بامعرفت دوس داشتنی
▪ بهترین خاطرهای که با هم داشتین؟ خاطره زیاد داریم هرشب تا صب حرف میزدیم میخندیم
▪ بدترین و بهترین...